صلح

مرجان_لطیفیان
مرجان_لطیفیان

در هیاهوی کلمات بیدار می‌شوی وقتی هنوز خاورمیانه در آتش جنگ می‌سوزد به راه می‌افتی و کلمات را زیر لگدهای صبحگاهی عابران رها می‌کنی روزی از روزهای بدون کلام و کلمه پا می‌گیرد بی‌تفاوت از دلِ نگاه‌های یکی در میان می‌گذری خسته از سفری تکراری به شبی دیگر از شب‌های بی‌رویا می‌رسی در میانِ کلمات […]

در هیاهوی کلمات
بیدار می‌شوی
وقتی هنوز
خاورمیانه در آتش جنگ می‌سوزد

به راه می‌افتی و کلمات را
زیر لگدهای صبحگاهی عابران رها می‌کنی

روزی از روزهای بدون کلام و کلمه
پا می‌گیرد

بی‌تفاوت
از دلِ نگاه‌های یکی در میان می‌گذری

خسته از سفری تکراری
به شبی دیگر از شب‌های بی‌رویا می‌رسی
در میانِ کلمات بی‌رحم
پا دراز می‌کنی و چشم بر هم می‌گذاری
و زمانه را
با همه‌ی آشوب‌هایش
به روی سینه‌ات می‌کشی

صلح
تنها وقتی اتفاق می‌افتد
که زیر سپیدی پارچه
کلمه‌ها تو را گم می‌کنند
و سکه‌های رهگذران
به شکستن سکوت تو می‌آیند

فردا شاید
به کلماتی در صفحه‌ی حوادث تبدیل شوی

مرجان لطیفیان


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید