جنگ نیابتی دو مقام قدرتمند صداوسیما

به نقل از منابع خبری

چهارشنبه هفته گذشته بود که محمدرضا شهبازی مجری برنامه طنز شبکه دو با انتشار یک ویدیو در کانال تلگرامی خودش اعلام کرد که در اعتراض به تصمیم مدیران شبکه ۳ برای برگرداندن رضا رشیدپور و محمدرضا گلزار به تلویزیون دیگر به اجرای «پاورقی» ادامه نخواهد داد.اعتراضی که اگر چه لحن و ادبیاتش با سابقه نوع هجو و هزلی که در برنامه‌های شهبازی ارائه می‌شد چندان جای تعجب نداشت، اما از نظر سطح منازعه سیاسی که مطرح می‌کرد قابل تامل بود.

به گزارش نبأخبر،هفته گذشته بود که محمدرضا شهبازی مجری برنامه طنز شبکه دو اعلام کرد که در اعتراض به تصمیم مدیران شبکه ۳ برای برگرداندن رضا رشیدپور و محمدرضا گلزار به تلویزیون دیگر به اجرای «پاورقی» ادامه نخواهد داد. موجی که شهبازی راه انداخت و با همراهی محسن مقصودی و امیرحسین ثابتی دو مجری دیگر مورد حمایت طیف تندرو اصولگرایان ادامه یافت، در واقع نمایش روی صحنه‌ای بود که قاعدتا کارگردان و طراحی صاحب نفوذتر داشت؛ وحید جلیلی قائم مقام رئیس و معاون فرهنگی سازمان صدا و سیما که از «سلبریتیسم» با صفت «سخیف» یاد می‌کند و معتقد به اداره رسانه به شیوه «قرارگاهی» است.
آیا واقع‌بینی که طیفی از مدیران ارشد صدا و سیما را به صرافت برگرداندن چهره‌های نام آشنا انداخته مغلوب ایده خالص‌سازی و انحصارطلبی نیرو‌های تازه وارد می‌شود؟ آیا مجری تازه‌کار «پاورقی» و «سیدخندان» در چند ماه به چنان جایگاه نفوذ کلامی رسیده که یک تنه سد راه برنامه‌سازی نیرو‌های صاحب سابقه و پر طرفداری مثل رشید‌پور باشد یا در پشت جنجالی که به راه انداخته شد وزن‌کشی و مواجهه دیگری در جریان است؟

چهارشنبه هفته گذشته بود که محمدرضا شهبازی مجری برنامه طنز شبکه دو با انتشار یک ویدیو در کانال تلگرامی خودش اعلام کرد که در اعتراض به تصمیم مدیران شبکه ۳ برای برگرداندن رضا رشیدپور و محمدرضا گلزار به تلویزیون دیگر به اجرای «پاورقی» ادامه نخواهد داد.

اعتراضی که اگر چه لحن و ادبیاتش با سابقه نوع هجو و هزلی که در برنامه‌های شهبازی ارائه می‌شد چندان جای تعجب نداشت، اما از نظر سطح منازعه سیاسی که مطرح می‌کرد قابل تامل بود.

تخطئه حداد عادل و مخبر به صرف قرار گرفتنشان در یک قاب با خاتمی، ادعای اینکه قبح براندازی و فحش به رهبری ریخته یا گفتن جمله‌هایی مثل اینکه «مگر ما اوسکل نظام مقدسیم»، «ما سوپاپ اطمینان شما نیستیم» و «صدا و سیمای زمان شاه نیست که دلمون خوش باشه یه برنامه یک ربع بیست دقیقه‌ای داریم» حرف‌هایی نبود که یک مجری بدون دل‌گرمی به حمایت احدی از مدیران به زبان بیاورد و به جای گرفتن تذکر، دلجویی دریافت کند.

موجی که شهبازی با انتشار این فیلم در کانال تلگرامی اش راه انداخت و در توییتر با همراهی محسن مقصودی و امیرحسین ثابتی دو مجری دیگر مورد حمایت طیف تندرو اصولگرایان ادامه داده شد، در واقع نمایش روی صحنه‌ای بود که قاعدتا کارگردان و طراحی صاحب نفوذتر داشت؛ وحید جلیلی قائم مقام رئیس و معاون فرهنگی سازمان صدا و سیما که از «سلبریتیسم» با صفت «سخیف» یاد می‌کند و معتقد به اداره رسانه به شیوه «قرارگاهی» است. او که بازتاب رویکردش تغییر گسترده مدیران شبکه‌ها و دسته‌بندی عوامل تولید برنامه به عناصر مطلوب و نامطلوب شده؛ تا جایی که با مانع تراشی در کار عناصری که انقلابی تلقی نمی‌شوند آن‌ها را به ایستادن بیرون گود یا برنامه سازی برای پخش در شبکه‌های خانگی ناچار کنند.

با این دست فرمان سناریوی خالص‌سازی خوب پیش می‌رفت. البته تا قبل از اعتراف پیمان جبلی رئیس سازمان به از دست رفتن مرجعیت رسانه ملی و انتشار نتایج مخاطب‌سنجی برنامه‌های صدا و سیما که نشان داد آنچه به عنوان «طنز فاخر» در برنامه‌هایی مثل «سیدخندان» و «پاورقی» شهبازی در بهترین ساعات پخش روی آنتن رفته تنها ۵ درصد از مخاطبان باقی مانده تلویزیون را به خود جلب کرده است.

عجیب اینکه علی فروغی مدیر شبکه سه که خودش با داشتن سابقه حذف عادل فردوسی‌پور و برنامه‌هایش ید طولایی در خودی و غیرخودی کردن نیرو‌های سازمان داشت یکی از اولین مدیرانی بود که در مواجهه با این واقعیات به صرافت بازگرداندن مجری‌ها و برنامه‌سازان مخاطب پسند شبکه اش افتاد. برای همین هم وقتی اولین توییت شهبازی علیه بازگشت رشیدپور و گلزار به تلویزیون زده شد محمدرضا نجارزاده مدیر گروه اجتماعی شبکه تحت مدیریت فروغی بود که با ادبیاتی هرچند تعجب برانگیز و دور از شأن آمار مخاطب ۵ درصدی پاورقی شهبازی را به رخش کشید و آمار نازل دیگر برنامه‌های تولیدی سازمان را هم علنی کرد.

ترجمه مسئله، ولی برای وحید جلیلی احتمالا این بود که اگر شبکه تحت مدیریت فروغی با بازگرداندن سلبریتی‌ها در افزایش مخاطب موفق شود، بعید است که باقی شبکه‌ها حتی آن‌ها که مدیرانشان در دو سال اخیر و از حلقه معتمدان جلیلی انتخاب شده اند، همان راه را نروند.

بر این اساس جنجال قهر شهبازی، انتقادات دو آتشه اش و موجی که در حمایت از او در فضای مجازی به راه انداخته شد در واقع ایجاد عقبه و فشار برای حفظ قرارگاه رسانه‌ای جدید تندرو‌ها از خطر بازگشت ساکنان قدیمی اش بود. طرحی که تا اینجای کار با انتشار متن رشیدپور و اعلام انصرافش از برگشتن به تلوبزیون «برای جلوگیری از دوقطبی شدن فضا» موفق به نظر می‌رسد، اما باید دید درباره دیگر چهره‌های دعوت شده چه نتیجه‌ای خواهد داشت.

با این حال مشکل اصلی این است که پیروزی مخالفان بازگشت نیرو‌هایی مانند رشیدپور و گلزار به آنتن تلویزیون به معنای پیروزی رسانه ملی نیست. حذف برنامه‌های پرمخاطب، ممنوع‌الکار کردن چهره‌های پرطرفدار، تبدیل تلویزیون به رسانه پخش اعترافات و تولید محتوا‌های سوگیرانه که به از دست رفتن بیش از پیش مخاطبان، تقدیم کردن دو دستی آن‌ها به امثال شبکه ایران اینترنشنال و منوتو و به قول جبلی از دست رفتن مرجعیت رسانه ملی رسیده؛ اتفاقی نیست که از حیث منافع و مصالح ملی بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. همین چند ماه پیش بود که در کوران اعتراضات خیابانی و موج سواری شبکه‌های معاند برنامه گفتگو محور شیوه نشان داد که می‌شود با چند صدایی و دعوت از نمایندگان جریان‌های فکری مختلف حتی شبکه چهار فرهیخته پسند را هم پر مخاطب کرد و طیف گسترده‌تری از مردم را پای رسانه ملی نشاند و بدون استفاده از بازوی خشونت از التهاب خیابان کاست.

با این حال به نظر می‌رسد جزم اندیشی و دگماتیستی که چهره انقلابی مانند محسن یزدی را در جایگاه مدیریت شبکه مستند و رشیدپور را در حد اجرای یک مسابقه تلویزیونی تحمل نمی‌کند قصد ندارد چشم به دیدن این واقعیات باز کند و در پیگیری این رویه حتی از گروکشی‌های بچه‌گانه شبیه آنچه مجری پاورقی انجام داد ابا ندارد.

اینکه جبلی می‌گوید «قرار نیست به بهانه جذب مخاطب و جذابیت شدن برنامه‌هایمان به هیچ چهره هنجارشکنی باج بدهیم» قابل درک است، اما اینکه مجری یک برنامه با مخاطب ۵ درصدی رقبای کاری اش را به صرف سکوت در قبال یک اتفاق یا اظهار نظری اندک متفاوت تخطئه و متهم کند، حرف دیگری است. در واقع آش آنقدر شور است که خبرگزاری تسنیم بنویسد «مسیری که آقای جلیلی و تیم جدید صداوسیما در پیش گرفته‌اند تقریباً اکثر طیف‌ها و حتی بعضی حزب‌اللهی‌ها را نگران کرده» و فارس در گزارشی با یادآوری فرزند شهید بودن رشیدپور و پست گلزار در دفاع از مدافعین حرم از منادیان جبهه پایداری در مدیریت رسانه ملی بخواهد که به تایید تئوری «خالص سازی» این‌طور دامن نزنند. چرا که بعید است صدا و سیما بتواند با این وضع از زیر سایه سنگین دعوای سیاسی پایداری‌ها با اصولگرایان و نواصولگرایان برای مواجهه با مسائلی مثل مدیریت رسانه‌ای سالگرد فوت مهسا امینی قد علم کند و در سال انتخابات مرجعی برای ایجاد شور و شوق انتخاباتی باشد. امری واضح‌تر از این نیست که رسانه برای مرجعیت داشتن نیاز به مخاطب دارد و هیچ برنامه‌ای با مخاطب ۵ درصدی اثرگذار نیست.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید