به نقل از صدانیوز ،دکتر مهدی مطهرنیا استاد روابط بینالملل و آیندهپژوه سیاسی معتقد است که برای گذار از این شرایط نیاز به تغییراتی اساسی است که مهمترین آنها تغییر در بافتار نظام و سیستم است، به طوریکه باید در کنار بازنگری های ساختاری، بازنگری بافتاری در چهارچوب عاملیت های انسانی صورت بگیرد. دور نخست […]
به نقل از صدانیوز ،دکتر مهدی مطهرنیا استاد روابط بینالملل و آیندهپژوه سیاسی معتقد است که برای گذار از این شرایط نیاز به تغییراتی اساسی است که مهمترین آنها تغییر در بافتار نظام و سیستم است، به طوریکه باید در کنار بازنگری های ساختاری، بازنگری بافتاری در چهارچوب عاملیت های انسانی صورت بگیرد.
دور نخست دولت آقای روحانی یک روند به نسبت با ثباتی را در عرصه داخلی و سیاست خارجی تجربه کردیم. این مساله در دور دوم دولت ایشان به خصوص پس از حوادثی از قبیل زلزله کرمانشاه، اعتراضات دیماه، افزایش نرخ ارز و نیز مشکلاتی که در عرصه سیاست خارجی به واسطه خروج ترامپ از برجام ایجاد شد، روندی کاملاً معکوس را به نمایش گذاشت. به نظر شما این روند با ثبات چگونه به مسیر پرسنگلاخ کنونی رسیده است؟
دولت یازدهم میراث دار دولت های قبل در نظام جمهوری اسلامی ایران است. دولت یازدهم را نمیتوان از دولتهای قبل خود و دولتهای قبل از آن را نیز از دولتهای سابق ر خود جدا دانست.
بر اساس تئوری «از پیروزی تا پیروزی» که من در دهه ۱۳۸۰ مطرح کردم، انقلاب اسلامی در ۲۲بهمن ۱۳۵۷ توانست واقعیت پیروزی را بر اساس شکست دادن رژیم کهن و راه اندازی رژیم جدید در آغوش گیرد؛ و در ۱۲ فروردین ۵۸ با رای ۹۸% درصدی مردم رژیم جدید را بنا نهاده و دوره دوم یعنی دوره « وضعیت انقلابی» را آغاز نماید.
ولی این رژیم براساس حرکت سریع انقلابی و پیروزی واقعی که به زودی در آغوش کشید نتوانست خود را با زمانه پس از انقلاب تنظیم کند و جهت گیری های انقلابی در لباسهای گوناگون، خود را در دهه های مختلف به نمایش گذاشتند. این مساله به جای نهادینه شدن انقلاب در یک نظامی که در آن سیستم، سامانه و سازمان حکومتی مستحکم وجود دارد، یک جهش انقلابی به سوی انقلاب در درون مرزها و هدایت در برون مرزها را برای خود هدف گذاری کرد.
لذا انقلابیونی که پیروز شده بودند کاری جز انقلابی گری بلد نبودند و نمی توانستند فعالیت دیگری داشته باشند. از این رو انقلابی گری را درون مرزها حفظ و در استمرار آن تلاش کردند و سعی داشتند آن را به بیرون از گستره جغرافیایی ایران بزرگ هدایت کنند. کشوری که دارای منابع، معادن و استعداد های درخشانی برابر با بسیاری از اجتماع قدرتهای موجود در کشورهای اروپایی بود با جهت گیری انقلابی و ادامه تاسیس و باز تاسیس انقلاب در این چهار دهه در این مسیر انقلابی عمل کرد. این رویه در دولت یازدهم به ناگاه به جای رویکرد انقلابی گری به پشتوانه سند چشم اندازی که رهبری انقلاب خود در سال ۸۲ برای اجرا ابلاغ نموده بود، با رویکرد تعامل سازنده در سیاست خارجی وارد میدان شد تا زمینه های توافق ژنو را اجرا و برای دست آورد برجام تلاش کند.
اما شاهد بودیم که هنوز جوهر امضای توافق برجام خشک نشده و برنامه جامع اقدام مشترک شکل نگرفته بود که ایران شروطی را برای برجام مشخص کرد ومتعاقب آن دلواپسان ظهور و بروز پیدا کرده و از سوی نهادهای فرا دولتی و حکومتی رسمیت آن ها مورد شناسایی قرارگرفته و قدرت پیدا کردند. برجام و شکل دهی وضعیتی دیپلماتیک به جای انقلابی گری، دولت را با چالش فراوانی روبرو کرد. ولی رویکرد دیپلماتیک رجحان پیدا کرد و ترجیح رویکرد انقلابی بر دیپلماتیک و انتقال قدرت از اوبامای نو دموکرات به ترامپ پست نو محافظه کار زمینه های ایجاد ثبات از حرکت انقلابی به دیپلماتیک را در دولت یازدهم متزلزل کرد.
این مساله موجب ایجاد فضایی شد که باز این بار نوعی پست نومحافظه کاری انقلابی ترامپیستی خود را در برابر جهت گیری انقلابی موجود در ایران قرار دهد. انقلاب ترامپ در برابر نو دموکرات ها و دموکراسی صلح جوی اوبامایی خود را در برابر تهران قرار داد؛ و اکنون پیامدها و تبعات آن کاملا روشن است. لذا اگر ثباتی در دوره نخست ریاست جمهوری حسن روحانی در دولت یازدهم به وجود آمد به واسطه نهادینه شدن مفهوم دیپلماسی به جای انقلابی گری در حوزه سیاست خارجی بود.
نقل و انتقال پرونده هسته ای از شورای امنیت به دولت با کد نرمش قهرمانانه، پذیرش بخشی از خرد ورزی سیاسی به جای حرکت انقلابی عقلگرا در حوزه فعالیتهای سیاسی در ایران بود، ولی این استمرار پیدا نکرد و دلایل درونی و برونی متعددی دست به دست هم داد تا دوران ثبات ناشی از این جهتگیری خردورزانه آینده پو و ایجاد کننده ثبات را به یک تعقل گرایی مبتنی بر حفظ وضع موجود بکشاند. همین مساله منجر به ایجاد فضای عدم استفاده صحیح از همان فضای روانی و انتقال آن به فضای جدیدی شد که همه سخن از این می گویند که چه باید کرد؟!
در این میان برخی از مقامات به خصوص مقامات دولتی تاکید دارند که در شرایط فعلی ما دچار آسیب هستیم نه بحران. این امر به نظر شما چگونه تفسیر میشود؟
آسیب و بحران در ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر هستند. آسیب در درون مطرح است و تهدید در مرزهای بیرونی. در همین راستا، تنگاتنگی و بهم چسبندگی آسیب در درون و تهدید از برون می تواند بحران زا باشد. آسیب های درونی کم نیستند. حکومتی که مدعی ایجاد عدالت دینی و مهمتر از آن آزادی است و قبل از آزادی شعار استقلال را میداد و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی به عنوان مردمی ترین شعار در انقلاب ۵۷ مطرح بود، اکنون انباشته از وابستگی به کالاهای چینی، نفوذ شرق در درون جامعه ملی از طریق اقتصاد وابسته و پیوسته به برون است.
از منظر اجتماعی آسیب های بسیار جدی در جامعه ما وجود دارد. آمارهای مربوط به میزان طلاق، فساد و فحشا در پشت پرده آمارهای درونی منتشر شده برای اهل فن هویدا است. در بخش فن آوری جهان در حال پیوستن به هوش مصنوعی است ولی صنعت ایران از تولید اساسی ترین کالاهای مملکت بازمانده است. در اقتصاد، ریال ایران بی ارزش ترین پول جهان است و در برابر پول رایج همسایگان خود حتی عراق و افغانستان قافیه را باخته است. از نظر سیاسی نبرد و رویارویی نخبگان هویداست. در بخش ارزشی اخلاقیات تا حدود زیادی از جامعه رخت بر بسته است. در بخش نیروی انسانی بالاترین میزان فرار مغزها از کشور را شاهد هستیم. در بخش امنیت که یکی از گزاره های جدی و مورد مباحات سیستم است با چالش های جدی در منطقه و نظام بین الملل روبرو هستیم و اگرچه وضعیت وارد بحران نشده است ولی چالش ها به جای فرصت با چهرهای تهدید گونه خود را به نمایش می گذارند. در بخش قوانین و حقوق هم به جایی رسیده ایم که بسیاری از حقوق و قوانین و ضوابط حاکم باید تغییر کنند تا آینده ایران را بسازیم. آیا در چنین وضعیتی می توانیم بگوییم بحرانی وجود ندارد؟! آنچه رییس جمهوری می گوید به باور من درست است .او نباید بی محابا وضعیت بحرانی را اعلام کند. باید بپذیریم که دیگران نباید با حرف ایشان احساس وجود جدی بحران کرده و امید خود را از بین ببرند.
با تمام این احوال؛ بحران در حال شکوفایی است. در نظریه بحرانهای میشل برچر و وینگفیلد گفته می شود بحران ها دوره هایی دارند. تولد، شکوفایی، فروکش و پیامد ها. بحران ها در ایران تولد پیدا کرده اند و در حال شکوفایی هستند. اگر بحران ها مدیریت نشوند، زمانه فروکش آنها دیرتر و هزینه ها و پیامد های آنها بسیار سختتر خواهد بود. اگر بر مرحله شکوفایی آنها پوششی بیفکنیم تا آنها بروز و ظهور نداشته باشند، اگر چه عملی نادرست نیست ولی نمی تواند مدیریت کننده بحرانها در آینده باشد.
شما به عنوان استاد روابط بین الملل و یک آینده پژوه سیاسی برای خروج از این وضعیت چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟ آیا راهکارهای ما باید بلند مدت باشد یا کوتاه مدت و یا تلفیقی از این دو؟
ایران باید تغییراتی اساسی را بپذیرد. تعدد قوای تصمیم گیرنده و عدم مشخص بودن مسئولیت پذیری های دولتی و حکومتی باید در قانون اساسی مرتفع شود. دولت به ظاهر تمام قدرت را دارد و مسئولیت تمام اقدامات اجرایی بر عهده دولت است، ولی از منظر بافتی و جدا از ساختار قانون اساسی، دولت دارای تمام قدرت نیست، لذا نباید مسئولیت پذیر تمام اقدامات باشد.
زمانی نخست وزیری و رییس جمهوری در نوعی اصطکاک معنا دار با هم به سر می بردند و از این جهت، جنبه ای پر ابهام وجود داشت. اکنون دولت و حکومت این اصطکاک را در همان جنبه و به همان میزان به نمایش گذاشته اند. دولتهایی می آیند و رای مردم را در اختیار دارند، ولی بنا به هر دلیلی در مسیر حرکت حکومت قرار ندارند. اینکه کدامیک حق می گویند و کدام یک در مسیر حق نیستند بحثی سیاسی است، ولی بحث علمی در سیاست این است که حکومت گاه نقش اپوزیسیون را می پذیرد و خود به بالاترین مقام اپوزیسیون دولتها ی ناهمگون با خودتبدیل میشود.
به این معنا که حکام و نهادهای حکومتی بر اساس بررسی مطالبات مردمی بیشترین فشار را به نام ملت و سخنگوی پرقدرت با پشتوانه ی حکومتی از دولتمطرح می کنند .
این جهتگیری در دولت های هفتم و هشتم خود را نشان داد و در دولتهای یازدهم و دوازدهم سایه های سنگین خود رابار دیگر به نمایش گذاشت. ولی گاهی دولتهایی که با نهادهای حکومتی همگن هستند بالاترین میزان حمایت نهادهای حکومتی را با وجود عدم کارآمدی در اختیار می گیرند. همین معنا را می توان در دولتهای نهم و دهم مشاهده کرد که پیامدهای آن هم اکنون در کشور و در عرصه های مختلف خود را نشان می دهد.
در اینجا بافتار نظام و سیستم باید مورد توجه قرار بگیرد. هر اندازه ساختارها خوب باشند عاملیتها و نیروهایی که در این ساختار همچون روح دمیده می شوند نیز باید مورد توجه قرار گیرند. تزریق نیروهای انسانی متخصص و مکانیسم ها ی فکری و عملیاتی مناسب و متناسب در این معنا مورد توجه است.گزاره ای که تخصص و تعهد را در کنار هم می بیند و عقیده دارد این تعهد است که بر تخصص رجحان دارد باید مورد بازبینی قرار بگیرد. انسانی که متخصص نیست ولی متعهد است بر اساس تعهد خود جایگاه تخصصی دیگران را غصب نمی کند. بسیاری از کسانی که با ادعای تعهد و تخصص به عنوان عاملیت بافتار، این ساختار را در دستان خود گرفته اند دارای تخصص در زمینه های گوناگونی که مسئولیت پذیرفته اند نیستند. لذا باید به تعهد آنها نیز شک کرد.
در همین راستا، باید در کنار بازنگری های ساختاری، بازنگری بافتاری در چهارچوب عاملیت های انسانی صورت بگیرد و سپس نحوه مدیریت در آن، مورد توجه قرار بگیرد تا این ساختار ها و بافتارها را از منظر درونی مناسب و از منظر بیرونی با محیط متناسب مدیریت کنند.
معتقدم، مدیریت و رهبری و ریاست باید از هم منفک شوند و افراد در درون یک ساختار و بافتار از جهت مدیریتی و رهبری و ریاست، هر کدام مشخص و فعل و انفعلات موجود در ساختار و بافتار موجود بتوانند کار ویژه های خود را عملیاتی کنند. نهادهای موازی با هم باید حذف شده و در کنار هم و در بستر قانونی مشخصی با یکدیگر، به هم پوشانی در ساختار و بافتاری مستحکم نائل آیند. وضعیت انقلابی باید به یک انقلاب نهادینه شده در نظام اخلاقی، نظام علمی، نظام بروکراتیک و نظام اقتصادی ایران حرکت کند. به عبارتی زیر سیستم های موجود در سازمان و سامانه حرکتی ما باید باز تعریف شوند و یک انقلاب اخلاقی و علمی و بروکراتیک و اقتصادی در ایران به وجود بیاید. اگر در زمینه ساختار و بافتار و همچنین نظام ارتباط دهنده میان آنها، مورد نیاز است. اگر برای انجام این مهم از نظر جدا سازی نقشهای مدیریتی و ریاستی و رهبری کاری انجام نشود بی تردید در آینده مشکلات بیشتری خواهیم داشت که میل به بحرانی شدن را در خود خواهند داشت.