سخنان همسو و همدل عادل الجبیر با جو بایدن حکایت از دست به عصا شدن این کشور در سیاست خارجی است. در این میان تنش زدایی با رقبای منطقه ای و نوعی تقسیم حدود و پذیرش بخشی از واقعیت مستقر در منطقه می تواند گام های بعدی ریاض باشد که می تواند فصل متفاوتی را در منطقه خاورمیانه باعث شود.
به گزارش نباء خبر، جن ساکی سخنگوی کاخ سفید در نشست خبری خود در پاسخ به سوالی درباره تماس تلفنی میان جو بایدن رئیس جمهوری ایالات متحده و محمد بن سلمان ولیعهد سعودی گفت که واشنگتن برنامه ای برای این اقدام ندارد. وی ادامه داد واضح است که ما در حال بازنگری در سیاست هایمان در ارتباط با حکومت سعودی هستیم. این سخنان و طلیعه مواجهه ی جو بایدن با تیم محمد بن سلمان حکایت آشکاری از پایان رابطه ی کم نظیر میان ترامپ-محمد بن سلمان است. پس از آن که جو بایدن در یکی از اولین سخنانش درباره سیاست خارجی ایالات متحده پایان بخشیدن به جنگ یمن را از ملزومات خواند. عادل الجبیر وزیر مشاور در امور خارجی عربستان سعودی بلافاصله بر این سخن مهر تایید زد و بیان داشت که این خواست و باور دولت متبوع او نیز می باشد. این که پس از نزدیک به هفت سال عملیات نظامی و گزافه گویی تبلیغاتی، این گونه ساده بر سخنان جو بایدن برای اتمام جنگ یمن مهر تایید زده شود، حکایت از دریافت پیام اتمام دوران “دست باز سعودی” در ایام دولتمداری دونالد ترامپ است. دونالد ترامپ با نوع نگاه خاص خود کمتر ملاحظات غیر اقتصادی را در محاسباتش لحاظ می کرد و سیاست خاورمیانه ای اش بر محور جارد کوشنر، پدیده ها را یگانه با نظرگاه تل آویو و نسبت آن با منافع و رضایت این رژیم تعریف می نمود. با این دیدگاه تا زمانی که خریدهای تسلیحاتی ریاض در حجم بالاتر از تصور ترامپ برقرار بود و موجبات ایجاد اشتغال بیشتر در این صنایع برای واشنگتن فراهم می گردید و دیگر آن چه زیر عنوان صلح ابراهیم از سوی جارد کوشنر دنبال می شد با نظارت و رضایت و ایضا سکوت مصلحتی ریاض دنبال می شد، دیگر جایی برای محدود کردن یا گاهی ورود به دیگر حوزه ها از سوی تیم دونالد ترامپ وجود نداشت.
آمدن جو بایدن و تیمش البته به معنای تغییر شگرف در رابطه دوجانبه با ریاض نیست، چرا که تجربه دولت های قبلی دموکرات در مواجهه با ریاض پیش روست؛ اما دیگر دوران یگانه ی ترامپ سپری شده و عصر “دست باز” به پایان رسیده است. این تحول ممکن است در قالب های ذیل تاثیرات ملموسی برجای بگذارد:
1-الخزامه در سکوت:
چهار سال دولت ترامپ امکان همه گونه اقدام و عمل را برای محمد بن سلمان ولیعهد و در حقیقت همه کاره عربستان سعودی فراهم آورد. این مجال باعث شد تا این پادشاهی به شدت محافظ کار، از لاک احتیاط خود بیرون بیاید و دست به اقدامات عیانی بزند که در تاریخش بی سابقه بود. اقدام به حذف فیزیکی و شنیع جمال قاشقجی ستون نویس سعودی در سرکنسولگری این کشور در استانبول از نمودارهای عیان این اعمال و رسوایی بسیار بزرگ بود. بی پروایی در عملیات در یمن و بمباران های بی هدف که منجر به وقوع یک فاجعه انسانی شد در کنار تحریم و تهدید دوحه از دیگر اقداماتیست که مگر در دوران “خط ویژه” ریاست جمهوری دونالد ترامپ هرگز از ریاض انتظار نمی رفت. حال به نظر می رسد بن سلمان و مشاورانش به نیکویی دریافته باشند که “کشتیبان را سیاستی دیگر آمد” و دیگر نمی توان آن بی پروایی و گاه جنون سیاسی را ادامه داد، چون اگر خرابکاری و رسوایی های چون مورد جمال قاشقچی یا هدف گرفتن آرامکو پیش بیاید دیگر آن همرقص شمشیر شاه فرتوت در کاخ سفید حضور ندارد تا به نوعی با قلدری قضیه را رفع و رجوع کند. در دوران بایدن می توان انتظار بازگشت دوباره لاک محافظ کاری گذشته این پادشاهی را داشت.
2-تردید در انتقال قدرت:
در این سال ها عملا و علنا ولیعهد جوان همه کاره پادشاهی سعودی بود و عرصه های مهم تصمیم سازی جولانگاه یکه تازی اش قرار داشت. ملک سلمان با توجه به سن بالا و بیماری های متعددش تنها نقش زینت المجالس را بر عهده داشت و کار به دست ولیعهد محمد بن سلمان افتاده بود. نفس تغییر سنت انتقال پادشاهی از برادر به برادر و در میان فرزندان ملک عبدالعزیز، به موروثی در میان فرزندان ملک سلمان، خود ناراضیان و متعرضان متنوعی درون خود خاندان سلطنتی داشته و دارد. عزل بن نایف و وادار کردنش به بازی در نقش پسرعموی راضی به واگذاری قدرت، شاید تنها در دوران یگانه ی دولتمندی دونالد ترامپ ممکن بود و حالا نحله ها و جریان های دیگر درون خاندان سلطنتی در برابر این توارث درون خاندان ملک سلمان مقاومت خواهند کرد. آنها بعضا دارای روابط ویژه ای در واشنگتن نیز هستند که می توانند از این لابیها استفاده کنند. دیگر برخوردهایی چون دستگیری و حبس امثال ولید بن طلال و دیگر سرشناسان در هتل کارلتون و نیز برخوردهای بی پروا به راحتی میسور نخواهد بود. اکنون معارضان و متعرضان درون خاندان سعودی جدی تر به انتقال متفاوت قدرت پس از ملک سلمان خواهند اندیشید و شاهزادگان عادت کرده به محافظ کاری که رویه ی محمد بن سلمان را مخرب به حال پادشاهی یا خود می دانند، احتمالا جهدهایی برای بازگشت به سنت انتقال قدرت به همان سیاق برادرانه یا برگزیدن فرزند متعادل تر ملک سلمان یعنی خالد بن سلمان که سابقه سفارت در واشنگتن را هم دارد، صورت خواهند داد. نقش جناح ناسدیری در میان فرزندان و نوادگان ملک عبدالعزیز که با درگذشت ملک عبدالله دست پایین تر را در مناسبات قدرت ریاض یافته اند را نباید در این میان نادیده انگاشت. اگر انتقال پادشاهی از فرزندان عبدالعزیز به اولاد سلمان عملا اتفاق بیفتد این زاویه نشینی تشدید می شود، لیک جناح غیر سدیری نیکو می داند که دیگر خاطر آسوده و دست باز دوران ترامپ برای سلمان و فرزندش وجود ندارد. این ها همه ممکن است انتقال قدرت در سعودی را به تردید و لرزش دست ها توامان کند. در پاسخ ممکن است تقسیم قدرتی از نو صورت بگیرد تا رضایت طیف های ناراضی فراهم شود و یا با برگزیدن خالد رد محمد و درشتگویی هایش از خاطر خاندان سلطنتی زدوده شود و یا با بازگشت به لاک محافظ کاری شدید و بیرون کشیدن رد ردای سعودی از نزاع های منطقه ای و در یک سکوت دو یا سه ساله انتقال قدرت به محمد بن سلمانی متفاوت و محدود شده صورت بگیرد.
3-چراغ های رابطه خاموش است:
آن چه با میانداری جارد کوشنر توافق ابراهیم خوانده شد، بی تردید برگ بزرگ و نهایی اش علنی سازی رابطه میان رژیم صهیونیستی و ریاض بوده است. عادی سازی رابطه میان منامه و ابوظبی با تل آویوو بدون رضایت و نظارت بن سلمان بیشتر به یک شوخی می ماند. اما آنچه در پرده برای سال ها جریان داشت اینک برای روی پرده و در علن اجرا شدن با دشواری هایی مواجه است. برای سرزمینی که پادشاهانش خود را خادمین حرمین شریفین می نامند فشردن دست های خونآلود بنیامین نتانیاهو ساده نخواهد بود، مگر آن که محمد بن سلمان به همان بی پروایی دوران ترامپ باشد و از عواقب اعمالش هراسی نداشته باشد. انتظار برای پادشاهی رسمی محمد بن سلمان و جسورتر شدن معارضین، ریاض را بر آن خواهد داشت تا زوایای علنی توافق ابراهیم را مخفی کند و همان دیدار در خفا را برگزیند.
پایان کلام این که احتمال بازگشت ریاض به عصر سیاست های ملک عبدالله فراوان به نظر می رسد. در چنین شرایطی که سخنان همسو و همدل عادل الجبیر با جو بایدن حکایت از دست به عصا شدن این کشور در سیاست خارجی است. در این میان تنش زدایی با رقبای منطقه ای و نوعی تقسیم حدود و پذیرش بخشی از واقعیت مستقر در منطقه می تواند گام های بعدی ریاض باشد که می تواند فصل متفاوتی را در منطقه خاورمیانه باعث شود.