هم سفرهی من تانکی با مسیر اشتباهی سر در آورده از اتاق جوانی خانه مبل های قرمز دست نخورده و جوانی من لای لباسهای قدیمی شاید تانک به بوی گل حساسیت دارد که نفس فرشها را گرفته دست بر نمیدارد از موزاییکهای خوابیده به هم بریز خاطرهها را در کشو به هم بریز فراموشی مرا […]
هم سفرهی من
تانکی با مسیر اشتباهی
سر در آورده از اتاق
جوانی خانه
مبل های قرمز دست نخورده
و جوانی من
لای لباسهای قدیمی
شاید تانک به بوی گل حساسیت دارد
که نفس فرشها را گرفته
دست بر نمیدارد
از موزاییکهای خوابیده
به هم بریز خاطرهها را در کشو
به هم بریز فراموشی مرا
قرص ها غمم را هضم نمیکنند
بخواب
حتی اگر هیچ تختی ما را کنار هم جا نداد
ملافه ها آسمانمان را یکرنگ میکنند
گیرم صبح سربازی از آغوشت بیرون بزند
و بفهمد دنیا را از دست دادهام
اینروزها مردم سرگیجههای تانکی را دیدهاند
که رفتنم را باور نمیکند
ونوس رستمی
از مجموعه «مختصات یک چمدان تنها»