پنجره

اسماعیل ملکان
اسماعیل ملکان

آفتاب را با عینک دودیت باران را با چتر چند رنگت برف را با بوت های همیشگی کنار زدی برای کنار زدنم زیاد تلاش نکن بانو باد که باشی دیگر برایت مهم نیست نوبت کدام یک از ماست یا کدام سمت از تخت از آنِ تو بود می آیی مینشینی می روی و من از […]

آفتاب را با عینک دودیت
باران را با چتر چند رنگت
برف را با بوت های همیشگی
کنار زدی
برای کنار زدنم زیاد تلاش نکن بانو
باد که باشی
دیگر برایت مهم نیست نوبت کدام یک از ماست
یا کدام سمت از تخت از آنِ تو بود
می آیی
مینشینی
می روی
و من از آن به بعد
تنها
روزی چند بار
پنجره های بسته ی خانه ام را
چک می کنم !

.

اسماعیل ملکان


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید