مسئله اصلی امروز عراق نه رقابت طایفهها، اقوام و پیروان مذاهب، بلکه نداشتن پاسخ برای مطالبات فزایندهای است که چهار سوی این کشور را در برگرفته است. در این میان اما شوربختانه – و به تعبیر«آلبرتو رونکی» روزنامهنگار شهیر – صحنهگردانان، سیاستبازانی چون مقتدی صدر ابتکار عمل را در دست گرفتهاند که در وجودشان از اندیشه، بلندنظری و مصلحتاندیشی مصلحانه نشانی نیست.
به گزارش نباءخبر، به تحلیل جلال خوشچهره کارشناس سیاسی ، مقتدی صدر مدعی انقلاب اصلاحاتی در عراق شده است؛ اما او یا معنی «انقلاب» را نمیداند و یا مفهوم «اصلاح» را. توپ، تشر، بلوا و آشوب، منطق اوست. این منطق نمیتواند نسل نو ناراضیان را فریب داده و در صف خود قرار دهد.
آنچه امروز در عراق جریان دارد، بیش از آنکه مربوط به جنجالآفرینیهای رندانه جوان جویای نامی چون «مقتدیصدر» باشد، ناشی از دموکراسی سر در گم این کشور است. صدر و آنچه جریان او خوانده میشود، تنها یکی از بازیگران صحنه بلاتکلیف عراق هستند که هنوز میان آنچه هست؛ آنچه میخواهد و آنچه به درستی باید باشد، راه گم کردهاند.
مسئله اصلی امروز عراق نه رقابت طایفهها، اقوام و پیروان مذاهب، بلکه نداشتن پاسخ برای مطالبات فزایندهای است که چهار سوی این کشور را در برگرفته است. در این میان اما شوربختانه – و به تعبیر«آلبرتو رونکی» روزنامهنگار شهیر – صحنهگردانان، سیاستبازانی چون مقتدی صدر ابتکار عمل را در دست گرفتهاند که در وجودشان از اندیشه، بلندنظری و مصلحتاندیشی مصلحانه نشانی نیست.
از سوی دیگر نصیحتگویان مجرد بافی هم هستند که تنها به نطقها و خطابههای بلند بالا و عاری از واقعیت بسنده کرده و هیچ راهکار پیشبرندهای ندارند جز اصرار بر تکرار آنچه در 19 سال پس از سقوط رژیم بعث تجربه شده، است. نظام سیاسی نوین عراق از همان ابتدا برپایههای شیشهای بنا شد. از همینرو عراق در همه سالهای اخیر، مخزن پایان ناپذیر اخبار بد بوده است. این کشور تنها درگیر جدالهای فرقهای، جنگ و مصیبتهایی چنین نیست، بلای اصلی پاشیده شده بر سر عراقیها، فساد اداری، بوروکراسی عریض و طویل، کارگزاران کم سواد و یا بیسواد، بیکاری پنهان و نبود فرصت برای نخبگان کارآمد در نظام بوروکراتیک این کشور است. به عبارت روشن، ساختار نظام سیاسی لرزان عراق فاقد عقلانیت و قانونمداری لازم است که از یکسو به برقراری و ثبات دولت مقتدر و عقلانی بینجامد و نه جامعه قدرتمندی که فارغ از گرایشهای فرقهای و حزبی به مصالح ملی این کشور توجه تام داشته باشد. از همین رو عراق در یک تصویر عمومی هنوز فاقد سه شاخصه لازم برای « دولت – ملت سازی» است: تثبیت سرزمینی؛ همبستگی ملی و سرانجام ثبات سیاسی.
عراق همواره استبداد زده، پس از سقوط رژیم صدام حسین به ناگاه به وضعی دچار شد که مدرنسازی دموکراتیک آن با پشتوانه درآمد نفتی، اشغال نیروهای خارجی همراه بود. این درحالی بود که هرگز برای این وضع حتی آماده بستر سازی اجتماعی – فرهنگی نشده بود. به این ترتیب، گویی طبیعت و تاریخ با هم ساخته و مواد قابل اشتعال و انفجار را در این کشور کنار یکدیگر قرار داده است. مهمتر از همه و در واقع گره کار در این آشفته بازار عراق، نادیدهانگاری عامدانه بازیگران روزگار سپری شده عراق است که ظهور ناراضیان نسل جوان این کشور را یا به حساب نمیآورند و یا مانند مقتدی صدر، رندانه میخواهند اعتراض آنان را برای خود مصادره کنند. این نسل مانند گذشتگانش نیست. آنان نه دیگر مثل گذشته از دولت و به تبع آن نظام سیاسی حاکم توقع اندک دارند و نه به خوشزبانیها و هدایای کوچک و نمایشی راضی میشوند. نسلنو مطالبات فزاینده دارد. این مطالبات در اندازهای نیست که جریان به اصطلاح صدر و یا حتی شورای هماهنگی شیعیان، احزاب کردی و سنی پاسخگوی آن باشند. این نسل خواستار اصلاح در تمامی ساختاری است که به تولد طبقهای فزونخواه و منفعتطلب انجامیده و با لطایفالحیل میخواهد هنوز هم قدرت را برای خود حفظ کند.
مقتدی صدر مدعی انقلاب اصلاحاتی در عراق شده است؛ اما او یا معنی «انقلاب» را نمیداند و یا مفهوم «اصلاح» را. توپ، تشر، بلوا و آشوب، منطق اوست. این منطق نمیتواند نسل نو ناراضیان را فریب داده و در صف خود قرار دهد. تفاوت نمیکند؛ چه مقتدی صدر و چه هر جریان دیگر تا وقتی که به راستی مطالبات نسل نو را به رسمیت نشناخته و توانایی ایجاد ائتلاف و قابلیت لازم برای مدیریت اوضاع را نداشته باشند، اوضاع بر پاشنه بیثباتی باقی خواهد ماند.