دموکراسی در چارچوب شریعت

ما باید به کسانی که شیعه هستند، بگوییم از فهم خود از تشیع، مبانی تئوریک فراهم کنید تا زبانی تولید کنید که از یک نظم عادلانه دفاع کند. اگر کسانی مسلمان یا شیعه نیستند یا اصلا کمونیست هستند نیز باید تمنا کنیم با تکیه بر ذخایر و منابع خود، زبانی تولید کنند که بتوانند از یک نظم عادلانه و از یک جامعه متکثر دفاع کنند و همه باید این کار را بکنند که از جمله آنها مسلمانان و شیعیان هستند.

به گزارش نباءخبر، به تحلیل محمدجواد غلامرضاکاشی ،مرحوم فیرحی کار خود را به خوبی انجام می‌داد؛ او نشان می‌داد چطور می‌شود قانون مدرن، دموکراسی، حزب، تحزب و انتخابات را در چارچوب شریعت توجیه کرد و آنها را موجه نشان داد. این کار و نقشی که مطرح می‌کنم، هابرماس در آرای متاخر خود در حوزه نسبت بین گروه‌های اجتماعی متفاوت با یکدیگر مطرح می‌کند و از اصطلاح شهروند روشنفکرِ مترجم یاد می‌کند.

موضوع بحث در مورد چیستی کار دکتر فیرحی است و می‌خواهم بگویم که با چه معنایی از کار دکتر فیرحی همدل و همراه هستم و فکر می‌کنم آنچه ایشان کرد باید تداوم یابد، آن‌هم از سوی کسانی که صلاحیت این کار را دارند. همچنین خواهم گفت با چه معنایی با آن کاری که فیرحی می‌کرد، موافقت ندارم و فکر می‌کنم آن راه به سرانجام نمی‌رسد. طی یک سالی که از وفات این استاد می‌گذرد، گفت‌وگوهای فراوانی شده و حجم قابل‌توجهی از اینها گفت‌وگوهای انتقادی است و وجهی از آنها نیز تمجید و توصیه به آن کاری است که او انجام می‌داد.

به یک معنا، گاهی با کسانی که تمجید ایشان را می‌کردند، همدل هستم و به جهاتی با کسانی همدل هستم که به نقد او می‌پردازند، اما اینکه شما با او موافقت داشته باشید یا مخالفت، بسته به این است که کار او را چطور می‌فهمید. دو امکان است که توضیح دهیم او چه می‌کرد؛ یکی اینکه بگوییم داشت تلاش می‌کرد با تکیه بر زمینه‌های سنت و فقه اسلامی، امکانی برای توجیه دموکراسی و موجه کردن دولت مدرن، قانون مدرن و دموکراسی مدرن ایجاد کند و زبانی را برای آنها طراحی می‌کرد که دینداران بتوانند با آن زبان سخن بگویند، به نحوی که برای دیگران نیز قابل شنیدن باشد. یک زبان دینی و یک زبان فقهی برای توجیه امر دموکراتیک قانون و دولت مدرن داشت. به این معنا کاملا با کاری که ایشان می‌کرد، موافق هستم.

اما کار دومی که اگر بگوییم وی انجام می‌داد، با آن مخالف هستم و می‌گویم به بن‌بست می‌رسید، عبارت از ابتنا و اتکا به فقه و مبانی دینی برای تدوین نظم قانونی برای یک ساخت دولت-ملت است. انگار که ایشان می‌خواهد مبانی شرعی برای توجیه آنچه در سطح ملی قرار است استقرار پیدا کند، بیاورد، به این معنا، اگر اهتمام وی کار دوم است، قطعا مخالف این روایت هستم و گمان نمی‌کنم این کار نتیجه داشته باشد.

پس فیرحی را باید یک‌بار در پرتو انگاره اول و یک‌بار در پرتو انگاره دوم مطالعه کنیم. در پرتو انگاره اول، مساله این است که گویی قبول کرده باشند که پس از چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی، در جامعه‌ای زندگی نمی‌کنیم که همه دیندار هستند یا همه فکر می‌کنند در پرتو اذن شریعت قرار است زندگی کنیم. در جامعه‌ای هستیم که گروه‌های متنوعی در آن زندگی می‌کنند و بخشی از افراد این جامعه که مهم نیست اکثریت یا اقلیت باشند و در طراحی جامعه عادلانه نیز طرح این مساله انحرافی است، گروهی فکر می‌کنند سازماندهی جامعه سیاسی را باید مبتنی بر مبادی شریعت و الهیات دینی کرد. اما بخش‌های دیگری نیز در این جامعه هست که یا اصلا به شریعت و الهیات دیگری تعلق دارند یا اصلا دین ندارند و آنها در این جامعه زندگی می‌کنند و از حیث یک گروه اجتماعی، هموطنان ما حق برابر با همه گروه‌های اجتماعی را دارند.

فیرحی و قبول تکثر در جامعه
فیرحی این کثرت را قبول کرده است. ما از اول فکر کردیم که یک گروهی می‌خواهند حقیقت و حق را در جامعه استوار کنند و دیگران نیز یا تبعیت می‌کنند یا می‌روند. چهار دهه داریم تجربه می‌کنیم و آسیب‌های چنین انگاره‌ای را می‌چشیم، لذا فیرحی با رویکرد اول فرض را بر این گذاشته که این کثرت هست و آن کاری که می‌کند، قرار نیست چتری بر کل جامعه سیاسی بیندازد. همه آثار ایشان دارای یک زبان تازه‌ای برای دینداران متشرع ایجاد می‌کند تا با تکیه بر مبانی و منابع دینی، از یک نظم عادلانه سیاسی که نظم دموکراتیک است، بتوانند دفاع کنند و این کار را باید کار مبارکی شمرد و از سایر گروه‌های اجتماعی نیز همین تمنا را کرد.
یعنی ما باید به کسانی که شیعه هستند، بگوییم از فهم خود از تشیع، مبانی تئوریک فراهم کنید تا زبانی تولید کنید که از یک نظم عادلانه دفاع کند. اگر کسانی مسلمان یا شیعه نیستند یا اصلا کمونیست هستند نیز باید تمنا کنیم با تکیه بر ذخایر و منابع خود، زبانی تولید کنند که بتوانند از یک نظم عادلانه و از یک جامعه متکثر دفاع کنند و همه باید این کار را بکنند که از جمله آنها مسلمانان و شیعیان هستند.

فیرحی و توجیه قانون مدرن و دموکراسی در چارچوب شریعت
دکتر فیرحی کار خود را به خوبی انجام می‌داد. او نشان می‌داد چطور می‌شود از چارچوب شریعت، قانون مدرن، دموکراسی، حزب، تحزب و انتخابات را توجیه کرد و آنها را موجه نشان داد. این کار و نقشی که مطرح می‌کنم، هابرماس در آرای متاخر خود در حوزه نسبت بین گروه‌های اجتماعی متفاوت با یکدیگر مطرح می‌کند و از اصطلاح شهروند روشنفکرِ مترجم یاد می‌کند. همه این افراد وابسته به گروه‌های مختلف موظف هستند که قدرت بگیرند و سخن بگویند که این کار را دکتر فیرحی در موضع خود انجام می‌داد و این فیرحی‌ها را در حوزه‌های دیگر نیز باید داشته باشیم. به این معنا، کار ایشان مهم و ارزشمند است و باید تداوم یابد. البته در این مدت، نقدهای دیگری نیز دیدم که چقدر این نظریه به لحاظ فقهی می‌تواند قوت نظری داشته باشد یا خیر که در این زمینه بحث نمی‌کنم، اما اصل کار محترم است.

اما اگر کار ایشان کار دوم باشد، با آن مخالف هستم. اگر فکر کنیم دکتر فیرحی خیال می‌کند که تاکنون برای نظم دموکراتیک که دین دایرمدار آن است و در مرکزش ایستاده است و دین دارد سپهرش را مشخص می‌کند که یک نظم سیاسی برآمده از افق دینی، آن هم افق شیعیان و قرائت خاصی از تشیع، با آن مخالف هستم. اگر نظم سیاسی همین است و فکر می‌کنیم مبانی آن دموکراتیک نبوده است که برای تحزب و برای جامعه دموکراتیک جا باز کند، باید در مبانی بازاندیشی کنیم.
اگر دکتر فیرحی کار دوم را می‌کنند و فرض بر این است که یک نظم مبتنی بر آموزه‌های دینی برقرار شود و همه ‌چیز از آموزه‌های دینی منبعث شود، من با آن مخالف هستم و این راه را قابل دوام نمی‌دانم. به لحاظ تجربی، خیال می‌کنیم که ما در چهار دهه اخیر، همین را تجربه کرده‌ایم، یعنی چیزی را ندیده‌ایم و آن هم اینکه جامعه مدرن یک جامعه تک‌صدا نیست و یک جامعه متکثر است و چون این را ندیدیم، توفیقی در برقراری نظم عادلانه هم نتوانستیم ایجاد کنیم، چه رسد به نظم دموکراتیک. باید قبول کنیم زبانی باید دراختیار باشد تا هیچ‌کس در جامعه احساس بیگانه بودن نکند و همه احساس خویشاوندی کنند.

نکته آخر اینکه با درنظر گرفتن روایت دوم که بخواهیم مبانی برای کلیت جامعه بنا کنیم، اصلا فقه بدترین آغاز است. به نظر من اصلا برای اصلاح این چشم‌انداز که کثرت جامعه سیاسی را دید و آن را به رسمیت شناخت، بدترین نقطه آغاز، فقه است. شاید علمای دین باید به عرصه الهیات، کلام یا قلمروهای مبنایی‌تری بپردازند تا این را ادراک کنیم که چطور می‌شود در پرتو تعلق به یک چارچوب دینی، بتوان دیگران را دید و آنها را به رسمیت شناخت. ما می‌توانیم اسلام را دین برحق بدانیم، اما برحق دانستن دین اسلام به این معنا نیست که ما مسلمانان برحق هستیم.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید