می دانم می آیی

گیر کرده ام میان شبی که تازه لنگرانداخته است برایوان این خانه ودنیا همین لحظه است همین خانه که شمعدانی هایش از آمدنت خبردارند میدانم می آیی باهمان شالی که از میدان ساعت برای تو خریده ام وهمان لبخندسفارشی وتنها حس مشترکمان را ماه جذرو مدشده میدانست هنگام آمدنت نگران هستی که نگاهمان حرام بشود […]

گیر کرده ام
میان شبی که تازه لنگرانداخته است
برایوان این خانه
ودنیا همین لحظه است
همین خانه که شمعدانی هایش از آمدنت خبردارند
میدانم می آیی
باهمان شالی که از میدان ساعت برای تو خریده ام
وهمان لبخندسفارشی وتنها
حس مشترکمان را ماه جذرو مدشده میدانست
هنگام آمدنت نگران هستی
که نگاهمان حرام بشود
نگران نباش
بوسیدن ازپشت پنجره حلال است
یاسر رسولی


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید