کبریت طلوع میکند در آشپز خانه طلوع میکند در زن گر میگیرد ابرهای غلیظ را به آشپز خانه دعوت کن و هزار داغ را هزار زخم سر بسته را گیسوان سوخته ات را در آن فرو کن قسم به گیسوانت! که با دیگ ها کفگیر ها ادویه ها حرف میزنی از ترک دستهات به سینه […]
کبریت
طلوع میکند در آشپز خانه
طلوع میکند در زن
گر میگیرد
ابرهای غلیظ را به آشپز خانه دعوت کن
و هزار داغ را
هزار زخم سر بسته را
گیسوان سوخته ات را در آن فرو کن
قسم به گیسوانت!
که با دیگ ها
کفگیر ها
ادویه ها حرف میزنی
از ترک دستهات
به سینه ات رسیده
این درد لعنتی!
سطرها را از دهان سوخته ات بیرون میکشم
ما تسلیت را فریاد زدیم
عریانی را فریاد زدیم
و آرام
هریک در گورهایمان دراز کشیدیم
در تخت!
در کاناپه !
و نگاه کردیم
که چگونه
دود هزار جنازه ی سوخته
از سینه ات بلند میشود
رسول رضایی