الینور اوستروم؛ زنی که جهان به احترامش ایستاد

به نقل از منابع کارشناسی

جامعه اقتصاددان‌ها، الینور اوستروم را نخستین زنِ اقتصاددانی کرد که جایزه نوبل اقتصاد را در سال 2009 گرفت و همزمان جایزه ویلیام اچ ریکر و جایزه معتبر جوهان اسکیت علوم سیاسی را از آنِ خود کرد. جوایزی که وزنه جایزه برجسته فرانک سیدمن (1988)، جایزه جان جی کارتی آکادمی ملی علوم (2004‌) و جایزه جیمز مدیسون انجمن علوم سیاسی آمریکا (2005) را سنگین‌تر کرد؛ و با آنکه او هیچ‌وقت یک اقتصاددان آکادمیک نبود، نامش‌ در فهرست تاثیرگذارترین افراد جهان در سال 2012 قرار گرفت و این نام همیشگی شد

به گزارش نبأخبر،الینور اوستروم نخستین زنِ اقتصاددانی است که جایزه نوبل اقتصاد را در سال 2009 گرفت و با آنکه او هیچ‌وقت یک اقتصاددان آکادمیک نبود، نامش‌ در فهرست تاثیرگذارترین افراد جهان در سال 2012 قرار گرفت.
او بچه فقیرِ مدرسه پولدارها بود. از شدتِ نداری و تمسخر بورلی‌هیلز‌ها، لکنت زبان گرفت. پدر و مادرش هم او را ناامید کردند. البته سهم مادرش بیشتر بود. آدریان و لیا، او را در دوران رکود بزرگ به دنیا آوردند. پدرش آدریان آوان، مدیر آمفی‌تئاتر هالیوود بول و برنده طراحی صحنه‌ جایزه تونی در برادوی بود. او به خاطر رکود، کارگری روز‌مزد، اما عمیقاً خوشحال شده بود. لیا هاپکینز، مادرش نیز، یک نوازنده بااستعداد بود که در دوران دبیرستان، به تنهایی با قطار از داکوتای جنوبی برای تحصیل در رشته موسیقی کنسرواتوار برکلی، به بوستون رفته و پیشران هنر شده بود.

اما آنها با همه موفقیت‌های اجتماعی و شغلی‌شان، نتوانستند کنار هم زندگی کنند و جدایی‌شان، سرنوشت الینور اوستروم را مانند اپرایی در سانفرانسیسکو تغییر داد. او مجبور شد بیشتر روزها را با مادرش در یک ‌کلیسای پروتستان بگذراند و فقط در آخر هفته‌ها، کنار خانواده یهود‌ی‌تبار پدرش بماند. دوگانگی که به گفته خودش، هیچ صفتی جز «کودکِ شهری فقیر» و «‌زندگی در میان صنعتگران مطلقه» نمی‌تواند به خوبی شرایط ناشی از آن را برای دیگران قابل فهم کند. الینور در آن‌ روزهای سرگردانی، در باغچه‌ای کوچک در حیاط پشتی خانه‌شان، مجبور بود سبزیجات بکارد و از کاشت و پرورش زردآلو و هلو در گرمای تابستان، پول دربیاورد. آن روزها، تنها تفریح و دلخوشی الینور، شنا ‌کردن بود. کاری که واقعاً دوستش داشت و با مهارت در آن توانست سرمایه‌ای به دست بیاورد و به تحصیل در دانشگاه فکر کند.

شناگر تاکتیکی
از آنجا که خانه آنها، در خیابان روبه‌رویی بورلی‌هیلز بود، مادرش ترتیبی داد تا الینور به دبیرستان بورلی‌هیلز برود. در سال اول، به او پیشنهاد دادند که به تیم مناظره بپیوندد و در مسابقات سخنرانی در سراسر ایالت، حضوری فعال داشته باشد تا شاید بر لکنت و کم‌رویی غلبه کند که توصیه معقولی بود. تاکتیک‌های مناظره، تاثیر مهمی بر طرز تفکر او گذاشت. از سویی، مهارت او در شنا، کمک کرد شنای رقابتی را پشت سر بگذارد، به عنوان مربی شنا مشغول به کار شود و با پول آن از پسِ هزینه‌های کالج UCLA برآید.

 

رویایی که دست‌نیافتنی به نظر می‌رسید؛ چون همیشه 90 درصدِ دانش‌آموزان دبیرستان بورلی‌هیلز به کالج می‌رفتند و به نظر می‌رسید دانشجو شدن، کارِ «عادی» باشد اما هیچ‌کسی از نزدیکان الینور، تجربه آکادمیک نداشت و از طرفی حضور اوستروم فقیر در بین پولدارهای لس‌آنجلس، خودش یک چالش بود؛ به خصوص اینکه مادرش هیچ دلیلی برای حمایت از او نمی‌دید.

کریستیا فریلند؛ چهره شناخته شده و نام آشنای کشور کاناداست، فردی که توانست با تصمیمات مهم و اساسی نقش مهمی در موفقیت امروز کانادا ایفا کند.

لیا با این استدلال که «چون من فقط دوره دبیرستان را گذرانده‌ام، پس تو هم حق نداری پایت را به دانشگاه بگذاری»، الینور را تنها گذاشت. اما او، کمی پول و البته یک دلیل بزرگ برای ادامه دادن داشت. او و «چاک» اسکات، قول داده بودند بعد از دانشگاه با هم ازدواج کنند. ‌بنابراین، شبانه‌روزی در کتابخانه و کتاب‌فروشی‌ها کار کرد. دوره‌های علوم اجتماعی را گذراند، طی سه سال با گذراندن دوره‌های اضافی، مدرک کارشناسی خود را در علوم سیاسی و در حالی که فقط هشت دلار در بانک داشت، گرفت و در 21سالگی با چاک ازدواج کرد. چاک، دانشجوی حقوق هاروارد بود و باید از بورلی‌هیلز می‌رفتند. بنابراین بلافاصله پس از کالج، در سال 1954، به کمبریج نقل مکان کردند و الینور تصمیم گرفت کار کند تا چاک درس بخواند.

الینور اوستروم
نوبت کار که شد، جست‌وجوها شوکه‌اش کرد. مدرک دانشگاهی کافی نبود. کارفرما، مهارت شغلی می‌خواست. کمااینکه، آن روزها، نهایت دست‌ودلبازی جامعه از پیشرفت اجتماعی یک زن، معلمی و تدریس در دبیرستان بود. ولی او نمی‌توانست توقف کند. بنابراین، پس از گذراندن یک دوره مکاتبه‌ای برای تندنویسی، کارش را به عنوان کارمند و منشی یک شرکت صادراتی آغاز کرد. پس از یک سال، دستیار مدیر منابع انسانی یک شرکت تجاری شد و این شغل وسوسه‌اش کرد تا به دستیاری پژوهشی و پذیرش در مقطع دکترا فکر کند. از این‌رو، وقتی چاک فارغ‌التحصیل شد، هر دو به بورلی هیلز بازگشتند. اما مذاکره‌های اولیه او با دپارتمان اقتصاد ‌‌UCLA برای دکترای اقتصاد به جایی نرسید. اوستروم در مقطع لیسانس ریاضی را پاس نکرده بود. دلیل هم داشت. یک دختر حق نداشت ریاضی یاد بگیرد. پس چاره‌ای نبود جز اینکه خودش یک راه بسازد.

در این میان اما، با آنکه برخی در دپارتمان اقتصاد او را تشویق کردند تا کلاس‌های سیاست عمومی و اقتصاد را به صورت همزمان و فشرده بگذراند، UCLA درخواستش برای دکترای اقتصاد را رد کرد و حتی آنهایی هم که در گروه علوم سیاسی بودند، چون می‌ترسیدند دانشگاه‌ زنی را با مدرک دکترا استخدام کند، عملاً دشمنی خود را نشان دادند. بدتر آنکه، چاک و خانواده‌اش هم جزئی از همان مخالفان سرسخت شدند و حق ادامه تحصیل را از او گرفتند. دانشگاه اما همه چیزِ اوستروم بود و چاک، ناحقی کرده بود. پس دوستانه از او طلاق گرفت و با سماجت، دانشجوی تحصیلات تکمیلی در رشته علوم سیاسی شد. او در سال 1962 مدرک کارشناسی ارشد و سه سال بعد از آن مدرک دکترایش را از دانشگاه کالیفرنیا گرفت و در زمینه‌های مطالعاتی‌اش چون خدمات عمومی و مدیریت منابع صاحب‌نظر شد.

غمِ عوام
الینور در دوران دکترا، سال‌ها روی مباحثی چون جنگ آب مطالعه کرده بود و در دهه 1950 تلاش‌هایش به اوج رسید. الینور با نظریه تراژدی مشاعات نشان داد مردم در مواجهه با کمبود منابع درمانده نیستند. البته این تسلط حرفه‌ای برای طرح یک نظریه، یکدفعه اتفاق نیفتاده بود و ریشه‌ در همکاری با وینسنت اوستروم در دانشگاه کالیفرنیا داشت. الینور اگرچه فقط یک کلاس را با وینسنت گذرانده بود، اما با ایده‌های صنایع خدمات عمومی و حکومت چندمرکزی، که از چارلز تیبوت و رابرت وارن الهام گرفته بود، پایه‌ای برای بررسی در حوزه‌ها و منابع آبی ویژه شهرها پیدا کرد و فرضیات قبلی در مورد مالکیت منابع مشترک را به چالش کشید.

به نحوی که، تجزیه و تحلیل دقیق و مثال‌های کاربردی او در حوزه مشاعات، موجب ایجاد یک دیدگاه جایگزین در زمینه تنظیم منابع شد. او عواملی را تبیین کرد که در مدیریت موفق منابع مشترک به شدت موثر بودند. البته و اگرچه برخی از عوامل مدنظر او واضح به نظر می‌رسیدند اما ‌او اعتقاد داشت اجرای آنها باید دقیق و اصولی باشد تا بتوانند اثرگذاری خود را نشان دهند؛ عواملی مانند دقیق بودن قوانین، به‌کارگیری سازوکارهای حل‌وفصل اختلاف و وظیفه هر فرد در حفاظت از منابع مورد استفاده که جزو موارد بدیهی به نظر می‌آمد، در حالی که آن‌قدرها هم بدیهی نبودند و به زعم او، استفاده‌کنندگان از منابع یا نمایندگان آنها، باید وظیفه نظارت بر استفاده از‌ یک منبع مشترک و مجازات خاطیان را بر عهده می‌گرفتند و در صورت تکرار تخلف‌ها، مجازات‌ها باید تشدید می‌شد.

مهم‌تر آنکه، وقتی، فرآیند تصمیم‌گیری دموکراتیک شود و دولت‌ها اختیارات استفاده‌کنندگان از منابع را به رسمیت بشناسد، مدیریت منابع به قطع موفقیت‌آمیزتر خواهد شد. ادعایی که رویکردِ ایجاد حکمرانی موثر و کارآمد، انتخاب گزینه‌های نهادی متنوع برای پاسخ به نیازهای محیطی انسانی و انتخاب عمومی را با لنز مطالعاتی جدیدی مورد تایید قرار ‌داد و دلیل بسیاری خوبی برای ادامه همکاری‌های او با وینسنت و حتی ازدواج با او شد.

الینور اوستروم
کارگاهی که خانه شد
الینور، در سال 1965 با وینسنت اوستروم ازدواج کرد و به بلومینگتون نقل مکان کردند تا به دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه ایندیانا بپیوندند. رویای آنها این بود که با هم برای ایجاد یک جامعه فکری بر اساس کار تیمی، برابری و احترام عمیق شخصی نسبت به یکدیگر کار کنند تا امکان مباحثه، تامل و تغییرات بینشی بیشتری فراهم آید. آنها برای تحقق این رویا، کارشان را با توسعه الگوهایی از کالاها و انتخاب عمومی که بر اساس منطق اشکال چندمرکزی بنا شده بودند، آغاز کردند.

کار وینسنت اهمیت طراحی قانون اساسی را نشان داد، در حالی که الینور، توجه‌ها را به نهادهای نوظهور کشف‌شده در عرصه تجربی‌ برد و پیامدهای این تعامل باعث شد در سال 1973، کارگاهی را در حوزه نظریات سیاسی و تجزیه و تحلیل سیاست‌گذاری تاسیس کنند و رویکرد نهادگرایانه آنها به سیاست عمومی باعث شود الینور و وینست به چهره‌ای شناخته‌شده در حوزه نظریه انتخاب عمومی تبدیل و کارگاهشان، خانه و خانواده آنها شود. برای آنها این «کارگاه» معنایی نزدیک‌تر به دیدگاه فلسفی الینور از علم به ‌عنوان شکلی از صنعتگری داشت. منطق کارگاه این بود که دانشمندان سایر رشته‌ها بتوانند در جایی مشترک با هم کار کنند؛ که موفق هم بودند.

Untitled

اولین مبارز نوبل
الینور، در اولین سال حضورشان در ایندیانا، شروع به گسترش سیستماتیک‌تر تحلیل خدمات شهری کرد و راهبر تیم‌هایی از فارغ‌التحصیلان و دانشجویان شد تا تئوری‌های زیربنایی ‌را به آزمایش بگذارند. البته او در این فرآیند، همیشه در خط مقدم بود. الینور، هرگز از هیچ پژوهشگری نخواست کاری را انجام دهد که خودش قبلاً انجام نداده بود و این اعتماد در کنار قدردانی از صنعتگرانی که به آنها ریاضی هم یاد داده بود، برنامه تحقیقاتی‌ اوستروم را عمق بخشید‌ و حتی به انتشار مقالات و کتاب‌هایی درباره طراحی شهری و ارائه خدماتی شد که سیاست عمومی، شهری و به مفهوم نظری چندمرکزیتی را معنایی جدید می‌دادند و در بحث تثبیت کلانشهرها در دهه1970 دلیل یک جنبش شدند.

انقلابی آرام که اثبات کرد خدمات شهری را می‌توان از طریق طرح‌های چندمرکزی نهادی، پلیس و سایر خدمات یکپارچه ارائه داد و موثرتر از خدمات «همپوشانی» و «تقسیم‌شده» عمل کرد. بینش و ادعایی که باعث شد تمرکز او معطوف به انتشار معروف‌ترین اثرش، «حکم بر عوام» در سال 1990 شود. کتابی که بسیار فراتر از محدودیت‌های حساسِ مسئله منابع مشترک (‌CPR‌)، از الگوهای نظری ساده اجتناب می‌کند، اما همزمان، برخی ایده‌های کلیدی را به شیوه پوپری، فیلسوف ابطال‌پذیری، اصلاح می‌‌کند تا نشانگر آن باشد که چگونه افراد با انگیزه عقلانی، می‌توانند سه‌گانه‌های تضعیف‌کننده دیوید هیوم را حل کنند یا در اصلاح قوانین، مشارکت داشته باشند.

یک چشم‌انداز چندمرکزی و تودرتو در تصمیم‌گیری که برای به چالش کشیدن فرضیه دولت، «واحد مرکبی» ‌که تا حد زیادی مصون از خطاها و نقایص است، جسورانه محسوب می‌شود. در عین حال که عجیب‌ترین وجه آرای هیوم درباره نظام حکمرانی در قرن هجدهم و در دوران مرکانتیلیسم، یعنی خوش‌باوری او درباره خلوص و پاکدامنی دستگاه سیاسی را به سخره می‌کشد و البته دلیل مستندی برای تولد نظریات نوین اوستروم درباره مشاع، سه قرن پس از هیوم است. طی سه قرن بعد از هیوم، نظریه‌های گوناگونی پدیدار شدند که هر کدام به نسبت‌های متفاوتی از سه راهکار (الف)، (ب) و (ج) حمایت یا انتقاد می‌کردند.

الینور اوستروم
الینور اوستروم
از یک‌سو نگرانی‌هایی درباره طمعِ بازیگران «بازار» به مصرف حریصانه یا نامتوازن از منابع مشترک وجود داشت و درباره صیانت از آن منابع مشترک در راه‌حل‌های «بازاری» ابراز بدگمانی شده بود. از سویی دیگر وجود ناخشنودی از سیطره دولت بر منابع مشاع و ناخرسندی از ناکارآمدی، بی‌انگیزگی یا منفعت‌طلبی‌های سیاستمداران، دیوانسالاران و صاحب‌منصبان دولتی، راه‌حل «دولتی» را بدفرجام‌تر از راه‌حل‌های «بازاری» کرده بود، اما نظریه‌ اوستروم توانست بر منزلت راهکار سومی که هیوم آن را غیرعملی می‌دانست، پافشاری کند. راهکار میانی که بسیار کارآمدتر از دو راه‌حل پیشین است، چرا که به اعتبار آرای اوستروم، این امکان وجود دارد تا با اتکا به نهادها، بتوان مشاعات و منابع طبیعی را در مالکیت اشتراکی ذ‌ی‌نفعان آنها نگه داشت و از مزایای حکمرانی غیررسمی محلی و توافقی بهره جست.

موضوع قابل تاملی که اوستروم در ‌«رویکردی رفتاری به نظریه انتخاب منطقی کنش جمعی: سخنرانی ریاست‌جمهوری، انجمن علوم سیاسی آمریکا، 1997» آن را توسعه داده و تحلیلگران را تحت فشار قرار داد تا بر الگو‌های نسل دوم و نهاد‌های خودگردان متمرکز شوند. توصیه اوسترومی که چهارچوب «تحلیل و توسعه نهادی» را اصلاح و الینور را از بسیاری نظریه‌پردازان جدا کرد؛ و البته قابلیت‌های ذهنی و اجتماع‌سازی‌های او را، در بیشتر از 32 کتاب شاخص چون «تراژدی عوام»، «عوام در هزاره جدید»، «آینده عوام»، «عوام محلی و وابستگی متقابل جهانی»، «حفاظت از عوام»، «حکومت بر عوام»، «‌مشترک جهانی»، «مشوق‌های نهادی و توسعه پایدار»، «اعتماد و تقابل»، «‌احزاب، سیستم‌های حزبی و دموکراسی»، «‌درک تنوع نهادی»، «انتخاب، قوانین و اقدام جمعی»، «‌مالکیت بر زمین و سایر منایع» و «‌پلیس کلانشهرها» به رخ کشید و چه بسا مخالفان او را به تکاپو انداخت؛ چون اقتصاددان‌هایی که الینور را ‌نه یک اقتصاددان و نه یک متخصص علوم سیاسی می‌دانستند، در مناظره‌های خصوصی روبه‌روی او ایستادند و خواستند اوستروم پایش را از اقتصاد بیرون بکشد.

تهدیدی که وینست آن را عامل ترقی و رشد اجتماعی همسرش معرفی کرد و برایش جنگید. مجموعه مبارزات و تلاش‌هایی که نتایجش هم زیبا شد. جامعه اقتصاددان‌ها، الینور اوستروم را نخستین زنِ اقتصاددانی کرد که جایزه نوبل اقتصاد را در سال 2009 گرفت و همزمان جایزه ویلیام اچ ریکر و جایزه معتبر جوهان اسکیت علوم سیاسی را از آنِ خود کرد. جوایزی که وزنه جایزه برجسته فرانک سیدمن (1988)، جایزه جان جی کارتی آکادمی ملی علوم (2004‌) و جایزه جیمز مدیسون انجمن علوم سیاسی آمریکا (2005) را سنگین‌تر کرد؛ و با آنکه او هیچ‌وقت یک اقتصاددان آکادمیک نبود، نامش‌ در فهرست تاثیرگذارترین افراد جهان در سال 2012 قرار گرفت و این نام همیشگی شد؛ همان‌طور که تلاش‌های الینور برای تغییر همیشگی بودند و باعث شدند او به عنوان یک رهبر آکادمیک استثنایی تا 11 هفته قبل از مرگش، حتی ‌در سخنرانی هایک در موسسه امور اقتصادی و قبل از اینکه سرطان، ساعت زندگی را برای او در 6:40 دقیقه صبح سه‌شنبه دوازدهم ژوئن 2012، نگه دارد، برای رویاهایش بجنگد و جهان به احترامش کلاه از سر بردارد.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید