اندیشه امام خمینی(ره)

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی

ممکن است انسان فقیه و فیلسوف باشد، اما بینش کافی نداشته باشد. شخص با بینش، دوردست‎ها و افق‎ها را می‎بیند و این خیلی مهم است. یکی از امتیازاتی که آیت‎الله جوادی آملی در کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان» به آن اشاره می‎کند، همین ویژگی است. امام خود را متولی دین می‎دید و نه فقط می‎گفت که دین وجود دارد و این شناخت هست، بلکه در تلاش بود که دین و اندیشه دینی را به سمتی ببرد که پایه ریزی اساسی برای جامعه داشته باشد.

به گزارش نبأخبر،به مناسبت ایام عروج ملکوتی حضرت امام راحل (ره)، به بازخوانی مصاحبه حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی با نشریه حریم امام که در شماره 413 آن با عنوان اندیشه امام خمینی منتشر گردیده است، می پردازیم.

 

تکیه امام بر اسلام و مردم بود

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، از چهره‌های علمی و اساتید حوزه‌ علمیه قم است. وی همواره نسبت به تبیین اندیشه‌ها و آرمان‌های حضرت امام خود را متعهد می‌‌‌‌‌داند. وی در مصاحبه به نشریه حریم امام به تبیین جای خالی اندیشه امام خمینی (ره) در عصر حاضر پرداخته است.

توجه و ترویج اندیشه‎های امام خمینی در جامعه امروز چه ضرورتی دارد؟

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی احیای اندیشه امام رضوان الله تعالی علیه همچون آرمان، همواره باید مدنظر ما باشد. امام شخصیت جاودانی است که همواره اندیشه‎های ایشان دل‎ها را تسخیر می‎کند و همگان متوجه چنین شخصیتی هستند و باید در تبیین این شخصیت و جایگاه آن در حوزه مسائل فکری و فرهنگی و تمدنی جهان اسلام، به‌خصوص مکتب تشیع فکر اساسی بشود. در تبیین شخصیت ایشان، امام پژوهی لازم داریم. عده‎ای باید درباره شناخت هر چه بهتر شخصیت امام، وارد صحنه بشوند و درباره این شخصیت، تحقیق و پژوهش کنند. آن چیزی که مبدأ حرکت و نهضت انقلاب شد، وجود شخص امام و شناسایی آن به دست مردم بوده است. شخصیت امام قطع‎نظر از این حرکت عظیم مردمی که خود ایشان آن را به وجود آورد، ویژگی‎هایی داشت که می‌توان درباره آن ویژگی‎ها گفت‎وگو کرد.

یعنی اگر فرض کنیم که چنین انقلابی اتفاق نمی‎افتاد، همچنان می‎توانیم تحقیق و بررسی کنیم که امام چه ویژگی‎های ممتاز و منحصربه‎فردی داشت.

یکی از راه‎های شناخت ابعاد و اندیشه های حضرت امام، می‎تواند تحقیق درباره آثار و مکتوبات ایشان باشد. در واقع بخشی از شخصیت امام با شخصیت‎های علمی در سنت روحانیت و حوزه‎های علمیه مشترک است. در این تردیدی نیست که امام همچون سایر مراجع تقلید در ادوار مختلف، فقیه و اصولی است. به نظرم دانش امام از این جهت برتر و کامل‎تر هم بود؛ اما در فضای عقل نظری ویژگی‎هایی در آن اندیشه وجود داشت که در دیگران نبود و همین ویژگی‎ها ایشان را نسبت به سایر بزرگان و مراجع تقلید ممتاز می‎کرد. در فضای عقل نظری، آنچه دانش را رهبری می‎کند، بینش است. امام از بینش بسیار وسیع و عمیقی برخوردار بود. این بینش هم، منشأهایی داشت که امام رضوان الله تعالی علیه صاحب این منشأها بود. قرآن کریم درباره این شخصیت‎ها تعابیر مختلفی به کار می‎برد؛ از جمله «أولی الألباب» یا «اولی الأبصار».

به هر حال علم جایگاه خودش را دارد؛ اما جامع‎نگری و کنار هم دیدن مسائل به انسان بینش ویژه‎ای می‎بخشد و این ویژگی ممتازی بود که در شخصیت امام در این بخش شکل پیدا کرد؛ البته این ویژگی نصیب هر کسی نمی‎شود. ممکن است انسان فقیه و فیلسوف باشد، اما بینش کافی نداشته باشد. شخص با بینش، دوردست‎ها و افق‎ها را می‎بیند و این خیلی مهم است. یکی از امتیازاتی که آیت‎الله جوادی آملی در کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان» به آن اشاره می‎کند، همین ویژگی است. امام خود را متولی دین می‎دید و نه فقط می‎گفت که دین وجود دارد و این شناخت هست، بلکه در تلاش بود که دین و اندیشه دینی را به سمتی ببرد که پایه ریزی اساسی برای جامعه داشته باشد.

بنابراین ضمن اینکه دانش از ارزش بالایی برخوردار است، بینش نقش تعیین کننده‎ای در این امر دارد. باز ویژگی و امتیاز دیگری که در شخصیت امام در همین رابطه می‎توان ذکر کرد، مقوله روش‎ها است. ایشان روش‎های ممتازی در حیطه علمی برای خود می‎دید. گاهی روش‎ها محدود است و آنچه دسترسی انسان را از طریق این روش‎ها حاصل می‎کند، طبیعتاً محدود خواهد بود. اما واقعاً نگرش‎ها و بینش‎های مختلف بر اساس این روش‎ها شکل می‎گیرند. واقعاً عقلانیتی که در فضای روشی امام وجود داشت، ممتاز بود. تفکری که امام در خصوص این مسئله داشت، بی‎بدیل بود. ایشان واقعاً اهل تفکر و تأمل و تعمق بود. ورای این ویژگی‎های شخصیت امام، روش‎های معرفتی‌ای بود که کمک می‎کرد ایشان وسیع‎تر ببیند و دایره دانش‎های خودش را با ابعاد گسترده‎تر مشاهده کند. وقتی از منظر نقل به واقعیتی می‎نگریم، اگر عقل و شهود را هم به آن ضمیمه کنیم یا هم‎افزایی این‎ها را در کنار هم داشته باشیم، عمیق‎تر به آن واقعیت پی می‎بریم.

امام رضوان الله تعالی علیه صرفاً اسلام‌شناس نبود که فقط دین را بشناسد؛ بلکه شخصیتی بود که با داشتن تکنیک‌های اجتماعی به معنای جمع این روش‎ها، توانست این اسلام را در حوزه‎های مختلف دامن بگستراند و قابلیت ارائه بدهد و این از جمله ویژگی‎هایی است که در بخش عقل نظری می‎توانیم از امام یاد کنیم و در نتیجه مسائل دیگری هم در همین راستا مطرح می‎شود.

جنبه دیگری که برای امام به عنوان امتیاز می‎توانیم برشماریم، مقوله عقل عملی ایشان است. در حوزه عقل عملی، جنبه‎های بسیار فراوانی وجود دارد که به انسان کمک می‎کند تا از صرف اسلام‌شناس، فقیه، فیلسوف و … دربیاید و فضای دیگری را در میادین اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی و … مشاهده کند. از جمله ویژگی‎های عقل عملی که می‎توانیم از امتیازات امام یاد کنیم، داعی و انگیزه بسیار بالا است. آنچه انسان را به صحنه می‎آورد، دانش نیست؛ بلکه انگیزه است. آنچه انسان را به صحنه نهضت و اجتماع می‎آورد و می‎خواهد که جامعه از او برخوردار باشد، انگیزه است و امام رضوان الله تعالی علیه در این بُعد واقعاً سرآمد بود. دیگران هم علاقه‎مند بودند، اما آن انگیزه کافی را نداشتند. از دیگر ویژگی‎هایی که باعث شد امام را نسبت به سایرین ممتاز بدارد، این بود که ابزار این انگیزه را در اختیار داشت. ممکن است کسی بخواهد کاری کند، اما ابزار آن را نداشته باشد. امام این ابزار را به راحتی و با تمام وجود داشت؛ از جمله آن ابزارها، شجاعت و رشادت بود. کسی که شجاعت و رشادت و اعتماد به نفس نداشته باشد، ولو اینکه انگیزه هم داشته باشد، نمی‎تواند کاری از پیش ببرد. در سال‎های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ که پرده سیاه ظلم و بی‌عدالتی در همه جای کشور گسترده شده بود و نحله‎های پهلوی جا برای نفس کشیدن طبیعی را باقی نمی‎گذاشتند، نهضت امام ظهور می‎کند. البته که قدرت الهی و ماورایی و توکل به خدا در این مسیر امام و یاران ایشان را یاری ساخت و این‎ها از جمله علت‎های فاعلی است و آنچه ما در اینجا بررسی می‎کنیم علت‎های مادی و صوری است. خدای عالم این توفیق را به کسی می‎دهد که این گوهر پاک را داشته باشد. بنابراین اولاً اندیشه در شخصیت امام رضوان الله تعالی علیه در حد اعلا بود؛ اما این اندیشه نیمی از حرکت را ایجاد می‎کند. انسان می‎داند که چنین امری وجود دارد. اما انگیزه در امام در حد اعلا وجود داشت و آنچه در ارتباط با انگیزه و برای تحقق آن نیازمند است، ابزاری بود که ایشان در اختیار داشت. امام آن جذبه لازم و تسلط و قاطعیت را داشت و همه این‎ها برای نیل به مقصود مهم بودند. ممکن است عده‎ای تمام ویژگی‎های امام را داشته باشند، به جز اینکه قاطعیت لازم را نداشته باشند یا… این‎ها اموری است که موجب می‎شوند انسان به صحنه نیاید یا اگر هم به صحنه بیاید، چندان توفیقی به دست نیاورد. این هم وادی دیگری بود که ما در باب شناخت ابعاد شخصیت حضرت امام باید مدنظر داشته باشیم.

ما آینده‎ای را در پیش داریم که باید امام را در آن بُعد ببینیم و از پیام‎ها و از شخصیتی که ایشان در این رابطه داشت، بتوانیم استفاده کنیم و الگو بگیریم.

حرکت سیاسی و اجتماعی حضرت امام از کجا الگو گرفته است؟

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: قطعاً حرکت امام را می‎توان به حرکت انبیای الهی تشبیه کرد. انبیا در آن نهضت‎هایی که داشتند در دو بُعد حرکت می‎کردند؛ یک بُعد، سلبی بود و دیگر اثباتی. در بُعد سلبی، از آنچه به عنوان امر غیرشایسته شناخته می‎شد، نهی می‎کردند. برای مثال انبیای الهی در برابر بت‎پرستان و مشرکین و ملحدان قیام کردند. برای بت‎پرستان استدلال می‎کردند و می‎گفتند شما که به این‎ها باور دارید، برای ما بگویید که این‎ها چه قدرتی دارند؟ آیا صاحب علم و قدرت هستند؟ این بت‎ها که دست تراشیده خود شما و محصول کار خودتان هستند. چنین دست‎ساخته‎هایی که نمی‎توانند خدا باشند. خدا باید موجودی قدرتمند باشد و بتواند برای شما منفعتی بیاورد یا مضراتی را از شما دفع کند. این بت‎ها که برای خودشان هم مفید نیستند، چطور برای شما می‎توانند مفید واقع بشوند؟ مبارزه قاطع و منطقی و سراسر حکمت را در جهت سلب پیش می‎بردند تا کفر و الحاد و شرک را از میان بردارند. این همان بخش سلبی حرکت و نهضت‎های انبیا است. مشابه همین حرکت را در جریان مبارزات امام شاهد بودیم. ایشان به مبارزه ظلم و ستم برخاست. در سخنرانی‎ها و اعلامیه‎های خود روشنگری می‎کرد و مردم را از ظلم طاغوت آگاه می‎ساخت. در واقع ظلم و استبداد آن‌چنان در جامعه گسترش پیدا کرده بود که اجازه رشد و شکوفایی استعدادها را نمی‎داد. امام باید آن استبداد را خراب می‎کرد و آن را با قاطعیت و حکمت کنار زد و این همان بخش شکستن بت‎ها و ناحیه کفر و الحاد بود که در واقع حرکت سلبی به شمار می‎آید. البته لازم به عرض است که در این بخش هم اندیشه‎های بلندی وجود دارد. چون ما در ارتباط با اندیشه امام سخن می‎گوییم، باید ببینیم که با چه اندیشه‎ای توانست مبارزه کند و با اطمینان و قاطعیت این بُعد سلبی را با کمترین هزینه به سر منزل مقصود برساند و جریان کفر و شرک مدرن را درهم بشکند. امام در این رابطه با اندیشه‎های بلندی حرکت کرد.

اگر بخواهم به‌صورت فهرست‎وار عرض کنم، اولین امر این بود که بالاخره اگر جامعه به وحدت نرسد و به یک انسجام فکری و فرهنگی نائل نیاید، نمی‎‎تواند در مقابل این کفر و الحاد ایستادگی کند. وحدت به عنوان تاکتیک نیست که امروزه از آن به عنوان شعار و تاکتیک موقتی استفاده می‎کنند. اتفاقاً متولیان و حاکمان باید دلسوزترین افراد برای وحدت جامعه باشند و باید با هر چیزی که وحدت جامعه را به خطر می‎اندازد، مقابله کنند. با تمام تلاش خودشان باید سعی کنند که این وحدت جامعه را حفظ کنند.

وضعیت فعلی جامعه را در غیاب حضرت امام خمینی چگونه ارزیابی می‎کنید و به نظر شما اشکال کار از کجاست؟

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: متأسفانه این وحدت و انسجام که در عصر امام رضوان الله تعالی علیه امر بی‎سابقه‎ای بود، به‌مراتب ضعیف شده است و وقتی وحدت در جامعه ضعیف بشود، هیچ وقت نمی‎شود حرکت منفی را تخریب کرد و حرکت مثبتی را ساخت و پیش برد. زمانی می‎توان کاری را سلباً یا اثباتاً انجام داد که جامعه به وحدت و انسجامی رسیده باشد و در غیر این صورت، دچار تلاش بی‌نتیجه‎ و ناقصی می‎شویم. وحدت شعار حقیقی است و به بُن دندان جامعه رخنه کند و همه باید آن را احساس کنند. الان سر اینکه مقوله وحدت شیعه و سنی در کشور ما به‌خوبی نتیجه‌بخش نبوده، به این خاطر است که ما نگاه مصلحتی در باب آن داریم و هیچ وقت نیامدیم وحدت را تعریف کنیم؛ اینکه آیا این وحدت کلامی و اعتقادی است یا نیست که به گمانم تحقق این تعریف از وحدت فقط با ظهور امام زمان علیه‎السلام به وجود می‎آید. وحدت مدنظر اجتماعی و جمعی است که می‎تواند حرکت‎های اجتماعی را سامان ببخشد. ما به دنبال این وحدت هستیم. ما به دنبال وحدت کلامی و اعتقادی نیستیم و نمی‎توانیم چنین وحدتی را ایجاد کنیم.

الان متأسفانه با نگاه اختلاف کلامی می‎خواهیم وحدت اجتماعی ایجاد کنیم؛ چنین کاری میسر نیست. ما باید کاملاً این دو فضا را از هم تفکیک کنیم. بله ما به لحاظ اعتقادی با همدیگر اختلاف‌نظر داریم و این امر کاملاً مشخص است؛ اما به لحاظ اجتماعی باید با هم زندگی کنیم. این دو فضا چون برای جامعه ما حتی برای خواص خیلی خوب باز نشده، آن‎ها را با هم خلط می‎کنیم. به هر حال عده‎ای در مکتب اهل‌بیت علیهم‎السلام این جریان وحدت اعتقادی و کلامی را انحرافی می‎دانند و کاملاً هم درست است.

همین قضیه در داخل مکتب تشیع و در داخل کشور مطرح است. ما یکسری اختلافات سیاسی در داخل کشور داریم. این اختلافات سیاسی هم گویا حل شدنی نیست. به هر حال هر کسی در امور سیاسی سلیقه‎ای دارد. اما این غیر از وحدت اجتماعی است. ما نباید با توجه به اختلاف سیاسی جامعه خود را به وحدت برسانیم که از قضا شدنی هم نیست. اگر شدنی باشد فقط یک جریان می‎تواند باقی بماند که چنین امری هم مطلوب نیست. الان به همان میزانی که به لحاظ کلامی و اعتقادی بین مذهب شیعه و اهل سنت اختلاف داریم و نمی‎توانیم در این باره به یک انسجام حقیقی و اجتماعی (پلورالیزم اجتماعی) برسیم، نمی‎توانیم در عرصه سیاست داخلی هم به انسجام برسیم. کسانی که در فضای مکتب تشیع زندگی می‎کنند، در عرصه سیاسی سلایق گوناگونی دارند و این اختلافات سیاسی در هر جامعه‎ای مطلوب است. این اختلاف به تعبیر آیت‎الله جوادی آملی، خلفه است؛ یعنی بناست که پشتیبانی کند و هم‎افزایی داشته باشد. البته این که رویکردهای مختلف در هر جامعه‎ای وجود دارد که امری مطلوب است.

وقتی میدان جامعه اسلامی و وحدت کل جامعه مطرح می‎شود، همه باید در آن حضور داشته باشیم و چون امروزه در فضای سیاسی ما تلقی ناصوابی وجود دارد، با نگاه اختلاف سیاسی درصدد وحدت اجتماعی هستیم که چنین امری ناممکن است.

امام رضوان الله تعالی علیه در این رابطه که عقل عملی ایشان کاملاً با تمام ابزار و قوا همراه بود، توانست این سد را بشکند و جریان انحراف سلطنتی ۲۵۰۰ ساله را به کنار بزند و همه مردم را به صحنه بیاورد.

یکی از اصلی‌ترین نتایج نهضت، تشکیل جمهوری اسلامی است. جمهوریت با اسلامیت چگونه قابل جمع است و این مفهوم در نظر امام چه جایگاهی داشت و ایشان مشخصاً از این دو مفهوم در کنار هم چه چیزی را اراده می‎کرد؟

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی : یکی از مهم‎ترین اندیشه‎های امام رضوان الله تعالی علیه، اسلامیت در کنار جمهوریت بوده که چنین امری سابقه نداشته است. ممکن است ما بگوییم که به لحاظ پیشینه تاریخی اسلام، مسئله بیعت و … مطرح بود، اما با نگاه امروزی تعبیر «جمهور» متفاوت با آن تعابیر سنتی مثل بیعت است. امام هم با این تعبیر، رویکرد واقعی داشت و می‎خواست که جمهور به معنای واقعی جمهور به صحنه بیاید. امام این موفقیت را برای اسلام مثل روز می‎دید. البته متأسفانه امروزه از واژه مردم در عرصه‎های سیاسی آن‌قدر سوءاستفاده و برداشت‎های ناصواب شده است که آدمی می‎ترسد از آن استفاده کند. مفهومی که امام از جمهور و مردم اراده می‎کرد، با حقیقت کلمه آن‎ها همراه بود. امام با متن مردم ارتباط داشت و حضور مردم را در صحنه کاملاً ضروری می‎دانست و از جمله عبارت‎هایی که امام زیاد آن را به کار می‎برد، این بود که همه باید در صحنه باشند. خیلی‎ از سیاسیون از حضور مردم در صحنه هراس دارند؛ اما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این باور را داشت که اگر مردم از صحنه بیرون بروند، اسلام از بین رفته است. اندیشه‎ها و آرمان‎های اسلامی بدون حضور مردم از بین می‎رود. آنچه می‎تواند اسلام را با قدرت به صحنه بیاورد، همین مردم‎اند. اگر مردم از دست برود، اسلام هم از دست می‎رود و در این باره اصلاً تردید نکنید. این‎طور نیست که ما می‎توانیم چیزی به نام اسلام داشته باشیم و برای ما مهم نباشد که مردم باشند یا نباشند. دقیقاً خاطرم هست وقتی امام رضوان الله تعالی علیه از جمهوری اسلامی سخن می‎گفت و بر ماندن جمهوریت در نظام سیاسی اسلامی اصرار داشت، تأکید می‎کرد که جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. از اینکه در اندیشه امام، اسلام منبع اصیل وحیانی است، تردیدی وجود ندارد. امام آن‌قدر از اسلام سخن گفت که همگان به‎طور روشن می‎دانند که اندیشه امام درباره منابع جز اسلام، چیز دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم منبع معرفتی خودمان را در همه شئون تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… استفاده کنیم، یک منبع بیشتر نداریم که عبارت است از وحی که در کتاب و سنت ظهور پیدا کرده است. امام به این امر باور داشت و مطمئن بود آن چیزی که به عنوان کتاب و سنت در اختیار جامعه بشری قرار گرفته است، به تمام معنای کلمه، می‎تواند برای سعادت انسانی، اعم از سعادت اخروی و دنیوی، مؤثر و مفید باشد و غیر از آن هم مفید نخواهد بود. الان کل بشریت هفت میلیارد نفر هستند؛ اگر کل این هفت میلیارد را جمع کنیم، جز به انباشته‎های مکاتب بشری به چیز دیگری نمی‎رسیم. این همه تعارض و اختلاف در این مکاتب وجود دارد که مشخص می‎شود بشر به تنهایی نمی‎تواند سعادت واقعی خود را تشخیص بدهد. در حالی که کتاب الهی چنین تعارضی وجود ندارد. از صدر تا ذیل کتاب آسمانی اسلام دارای وحدت و انسجام و اعجاز و کرامت است. نوابغ بشری، انسان‎های ممتازی مثل جناب فارابی و ابن‌سینا که آثارشان در عرصه مسائل علمی و فلسفی، پس از قرن‎ها هنوز باقی و قابل استفاده است و وقتی حتی کنار کتاب‎های عادی قرار بدهیم، می‎بینیم اصلاً قابل مقایسه نیستند. تازه اگر آن‎ها هم چیزی دارند، در ذیل آن مکتب وحی یافتند. بنابراین اسلام به لحاظ مقام ثبوت و جمهوریت به لحاظ مقام اثبات در اختیار امام رضوان الله تعالی علیه به عنوان دو نقشه اصلی و اساسی حضور داشتند. این دوتا هستند که می‎توانند کامیابی و موفقیت را برای جامعه به ارمغان بیاورند.

نکته دیگر که در اندیشه امام وجود داشت این است که ایشان اطمینان داشت منبع وحیانی می‎تواند امروز جامعه و فردای آن را به سامان ببرد. این اعتماد و اطمینان بسیار مهم است. خیلی‎ها در مکاتب سیاسی دستشان از این نظر خالی است. اینکه بتوانند روی این منبع تکیه کنند و بتوانند اعتماد کنند که این منبع برای همیشه مورد اعتماد باشد و هر وقت انسان دستش خالی شد، به آن مراجعه کند و مطلب بگیرد و اکتشاف و استخراج کند و برای زندگی شئون زندگی، اعم از اقتصاد، فرهنگ و… استفاده کند، همین است. این اندیشه اصیل است که خیلی‎ها آن را ندارند. امام این اطمینان و باور را داشت که منبع وحیانی در مقام ثبوت این توان را دارد.

ما ضمن اینکه امام را در بخش‎ اول که همان بخش سلبی است، موفق می‎دانیم، در بخش دوم که بخش اثبات است، نیز موفق می‎دانیم. امام توانست با کمترین هزینه دستاورد بزرگی را در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ برای ملت کسب کند و این کار بسیار عظیمی بود. هر قدرتی که در مقابل قدرت امام قد علم می‎کرد، نمی‎توانست دوام بیاورد و خیلی زود نور آن کم‎فروغ می‎شد.

نگاه امام به اسلام چگونه است و آیا می‌توان گفت نوع نگاه ایشان به اسلام، باعث کنش‌گری و حرکت به سمت انقلاب بوده است؟

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: اندیشه امام در رابطه با اسلام بدین نحو است که اسلام دینی می‎باشد که کاملاً سیاست را در بطن خود دارد. خیلی‌ها معتقدند اسلام، دینِ عبادی و اخلاقی است. اما اینکه سیاست و حکومت داشته باشد، در اندیشه آنان وجود ندارد. امام کاملاً معتقد است و باور دارد که اسلام یک دینی است که همان‎طور که عبادات و معاملات دارد، سیاست هم دارد. این سیاست کاملاً در بدنه حقیقت دین حضور دارد. کسی این را از خارج بر دین تحمیل نمی‎کند. آیا شخصیتی مثل امام خمینی چون ایشان شخصیت سیاسی است، اسلام را این‎گونه قرائت می‎کند؟! خیر؛ بلکه اسلام در درون خودش این سیاست را دارد و امام رضوان الله تعالی علیه قرائت درستی از این سیاست بیان می‎کند. این یکی از مسائل مهم است و ما نباید این را از دست بدهیم. ممکن است ضعف‎های عملی ما و حرکت‎های نامناسبی که احیاناً در جامعه می‎بینیم، گمان کنیم این اندیشه ناصواب است. خیر؛ بلکه این باور کاملاً در اندیشه امام وجود داشت که سیاست از دیانت جدا نیست. اما این اندیشه سیاسی چگونه باید بروز کند و در صحنه حاضر بشود، الان کاملاً مورد تردید واقع شده است. الان آنچه به عنوان اندیشه سیاسی ذکر می‎شود، برای مثال قانون اساسی مطرح است. قانون اساسی ما با چالش‎های فراوانی روبه‎رو است؛ در عین حالی که کار تحقیقی و ارزشمندی است اما واقعاً با چالش‎های جدی روبه‎رو است. اگر حکومت بخواهد برای همه ابعاد زندگی انسان تصمیم گرفته بشود و بلکه معادلات جهانی را جابه‎جا می‎کند، با این قانون اساسی که دارد، هرگز چنین ظرفیتی ندارد. این را کاملاً باید متوجه باشیم. اندیشه سیاسی امام را نباید در قانون اساسی دید؛ امام در بحران جنگ ایران و عراق و جور و ستم صدام، از ولایت فقیه سخن می‎گوید و این کاملاً درست است و آن را امر وحیانی برمی‎شمارد. فقیهانه وارد مبحث می‎شود و خیلی از آقایان این کار را کردند. ولی سخن این است که آیا، این اندیشه سیاسی توانسته است به درستی به میدان حکومت و اجتماع بیاید و آرمان‎های امام رضوان الله تعالی علیه در این مکتب سیاسی ارائه شده و به‌صورت قانون اساسی درآمده، دیده بشود؟ مشکل ما در اینجاست. مشکل ما در اندیشه در مقام ثبوت نیست، بلکه در مقام اثبات است که این خلأ جدی واقعاً وجود دارد. ما نظامی را طراحی کردیم که این نظام هرگز نمی‎تواند با واقعیت‎های روز اجتماعی در عرصه سیاست، هماهنگی داشته باشد. خیلی از مطالب دیده شده، اما خیلی از مطالب هم دیده نشده است. ما سیاست و حاکمیت جریان سیاست در جهان امروز را در خلوت حوزویان داشتیم و این مسئله جدی است. یکی از مسائلی که واقعاً در عرصه حکومت ما دخیل بود و مانع جدی محسوب می‎شد، علم سکولار بوده است. علم سکولار امروز با قانون اساسی اصلاً جور درنمی‎آید؛ بلکه کاملاً در تعارض با آن است. ما به تازگی داریم از علم دینی سخن می‎گوییم؛ اما به لحاظ خارجی تحقق پیدا نکرده است. تازه داریم امکان علم دینی را بررسی می‎کنیم؛ در حالی که آن علم سکولار و لائیک سیلی شده و آمده و دارد همه را می‎برد. ما چطور می‎توانیم در مجاری علمی و آموزشی و آکادمیک دانشگاهی کشور، فضای علم سکولار را داشته باشیم و در فضای علم سکولار از جامعه اسلامی و نظام سیاسی اسلام، سخن بگوییم؟ همان‎طور که می‎دانید، بستر پیاده‎سازی این اندیشه‎ها به نحوی است که باید در مجاری علم و تکنیک باشد. آنچه با مردم سروکار دارد تکنولوژی است. اما اینکه به لحاظ تفکر و معرفت هست، هیچ مناسبتی با آن ندارد. مثل این است که باری را برای محملی حمل کنید، که این محمل اصلاً طاقت آن بار را ندارد. علم سکولار چه خبری از فلسفه الهی و وحی و سعادت دنیوی و اخروی دارد؟ اصلاً از اینکه منبعی غیر از مردم و اندیشه مردم بخواهد حکومت کند، قبول ندارد و منبع وحی را نعوذبالله خرافه می‎داند و نمی‎تواند با آن کنار بیاید. بنابراین این بحث دیگری خواهد بود. لذا این واقعیت‎ها هست ما با این واقعیت‎ها، قانون اساسی را ننوشتیم که جریان‎های سکولار به عنوان جریان حاکم در کشور بوده و هست و ما نتوانستیم جریان‎های علمی و فرهنگی را در کشور حاکم کنیم که محملی برای پیاده‌سازی قانون اساسی باشند. شما می‎فرمایید آرمان‎های بلند قانون اساسی، رسیدن انسان‎ها به قله‎های سعادت و معنویت الهی است! اما با واقعیت‎های اجتماعی چه‌کار کنیم؟ با کدام جامعه و ارتباطات و مناسبات اجتماعی پیش برویم؟ شما بحث از مناسبات اجتماعی و اقتصادی و … را با جهان مطرح می‎کنید و جهان را در سطح محلی تفسیر می‎کنید؛ در حالی که جهان باید در سطح بین‎المللی دیده بشود. با چنین رویکردی با اندیشه ‎های امام فاصله خواهیم داشت. شاید خود امام رضوان الله تعالی علیه بر این باور نبود که این علم سکولار این‎گونه به‌صورت سیل بیاید و به این تفکر آسیب بزند. این علم کاملاً آسیب‌زده است. فرهنگ اجتماعی حاکم و آن چیزی که امروز به‌صورت رسانه ظاهر شده، از جمله واقعیتی است که ما در قانون اساسی آن را ندیده‎ایم. انحصار نظام فکری و معرفتی جامعه در یکجا نمی‎تواند جمهوریت را تأمین کند. باید با جمهوریت و با واقعیت آن روبه‎رو شد.

