امیر دریادار دوم تکاور شهید ابوالفضل عباسی

به نقل از منابع دفاع مقدس

ابوالفضل با توجه به علاقه به یادگیری فنون نظامی و لیاقت و صفات والای دینی و اخلاقی همواره درمیان همرزمانشان الگو بود و موجب شد که انتخاب شایسته‌ای برای دوره‌های آموزش عمومی فرماندهی، دوره تخصصی چتربازی از سوی فرماندهان باشد.

به گزارش نبأخبر،شهید ابوالفضل عباسی از تکاوران نیروی دریایی ارتش است که پس از گذراندن دوره فرماندهی رسته تکاوری دریایی به خارج از کشور اعزام شد و در خرمشهر حماسه آفرید.

امیر دریادار دوم تکاور شهید ابوالفضل عباسی در تاریخ ۱۳۲۵/۱۲/۱۱ در شهرستان ساوه متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش طی کرد و به اتمام رساند. با توجه به علاقه وافر به تکاوران دریایی در تاریخ ۱۳۳۵/۸/۱۸ به صف تکاوران دریادل نیروی دریایی پیوست و دوران آموزش‌ای تخصصی را در مرکز آموزش تکاوران دریایی منجیل با نمرات ممتاز به پایان رساند و سپس برای گذراندن دوره فرماندهی رسته تکاوری دریایی به خارج از کشور اعزام شد. سپس دوره‌های عالی تکاوری را نیز با موفقیت به پایان رساند.

ابوالفضل با توجه به علاقه به یادگیری فنون نظامی و لیاقت و صفات والای دینی و اخلاقی همواره درمیان همرزمانشان الگو بود و موجب شد که انتخاب شایسته‌ای برای دوره‌های آموزش عمومی فرماندهی، دوره تخصصی چتربازی از سوی فرماندهان باشد. او استاد و فرمانده دسته تکاوران در مرکز آموزش تکاوران منجیل بود و جمع زیادی از تکاوران نیروی دریایی خاطرات بسیاری از ابوالفضل در یاد دارند که حاکی از حسن اخلاق او در میان همرزمانشان است.

 

پس از یورش دشمن بعثی به مرزهای ایران اسلامی و اعزام یگان‌های تکاور دریایی به مناطق عملیاتی به منظور مقابله با دشمن بعثی، او از پیشگامان عرصه نبرد بود و در سمت فرمانده دسته پا به پای همرزمان خویش در تمامی مراحل دفاع از خرمشهر و حصر آبادان و محورهای مواصلاتی حضور فعال داشت و سرانجام سحرگاه ۲۸ فروردین ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی خرمشهر -آبادان بر اثر اصابت مستقیم گلوله توپ به شهادت رسید.

 

ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده تکاوران آن روزهای خرمشهر درباره شهید ابوالفضل عباسی روایت می‌کند: ما نزدیک به هفتاد، هشتاد نفر شهید از گردان خودمان داده بودیم. مثل شهید مختاری و شهید عباسی زیادند. من فهرست این‌ها را همراه دارم و هرگز از خودم دور نمی‌کنم. محمدعلی صفا، ابوالفضل عباسی، محمد رضا سلیمانی.

در خرمشهر بیشترین زمان ما صرف عملیات می‌شد و روی این اصل خیلی با هم صمیمی بودیم. وقتی شهید عباسی در برابر چشمان من شهید شد و ترکش خورد، یا شهید مختاری که در مقابل چشمانم در آتش سوخت، دیگر خودم وضعیت جسمانی و روحی خوبی نداشتم؛ برای چند ساعت. در این مواقع تا چند ساعت کسی نزد من نمی‌آمد و مدتی تنهای تنها می‌ماندم و فکر می‌کردم و آرامش می‌گرفتم.

همه این طور بودند. این وضعیت‌ها افراد را بیشتر «جَری» می‌کرد. یکی می‌گفت:«مختاری برادر من بود.» دیگری می‌گفت: «مختاری استاد من بود و باید تقاصش را بگیرم.» وقتی کسی شهید می‌شد، ده‌ها نفر اعلام آمادگی می‌کردند که پاسخ دشمن را بدهند و ما نمی‌توانستیم جلویشان را بگیریم. گفتم کسانی بودند مثل ده‌بزرگی که خودرو را پر از گلوله می‌کرد و می‌رفت سراغ دشمن.

 

می‌گفت نهایتش این است که شهید می‌شَوم.رضا مرادی پای قبضه،مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و در حالی که سر روی بدن نداشت، چندین قدم برداشت و به شهادت رسید. وقتی شهادت همرزمانم را که سال‌ها در کنار هم کار کرده بودیم، می‌دیدم، روحیه‌ام به شدت تضعیف می‌شد. افسری داشتم به نام فرهاد ابراهیمی. افسر اطلاعات بود. از منطقه می‌آمدیم که ما را زیر آتش گرفتند، پایین پریدیم و با هر سختی بود از زیر آتش دشمن گریختیم. او می‌گفت:«آرزوی من فقط این است که یک روز بصره را همانطور که خرمشهر را زیر آتش گرفته‌اند، زیر آتش بگیرم. آن موقع آرامش می‌گیرم. او از جان گذشته بود؛ مثل همه! از «ناخدا ۲ » و «ناخدا ۳ » گرفته تا «مهناوی‌»ها، همه یکی از یکی شجاع‌تر و معتقدتر بودند.»


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید