به گزارش صدانیوز ،حجت الاسلام والمسلمین مهدی مهریزی استاد و پژوهشگر علوم دینی مهجوریت قرآن را در سه سطح مورد بررسی قرار داد.متن گفتوگوی «شفقنا» با حجتالاسلام و المسلمین مهدی مهریزی را در ادامه میخوانید: * نشانه ها و آثار مهجوریت قرآن در سطوح جامعه در زمینه های مختلف را چطور ارزیابی می کنید، در […]
به گزارش صدانیوز ،حجت الاسلام والمسلمین مهدی مهریزی استاد و پژوهشگر علوم دینی مهجوریت قرآن را در سه سطح مورد بررسی قرار داد.متن گفتوگوی «شفقنا» با حجتالاسلام و المسلمین مهدی مهریزی را در ادامه میخوانید:
* نشانه ها و آثار مهجوریت قرآن در سطوح جامعه در زمینه های مختلف را چطور ارزیابی می کنید، در امور مختلف جامعه که فاصله بسیاری با آموزه های قرآنی دارند باید به کدام زمینه اولویت ببخشیم و آن را اصلاح کنیم؟
مهجوریت قرآن را باید در چند لایه دید، یک سطح مهجوریت ظاهری است که مثلاً در جامعه ای قرآن چاپ نشود و اگر قرآن چاپ می شود مردم نتوانندآن را بخوانند یا حفظ کنند، در حقیقت بیشتر قرآن را در ظواهر زندگی مانند نگهداری قرآن در منزل برای تبرّک یا همراه جهیزیه نو عروس استفاده می کنند؛ این سطح از مهجوریت ممکن است در برخی از جوامعی که به حسب ظاهر مسلمان هستند، اما دین در میان آنها کمرنگ هست، وجود داشته باشد.
سطح دوم مهجوریت این است که در کشوری مانند جامعه ایران حافظ قرآن بسیار داریم. در ماه رمضان در رسانه ها و مراکز مختلفی ختم قرآن برگزار می شود و براساس آمار اعلام می شود که مقدار قابل توجهی قرآن تلاوت شده است، اما در عمل و رفتار تأثیری به چشم نمی خورد.
سطح سوم مهجوریت حاکم نبودن قرآن بر فرهنگ و اندیشه جامعه است. مقصود اصلی خداوند از فرستادن قرآن این نبوده که قرآن بسیار چاپ شود و آیات آن حفظ گردد، اگرچه این نوع از فعالیت های قرآنی لازم، وسیله و ابزار است، بلکه مقصود این بوده پیامی که این کتاب به خاطر آن نازل شده یا کارکردی که این کتاب باید در زندگی مسلمانان داشته باشد، مهجور نباشد.
اگر چاپ، حافظان و ختم قرآن بسیار باشد، اما آموزه ها و پیام قرآن در اخلاق، افکار و اندیشه ها وجود نداشته باشد، قرآن مهجور و تنها به ظاهر آن توجه شده است. در تعبیرهایی که از پیامبر(ص)، امیرالمومنین علی(ع) و سایر ائمه نقل شده، شاید نزدیک به ۴۰ تا ۵۰ طریق و سند وجود دارد که اگر نکته ای را از ما می شنوید، آن را بر کتاب خدا عرضه کنید و بسنجید؛ ببینید با خطی که قرآن ترسیم کرده سازگاری و هماهنگی دارد یا نا هماهنگ است. در حقیقت خط و روح قرآن ملاک است، بعضی از عالمان دوره معاصر مانند شهید صدر و آیت الله سیستانی گفتند مراد از اینکه قرآن شاخص و ترازو باشد یعنی باید روح و خط کلی که قرآن ترسیم کرده را معیار قرارداد و دریافت که جامعه تا چه میزان قرآنی و تا چه میزان غیر قرآنی است.
به نظر من آیۀ قرآن مبنی بر اینکه «امت من کتاب قرآن را مهجور گرفتند» مربوط به نوع سوم مهجوریت است که به آن اشاره کردم یعنی مهجوریت پیام، روح و آموزه های قرآن؛ به جای اینکه قرآن مرجع اول ما در زندگی علمی، فرهنگی و معرفتی باشد موارد دیگری را جایگزین کردیم؛ مثلاً ممکن است علوم اسلامی، اخبار و احادیث اسلامی یا علوم دیگر را جای قرآن بنشانیم و گمان کنیم کارکرد قرآن را ایفا می کند.
* در خروج مهجوریت قرآن از نوع سوم که به آن اشاره کردید، قطعاً حوزه های علمیه می توانند نقش بسزایی ایفا کنند، اما پیش از آن این سوال وجود دارد که قرآن در حوزه های علمیه چه جایگاهی دارد؟ در حوزه های علمیه هم آموزه ها و پیام قرآن در مهجوریت از نوع سطح سوم هست؟ چرا سال هاست تفسیر ناب جدیدی از حوزه های علمیه صادر نشده است؟
این سوال دو قسمت است. در پاسخ به اینکه چرا تا به امروز تفسیری ناب جدیدی صادر نشده، باید بگوییم مگر ما می توانیم ادعا کنیم که اکنون به یک تفسیر ناب رسیدیم! به نظر من این مساله یک آرمان دست نیافتنی است چون باید در هر دوره ای عالمان تلاش خود را برای تفسیر و تبیین مفاهیم قرآن انجام دهند منتها این تلاش باید پیوسته باشد، ولی اینکه اکنون به یک تفسیر ناب برسیم که جای همه تفاسیر را بگیرد، شدنی نیست چرا که ما معتقدیم قرآن تا پایان زندگی بشر حرف های تازه ای دارد. ما نمی دانیم از امروز تا آخر دنیا چقدر مانده است، اگر بگوییم که امروز به تفسیر ناب رسیدیم و زندگی بشر ۲۰۰۰ سال دیگر پا برجاست و در این مدت این کتاب مرجع باشد، سخنی نادرست و بیهوده است لذا خیلی با این حرف موافق نیستم که یک تفسیری باشد که همه تفسیرها را کنار بگذارد، نه تنها شدنی نیست بلکه نا مطلوب است.
آنچه شدنی و مطلوب هست این است که در هر دوره عالمان با توجه به دانش و تجربه آن روز برای فهم قرآن تلاش کنند و علوم را در خدمت فهم قرآن قرار دهند. اگر بگوییم زمان آن رسیده که به یک تفسیر ناب برسیم که هیچ اختلاف نظری در آن نباشد، این سخن هم صحیح نیست، مگر می شود تفسیر قرآن باشد و در آن اختلافی نباشد، تا زمانی که ما انسان های غیر معصوم در تلاش برای فهم قرآن هستیم چون استعدادها، علوم و دانش ما متفاوت است، قاعدتاً تفسیرهای متفاوتی هم داریم و می توانیم با گفت وگوهای علمی این اختلافات را تقلیل دهیم.
اما در پاسخ به اینکه حوزه های علمیه تا چه میزان با قرآن و مرجعیت قرآن همراه هستند، به نظر من در این سال ها وضعیت بهتر شده است، زمانی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان گفتند طراحی علوم اسلامی به گونه ای هست که ممکن است کسی در حوزه های علمیه عالم درجه یک باشد ولی نیاز نباشد که قرآن خوانده باشد یعنی علوم اسلامی به گونه ای طراحی شده که فرد علم اصول و علم کلام و فقه می خواند و مجتهد و متکلم می شود و لازم نیست که یک بار قرآن بخواند، این تصویر تاریکی از یک دوره ای بود.
به نظر من امروز از آنچه علامه طباطبایی گفتند عبور کردیم، کسانی در قرآن دنبال علوم مختلف گشتند، بحث کردند، تفسیر نوشتند و اقداماتی انجام دادند، شخصیت هایی بودند که شاگرد علامه طباطبایی بودند و تلاش کردند تا قرآن از مهجوریت بیرون بیاید، اما این مقدار کاری که شده تنها توانست ما را از آن وضع ترسیمی دوران علامه طباطبایی بیرون آورد و کفایت نمی کند. به گمان من هنوز که هنوز است هم از مرجعیت علمی قرآن و هم از مرجعیت هدایتی قرآن فاصله داریم. مرجعیت علمی بدین معنا است که فقه و علوم نظری چون کلام با قرآن آغاز شود.
دومین نکته شاخص و طراز بودن قرآن است، اینکه از قرآن شروع کنیم بسیار خوب است، اما وقتی به حدیث و دیدگاه فقها می رسیم ترازو و شاقول ما برای ارزیابی، قرآن باشد بنابراین هم از قرآن شروع کنیم و هم در ارزیابی این علوم و دیدگاه ها، شاقول و ترازو بودن قرآن را ملاک و معیار قرار دهیم. به نظر من هنوز این قسمت ها تا سطح مطلوب فاصله دارد. از همه این موارد که بگذریم بخش مرجعیت هدایتی است یعنی آنکه فرهنگ ساز است و نگاه های کلان فرهنگی را ایجاد می کند، در آن قسمت هم بسیار ضعف داریم.
همانطور که اشاره کردم تغییرات قابل توجهی از جامعه ای که علامه طباطبایی ترسیم کرده پیدا کردیم، اما با این سه ضعف رو به رو هستیم؛ اول اینکه مطالعاتمان از قرآن شروع نمی شود، دوم شاخص و شاقول ما برای ارزیابی ها قرآن نیست، سوم اینکه مرجعیت کلان هدایتی و فکری قرآنی وجود ندارد به عنوان مثال قرآن برای تعامل و تفاهم انسانها سقف را بسیار بالا گرفته است؛ وقتی قرآن گفت وگو با مسیحیان را مطرح می کند به سه نکته تأکید می کند: خدا را عبادت کنیم، شرک نورزیم و به هم ظلم نکنیم.» بسیاری زیر این سقف قرار می گیرند که می توانند با هم گفت وگو، زندگی و همفکری کنند؛ این نگاه قرآنی است، اما آیا این نگاه به طور واقعی در جوامع اسلامی حاکم است!؟
قرآن در بحث گفت وگو و اقناع وقتی داستان حضرت ابراهیم(ع) را نقل می کند، حضرت ابراهیم به خداوند عرض می کند: «به من نشان بده که چطور مردگان را زنده می کنی، خداوند می فرماید: مگر تو اطمینان نداری، ابراهیم می گوید: میخواهم به اطمینان برسم. خداوند نمی گوید: شما پیغمبر هستید و اگر قانع نمی شوید مردم چه بگویند، بلکه راه اقناع را به او نشان می دهد. یا قرآن در سوره مجادله وقتی مطرح می کند که یک زنی خدمت پیامبر می آید و از حکمی شکایت می کند و وقتی از حرف پیامبر قانع نمی شود، به خدا شکایت می کند. خداوند با این زن تندی نمی کند که این چه حرفی در مقابل پیامبر است بلکه می فرماید: خداوند مناظره شما دو نفر را میشنود.
این سقفی است که قرآن نشان داده، اما آیا در جوامع اسلامی و جامعه خودمان با این خط جلو می رویم؟! آیا افراد به راحتی می توانند گفت وگو کنند، حرف بزنند و اشکالشان را بگویند؟! واقعاً ما چقدر تلاش می کنیم که در جامعه افراد را قانع کنیم و بدون اینکه به آنها برچسب بزنیم بگوییم که او می خواهد بفهمد و فکر نکنیم که قصد دارد شبهه ای ایجاد کند!؟
در یک نگاه کلی می توان دریافت که مرجعیت هدایتی قرآن بسیار کم است و همه این موارد نقطه های خلاء است.
* در طول تاریخ مرجعیت هدایتی داشتیم که بتوانیم به عنوان الگو برای امروز از آن نام ببریم؟
میتوانیم افرادی را نام ببریم ولی نمی توانیم دوره ای را به عنوان نمونه بیان کنیم در حقیقت به جزء دوره های حضور پیامبر و ائمه، دوره ای نداشتیم. من نمی توانم تصویری از دوره ها نشان دهم و بگویم که فلان دوره و مقطع تاریخ به این صورت بوده است. چون روال جامعه اسلامی بعد از پیامبر به گونه ای شد که امت به سراغ جایگزین هایی رفتند، این جایگزین ها گاهی علوم و گاهی اخبار و احادیث و گاهی موارد دیگر بود لذا آن اتفاق را نمی توان در دوره های تاریخی نشان داد، ولی راجع به افراد می توان گفت.
* با توجه به وضعیت علمی و پژوهشی و همچنین نوع رفتار و عملکردها، آیا این امکان وجود دارد که در دوره های فعلی شاهد مرجعیت هدایتی باشیم؟
جامعه مطلوب و قرآنی این است که مطالعات دینی ما از قرآن شروع شود، شاقول ما برای ارزیابی ها قرآن باشد، مرجعیت عامه هدایتی قرآن باشد. قرآن چنان سقف را بالا گرفته که قناعت افراد را ملاک قرار داده و افراد را به عنوان کسانی که انسان هستند محترم می شمارد و برای آنها ارزش قائل است.
* برخی به حوزه انتقاد دارند که بیشتر به فقه توجه می کنند تا آموزه های قرآنی. می توانیم یکی از علل مهجوریت قرآن را مربوط به چنین روش علمی و پژوهشی بدانیم؟
اشکال اول این است که بگوییم شما چرا به بحث های فقهی می پردازید و به بحث های دیگر مانند کلام و اخلاق نمی پردازید. دوم اینکه به فقه که می پردازید، قرآن کجا قرار داد. در دوره های اخیر شرایط بسیار متفاوت شده و با گذشته تفاوت کرده است. جامعه امروز را اصلاً نمی توان با جامعه ای که علامه طباطبایی ترسیم کرده بود، مقایسه کرد، اما جامعه امروز هم تا سطح قابل پذیرش بسیار فاصله دارد.
* اما عده ای مطرح می کنند که جامعه روحانیت زمان علامه طباطبایی نسبت به جامعه روحانیت امروز، از نظر اخلاق و عملکرد قرآنی تر بودند.
در این موارد اظهارنظر کردن بسیار سخت است و شاید علت این هست که اولاً آن زمان روحانیت کم و شرایط دشوار بود و خود به خود روحانیت در یک اقلیتی قرار داشت و قدرت در دستش نبود. همیشه اقلیت برای اینکه بتواند بماند درستکارتر و پرهیزکارتر است؛ این قاعده زندگی اقلیت در میان اکثریت هست مثلاً در تهران می گویند که ارمنی ها بهترین مکانیک ها هستند و رفتار بسیار خوبی دارند عمده دلیل آن این است که چون ارمنی ها در ایران اقلیت هستند و می خواهند در این کشور بمانند و عامل ماندن درستکاری است لذا در اخلاق و رفتار خود بسیار دقت نظر دارند. آن زمان هم چون قدرت به دست روحانیت نبود و در اقلیت بودند و طبیعتاً در گذشته نسبت به امروز بیشتر به درستکاری توجه می کردند. امروز جمعیت روحانیت بسیار و حضورشان در جایگاه های مختلف بیشتر شده است، و به جهتی که در عرصۀ حکومت هستند، بیشتر رصد می شوند به سخن دیگر اشتغال روحانیت به قدرت، و امور اداری و سیاسی مقداری توجهات مردم به این قشر را افزایش داده است.
* نخبگان، نواندیشان و روشنفکران دینی گروه هایی هستند که نسبتاً افکار عمومی به خصوص نسل جوان تمایل دارند سخن آنان را بیشتر بشنوند؛ این گروه ها به قرآن اهتمام لازم را دارند تا موجب تأثیر لازم در عمل و رفتار شوند یا آموزه های قرآن در میان آنها نیز مهجور است؟
حس و برداشت من این است که وقتی حرف ها جدیدتر، سازگارتر و همراه تر با محیط زندگی است، توجه این افراد به قرآن بیشتر بوده است لذا معتقدم که قرآن در میان نواندیشان دینی بیشتر مورد توجه است. اجمالاً این مساله را قبول دارم که جریان نو اندیش دینی دارای تفاوت دیدگاه، نگاه و رویکرد با جریان های سنتی است و مقداری به قرآن نزدیکترند.
* چرا نگاه و رویکرد نو اندیشان دینی به آموزه های قرآن نزدیک تر است تا نگاه جریان های سنتی؟
خاصیت قرآن این است که اگر به آن نزدیک شوید شما را جلو می برد لذا کسانی که دارای تفکرات نواندیشانه دینی یا روشنفکری دینی یا اندیشه های بازتری هستند، به قرآن نزدیک ترند.
* مسئولان یکی دیگر از گروه هایی هستند که می توانند در ترویج و گسترش آموزه های قرآن بسیار مثمر ثمر باشند، تا چه اندازه سیاستمدران و مسئولان ما قرآنی عمل می کنند؟
به نظر من قرآن در میان مسئولان باید در عمل و رفتار آنان منعکس شود البته در این جهت نمی توان مسئولان را خیلی متفاوت از جامعه در نظر گرفت چرا که جامعه آینه مسئولان است، اگر در جامعه رفتارهای قرآنی نیست، بدین معناست که در میان مسئولان نیز رفتارهای قرآنی کم ندارد.
* شما مانند بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان معتقدید که جامعه ایران بیشتر به تقدس گرایی و ظاهرگرایی قرآن روی آوردند و در زمان هایی مانند ماه رمضان تلاوت و قرائت قرآن آمار بالایی دارد، اما در عمل چه در ماه رمضان و چه در ماه های دیگر سال، عمل به آموزه های قرآن در مهجوریت قرار دارد، باید چه کنیم که جامعه رشد یافته ای داشته باشیم و نگاه ما قرآنی شود یا حداقل به سمت این مسیر حرکت کنیم؟
ظاهرگرایی جامعه نسبت به قرآن مانند بحث عزاداری است و اینکه با چنین شرایطی از ظاهرگرایی و تقدس گرایی به سمت رشد حرکت کنیم کار سختی است؛ عزاداری یکی از ارکانهای هویتی تشیع است منتها نباید در ظاهر آن بمانیم، مردم باید درباره هدف و رفتار امام حسین(ع) فکر و سوال کنند و فقط گوش ندهند که این خطیب یا مداح چه می گوید، باید به پیامی که آن عزاداری داشته، برسیم وگرنه می بینیم که جمعیت های زیادی در ایام مختلف عزاداری می کنند، اما اثرات این عزاداری در اعمال و رفتار آنها چندان منعکس نمی شود. به نظرم عقلانیت، گفت وگو و اقناع بسیار در تعلیم و تعلم ما ضعیف است در صورتی که این سه محور اصلی، نقطه شروعی برای داشتن جامعه ای قرآنی و دینی است.
ما بسیار تأکید می کنیم که نباید گرفتار ظواهر دینی شویم، اما در کشورمان آمار زیارت، قربانی کردن و اطعام بالاست و از سوی دیگر در زد و خورد خیابانی، تصادف، دروغ، اسراف، طلاق، زندان، افسردگی و خودکشی اول هستیم. واقعاً این آمار نشانه جامعه دینی است!؟ آیا واقعاً اخلاق دینی مردم نسبت به گذشته بیشتر شده؟ من چنین حسی نمی کنم و فکر نمی کنم که کسی هم چنین داوری داشته باشد. رهبری هم چند سال پیش در یکی از صحبت هایشان در خراسان شمالی گفتند که چه دیندارانی هستیم که طلاق و دروغ در میان ما افزایش یافته است. قرآن می فرماید: همه پیامبران برای لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ آمدند و یکی از اهداف رسالت پیامبر اسلام اِنِّی بُعِثتُ لِاُتِمِمُ مَکارِمُ الاَخلاق است. واقعاً حقوق و اخلاق در جامعه ما چه نمره ای دارند!؟ شواهد و آمار نشان می دهد که در حال حاضر نمره شعائر و مناسک دینی بالاست اما نمره حقوق، اخلاق و عقلانیت بسیار پایین است این در حالی است که در شاخص های دینداری ضریب اخلاق، حقوق و عقلانیت بالاست بنابراین در حال حاضر جامعه دینی به معنای حقیقی نه ظاهری، نقطه مغفول و گمشده در تعلیم و تربیت، صدا و سیما، کلاسها و منبرها و تبلیغات است؛ در صحبت هایمان بسیار بر این مسایل تأکید می کنیم ولی در عمل بیشتر به ظواهر توجه می کنیم.
* عملکرد یا برنامه ریزی ها به چه صورت بوده که ضریب مناسک و شعائر مذهبی نسبت به عقلانیت و اخلاق و حقوق افزایش یافته است؟
تعلیم و تعلم و منابر بیشتر به شعائر و مناسک مذهبی پرداختند چون آسان تر است و سریع تر می توان برای آن آمار داد، تظاهر کرد، احساسات را برانگیخت و مرید پیدا کرد، همین رویکرد اشتباه موجب شد که مردم از دینداری چنین تصوری پیدا کنند و گمان کنند که اگر به همه زیارتگاه ها رفتند یا یکسری از ظواهر دینی را انجام دادند به همه کمالات انسانی رسیده اند این در حالی است که در شاخص دینداری ضریب شعائر و مناسک پایین و ضریب اخلاق، عقلانیت و حقوق بالاست.
* چرا دین، عزاداری و قرآن کارکردی که باید در زندگی انسان داشته باشند را ندارند؟
چون به همان ظواهر اکتفا کردیم، به نظرم در این قسمت هم متولیان دین که حوزه های علمیه هستند و هم متولیان اجتماعی که مسئولان هستند، باید تأکیداتشان را روی این قسمت فراوان کنند. ما بر تلاوت، حفظ و مفاهیم قرآن کریم تأکید داریم منتها باید از این موارد بگذریم، آموزه های قرآن باید در عمل آن مسئول، عالم دینی و جامعه دینی متجلی شود به گونه ای که حس کنیم مثلاً امانتداری در آن جامعه زیادتر و فساد و ریاکاری کمتر شده است.
* راهکاری که در این مورد تأکید دارید همان عملی شدن آموزه های قرآن در عمل و رفتار متولیان دینی و مسئولان است؟
بله. متولیان باید عقلانیت دینی و قرآنی را برجسته کنند، باید مردم، جامعه و مجموعه ها را جست وجوگر حقیقت، بار بیاوریم، نه اینکه افراد را مرید خود کنیم به گونه ای که شاخص این افراد برای خوب و بد، فلان شخص، فلان فتوا یا فلان عالم باشد؛ اگر چنین رویکردی را ادامه دهیم عملیاتی شدن آموزه های دینی در عمل و رفتار را نخواهیم دید، ریشه و رکن اصلی این است که عقلانیت دینی و قرآنی را نقطه عزیمت، قرار دهیم تا مقداری به جلوتر حرکت کنیم.