البته ممکن است گاهی بخواهیم با نگرش‎های قلدرمآبانه و استبدادی و… حرکتی را ایجاد کنیم. باید به این واقعیت اعتراف کرد که حتی رضاشاه هم اگرچه روش او قلدرمآبانه و استبدادی بود، اما قدم‎های خوبی را در بخش‎های مختلف عمرانی و آبادی برداشت. بسیاری از کارهایی که الان هم در کشور ما هست، محصول آن کاری است که رضاشاه در زمان خودش انجام داد؛ اما سخن این است که ما می‎خواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم یا می‎خواهیم به‌صورت عادی و طبیعی آن را مدیریت نماییم؟ اگر بخواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم، باید حریت اجتماعی و جمهوریت را بپذیریم و برای آن سطح و مستوی برنامه‎ریزی کنیم و این خیلی کار دارد. حکومت ما با راه محدودی روبه‎رو است و اگر بخواهد ایران را با آن عظمت و آن فرهنگ داشته باشد، به سطحی از حکومت فرهیخته احتیاج دارد. اگر انتظار داریم که جامعه فرهیخته باشد، حکومت صد برابر باید فرهیخته‎تر باشد. اگر بخواهیم از جامعه فرهیخته ایران و تمدن آن سخن بگوییم، باید حکومت کاملاً به جهات تمدنی و فرهیختگی غنی باشد. ما از ادیبان، عارفان، شاعران و دانشمندان خود در حکومت غافل هستیم. امام رضوان الله تعالی علیه این مسائل را در نظر داشت.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید