نامه هایی را برده بود که از آسمان گقته بودند پر از باران نامه هایی از جنگ و طوفان … از عشق قدیمی پیرمردی که امید همسایگی دختر نمی گذاشت بمیرد .. کاغذهایی که خواننده اش بال درمی آورد یا نوشته هایی که بوی مرگ میداد پستچی سالها عشق و نفرت روی دست می برد […]
نامه هایی را برده بود
که از آسمان گقته بودند
پر از باران
نامه هایی از جنگ و طوفان …
از عشق قدیمی پیرمردی که امید همسایگی دختر نمی گذاشت بمیرد ..
کاغذهایی که خواننده اش بال درمی آورد
یا نوشته هایی که بوی مرگ میداد
پستچی
سالها
عشق و نفرت
روی دست می برد اما
گرمی صدها بوسه ی ریخته در پاکت ..
به درد زمستان نگاهش نخورد
وصیت نامه اش
دور دنیا را بی آسمان گشت ..
باران را شناخته بود
از معشوقه ی قدیمی اش نام برد
و برای هر نفر یک بوسه کنار گذاشت
این بار مقصد نامشخص به برگشت نرسید …
نرگس یعقوب پور