حضور چین، هند، روسیه، ایران، توانمندی اقتصادی و سرعت پرشتاب حرکت این قاره به سوی رهبری نظم جهانی جدید، نشان می دهد که قاره آسیا و تحت شعاع آن، افغانستان، کماکان در محور رقابت های خونین باقی خواهند ماند. تنش و بحران امنیتی، تلاش برای استیلای سیاسی و ایجاد مفرزه های نیابتی برای پیگیری منافع، می تواند از دیگر خصوصیات منحصر به فردسیاست در آسیا باشد.
به گزارش نبأخبر،حضور چین، هند، روسیه، ایران، توانمندی اقتصادی و سرعت پرشتاب حرکت این قاره به سوی رهبری نظم جهانی جدید، نشان می دهد که قاره آسیا و تحت شعاع آن، افغانستان، کماکان در محور رقابت های خونین باقی خواهند ماند.
یکی از علت های که افغانستان، در گیر یک نزاع طولانی مدت شده، موقعیت آن است. عناصری چون بی ثباتی، عدم شکل گیری ملت، نظام های نا پایدار و مداخله همسایگان، علت های مزید دیگری هستند که بر عمق بحران در این کشور جنگ زده، افزوده اند.
از موقعیتی که قبلا یاد شد، می توان از نفوذ و سایه بحران جهانی انتقال قدرت از اروپا به آسیا، نام برد. قرار شواهد موجود، در حال حاضر و اینده، آسیا محور رقابت ها، تعاملات و مرکز پویایی سیاست های جهانی، باید شود. حضور چین، هند، روسیه، ایران، توانمندی اقتصادی و سرعت پرشتاب حرکت این قاره به سوی رهبری نظم جهانی جدید، نشان می دهد که قاره آسیا و تحت شعاع آن، افغانستان، کماکان در محور رقابت های خونین باقی خواهند ماند. تنش و بحران امنیتی، تلاش برای استیلای سیاسی و ایجاد مفرزه های نیابتی برای پیگیری منافع، می تواند از دیگر خصوصیات منحصر به فردسیاست در آسیا باشد. علت این کار، دوموضوع می تواند باشد:
– نظریه انتقال قدرت از اروپا و امریکا به اسیا
– اختلافات اساسی میان متفقین آسیایی
اما در حال حاضر، امریکا برای حفظ استیلای روبه افول خود، از هر حربه ای کار می گیرد. تنها کشوری که می تواند امریکا را در این نبرد نامتوازن و غیر موجه کمک کند؛ پاکستان است. پاکستانی درگیر یک نزاع سیاسی، با موج روبه افزایش ناامنی و بحران شدید اقتصادی که کمر آن را خم ساخته است. پاکستانی ها هم از این معادله برای منافع خودشان، استقبال می کنند؛ چون مجبورند و نیاز دارند تا راهی برای نفس کشیدن داشته باشند. بنابراین پاکستان در سیاست های منطقه ای آسیا، کماکان یک عنصر ضروری باقی می ماند و بعید است داخل یک دایره معنی دار تفاهم منطقه ای شود.
عامل داخلی ایجاد بحران در افغانستان که طالبان است، آهسته آهسته از کنترول بیرون می شود. گمانه زنی ها بر ایجاد داعشی است که قبله مشرف آن، مدرسه های پاکستانی خواهد بود و ریموت کنترول آن در دست آی اس آی. چرا چنین برنامه ای در نظر است؟ چون طالبان آن طوری که امریکا و پاکستان انتظار داشتند، نتوانسته، برنامه ها را درست پیش ببرند و همانند داعش خطر ایجاد کنند. عین معادله ای که ابتدا سرمایه گذاری پاکستان بر حزب اسلامی گلبدین حکمتیار نشان داد، بعدا طالبان بدیل آن شدند و حالا داعش در حال بزرگ شدن، بدیل آن ها محسوب می شود.
از سوی دیگر، نیروهای خوابیده در شمال افغانستان که متشکل از بیش از بیست گروه تروریستی خارجی است، نتوانسته اند کارایی موثر، همزمان و نقش قاطع و تعیین کننده، در بی ثباتی منطقه، بخصوص مرز های چین و آسیای مرکزی، بازی کنند. این برنامه به علت واکنش شدید منطقه مخصوصا، روسیه، چین و ایران، با یک بازی بی سروصدای استخباراتی منطقه، با شکست مواجه شده است.
پس یک طرف معادله، داعش است که می تواند مطابق شرایط جدید، نقش بازی کند. این برنامه داعش ممکن از جانب حلقاتی از جانب طالبان، با مخالفت مواجه شود. به این علت است که گاه بیگاه، با راه اندازی سناریوهایی همچون درگیری های مرزی، از یک طرف طالبان را مصروف می سازند و از سوی دیگر، دسته جات آموزش دیده ای داعش را داخل افغانستان فعال میکنند. افزون بر آن، بیست گروه تروریستی که در شمال و شمال شرق افغانستان، خوابیده اند، مفرزه های احتیاطی داعش در آینده خواهند بود. البته ارتباط بازی ساختگی با داعش و طالبان، هم کاملا مشهود است. شبکه حقانی در بزرگ نمایی رسانه ای داعش، نقش ناخواسته بازی کرده است. اما صورت قضیه این چنین نماند و داعش اصلی، باید روی صحنه بیاید.
نکته جالب در این بازی این است که دسته جات داعش را عمدا از میان تاجیک ها، ازبک ها و ترکمن ها انتخاب می کنند. علت اینکه این کار را انجام می دهند این است که درک کرده اند تاجیک ها به علت توانمندی بالقوه، فرهنگ اصیل انسانی و کادرهای سیاسی و تخصصی، در انتخاب قدرت های آسیایی، جایگاۀ غیر قابل تعویض دارند. بنابراین با ترور هویتی تاجیک ها در معادلات آینده افغانستان، برچسپ داعش برای این تبار را عمدی داخل بازی می سازند تا متفقین آسیایی را از انتخاب این گزینه قوی و میدان ساز، منصرف کنند. اما با آنچه انجام می دهند، واقعیت امر این است که تبار تاجیک، تبار با فرهنگ و مخالف هر گونه تندرویی است و آینده با ثبات و مسالمت آمیز منطقه با افغانستان، در گرو تعامل با این تبار، رقم خواهد خورد.
اما روس ها در حال رایزنی برای انتخاب های استراتژیک هستند. موضع تهاجمی روس ها در وارد ساختن ساختن فشار بر طالبان منبی بر تغییر شکل و فرمت ساختار سیاسی در افغانستان، تشکیل حکومت فراگیر و مدنظر گیری تمام اقوام در افغانستان، نشان می دهد که پشتون ها و طالبان، انتخاب روس ها نیستند. چون این گروه بیشتر به اجنداهای امنیتی غرب و امریکا، نزدیک اند و جزء بازی امریکایی ها، در داخل افغانستان حساب می شوند.
ایرانی ها برخلاف انتظار که باید فاطمیون را در مرحله تهاجمی وارد میدان می ساختند تا از منافع شان حفاظت کنند، حالا با سازش های استخباراتی، زمان کمایی می کنند. چون درک ایرانی ها از وضعیت موجود، سازماندهی یک تقابل عمدی ایران با طالبان است که ایران را علاوه بر درگیر ساختن جبهه خاورمیانه در شرق نیز، مصروف کنند. بر این اساس، این معادله تا جایی پیشرف رفت؛ اما به زودی و به صورت غیر قابل انتظار ناکام شد. حالا مسیر دیپلماسی، راهش را می پیماید. بعد از انتخابات امریکا، ممکن است جور آمدهایی میان ایران و امریکا صورت بگیرد که نتیجه آن، یک ائتلاف ناخواسته و بر اساس مجبوریت ها، میان طرفین خواهد بود.
امریکا در تلاش پوره ساختن اضلاع رقابت در آسیاست تا همانند پیمان سنتو و سیتو، متحدانی مانند ایران و پاکستان داشته باشد. چون تنها پاکستان، نمی تواند از عهده این بازی خطرناک برای استیلا و حفظ هژمونی امریکا، نقش موثر بازی کند. عناصر تندروی بیشتر شامل این بازی اند.
فرض دیگر بر این است که اگر امریکا در منطقه نباشد، آینده اعراب متحد امریکا، باید در تبانی با ایران، تضمین شود. این مسئله را اعراب به خوبی درک کرده اند و از نقش قوی ایران در این راستا آگاهی کامل دارند. بر این اساس است که ایران هم متوجه تحرکات کشورهای عربی، نقش خودش در آینده و تضمینی برای حفظ و بقای حکومت خود در منطقه داشته است و در یک تعامل بی سابقه با طالبان که متحدان القاعده هستند، با رویه ی مذهبی و بنیاد گرایی آنها کار می کنند.
چین نیز بعد از دادن این همه امتیاز به طالبان و پا فراتر گذاشتن های غیر معمول در تامین تعامل و رابطه بی سابقه با رژیم تروریستی طالبان، متوجه نقش چند جانبه و مخرب پاکستان شده است. چین متوجه شده است که پاکستان همانند سایر بازیگران، برای منافعش، هر لحظه تغییر نقش می دهد و این ممکن است آینده را برخلاف منافع راهبردی و حیاتی چین، تغییر دهد. از این رو به تعلیق در آوردن کار ساخت و بازگشایی مسیر واخان، واکنشی از جانب چینی ها بود تا بعداز مشورت با روس ها، روی آن تصمیم گرفته شود. زیرا به زعم چینی ها، مسیر واخان، شریانی انداخته شده به دهان تروریسم منطقه ای است تا بواسطه آن، امنیت چین را به خطر بیندازند.
آسیای مرکزی با انتخاب گزینه های استعجالی (فوری)، تلاش دارند تا خود را در این بازی خطرناک با ابعاد بین المللی، حفظ کنند. از همین رو بعضی از کشورهای آسیای مرکزی به استثنای تاجیکستان، رابطه های احتیاطی را با طالبان، برای مصون ماندن از خطر این گروه و تروریسم تحت حمایت آن ایجاد کرده اند. واگذاری سفارت خانه ها و ایجاد شبکه های ارتباطی با طالبان، همه در همین مسیر، ارتباط دارند.
پاکستان درگیر یک بحران خطرناک و تاریخی، تلاش دارد تا به هر وسیله ای که شده خودش را حفظ کند. با اجرای نقش چند گانه، استفاده از ابزار های سنتی تروریسم و تندروی مذهبی، حمایت از طرف های مورد منازعه در قضیه افغانستان، هراس زیاد از پیشقدم شدن هند در این بازی دارد. از همین رو تلاش دارد تا از هر وسیله ی برای در این بازی، استفاده کند.
هند متحد استراتژیک امریکا، رقیب و حریف تاریخی پاکستان و چین، متحد متردد روسیه و ایران در تعاملات منطقه ای، عین تعامل تاکتیکی را برای حفظ و گسترش منافعش در پیش گرفته است. ایجاد شبکه های ارتباطی هند با گروه طالبان، همه به مشورت امریکایی ها، صورت گرفته است. اما نباید از یاد برد که هند هنوز هم، مردد است که کدام طرف معادله را انتخاب کند؟ منطقه را قبول کند و آینده اش و یا امریکا را با اجنداهای امنیتی و امنیت زدای آن؟
در این میان روس ها نقش فعالی را بازی می کنند. دیپلماسی فعال روسی، از فارمت مسکو گرفته تا ابتکار منطقه ای، در راستای تغییر و تحول در وضعیت به بن بست خورده ی افغانستان، در تکاپوست. روس ها در تلاش اند تا طالبان را با سایر گروه های مقاومت و مخالف آن، پیوند دهند و اجنداهای امنیتی مانند داعش را خنثی کنند. در این مورد توافق نظر چینی ها هم نقش موثری دارد. بنابراین برای یک تحول بزرگ که ممکن است آنی رخ دهد، باید سنجش هایی داشت.
طالبان، دیگر همانند گذشته دارای نقش مطلق و رقیب بلامنازع در قضیه افغانستان، حساب نمی شوند. اضلاع تندرویی باید با اندک تغییر در توازن قوا در سطح بین الملل، جایش را به یک همگرایی مصلحت جوی منطقه ای خالی کند. یعنی طالبان و دوستان فکری شان، دیگر طرف قطعی معادله نیستند. آنچه معادله را تغییر می دهد، همین خصوصیتی است که منطقه دیگر تاب تندروی ندارد و نه هم اجنداهای قدرت های بزرگ منطقه با منطق استفاده از تندروی، تطابق دارد.