جهان از دیدگاه اسلام بر اساس حق و عدالت استوار است و انسانی که رسالت خود را ترک می کند و خواهان کامیابی است باید در تعادل و همسو با جهان باشد و گرنه موجود بیگانه و رانده شده و شکست خورده ای خواهد بود که به زودی در هالهای از فراموشی گم خواهد شد. این اصل به یکسان بر فرد و جامعه صدق می کند شاید از بارزترین آیاتی که بر این پیوند تاکید می کند آیات ۷ الی ۹ سوره رحمان باشد:« وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ. وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»
به گزارش نباءخبر،امروز سالروز ربوده شدن امام موسی صدر است. نامی درخشان و پر جذبه در تاریخ معاصر اسلام و تشیع. فقیه، فعال سیاسی، مبارز جبهه مقاومت، مصلح اجتماعی و… که بیش از هرچیزی او را با اقدامات عملیای که در لبنان انجام داده می شناسیم.
بیشک نباید جنبه سیاسی و اجتماعی سیدموسی صدر نادیده گرفته شود و باید اذعان کرد که به نوعی او مؤسس جبهه مقاومت در لبنان و بلکه در منطقه است. همینطور هویتبخشی به شیعیان لبنان و آوردن این قشر مستضعف به عرصه بازیهای سیاسی و اجتماعی که ثمره آن تشکیل «جنبش امل» و بعدها «حزبالله» شریف شد، موضوعی نیست که بتوان در سیره امام موسی صدر گذری و با دیده اجمال به آن نگریست. اما باید قبول کرد که وجهه فقاهتی امام موسی صدر نه در میدان عمل بلکه در ساحت و عرصه نظریهپردازی نادیده گرفته شده است.
ما بیشتر امام موسی را به عنوان یک شخص اجرایی شناختهایم تا یک نظریهپرداز دینی و اسلامی. گویی او مجری برخی پیشفرضهای مسلمی است که کاملاً بدیهی بوده و فضل سیدموسی تنها در توفیق عملی کردن آن ایدهها و افکار است، اما در حقیقت خود سیدموسی، دارای نظرات معرفتی بدیع و در عین حال منطبق بر اسلام است که با محوریت «هدایت انسان» توانست در عرصه عمل هم پیروز و موفق باشد. شاید او اثر فقهی یا کلامی مکتوبی از خود به جا نگذاشت، اما سخنرانیها و صحبتهای باقی مانده از او در باب موضوعات اسلامی به خوبی میتواند ما را با هندسه فکری او در مورد رویکردهای اسلام نسبت به زندگی فردی و اجتماع انسان آشنا کند.
ابتدا سخنی را از یکی از مراجع و علمای وارسته شیعی میآوریم تا عیار علمی امام موسی صدر به عنوان «فقیه» اسلامی اجملاً روشن شود، تا شائبهای پیش نیاید که درباره او غلو کردهایم یا سخنان امام موسی تنها حرفهایی است چون سخن سایرین. حضرت آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی در مورد امام موسی صدر میفرماید:« آقا موسی صدر اولین هم مباحثه من بود. اگر آقا موسی بود وضعیت علمی من خیلی بهتر از حالا بود.» همو میافزاید:« جنبه فقاهت آقا موسی خیلی خوب بود. در موقعی که به نجف رفت در درس آقای خویی، حکیم و شیخ حسن حلی شرکت کرد. نجفیها که خیال میکردند در قم طلبه فاضل نیست وقتی آقا موسی را دیده بودند نظرشان عوض شده بود. وی مایه آبروی ما قمیها شده بود.»(منبع: جرعهای از دریا)
امام موسی صدر، به عنوان کسی که در لبنان، عمده فعالیتش در محرومیتزدایی همه جانبه از شیعیان و مردم مستضعف صرف میشد، دارای نظرات بدیع و قابل توجهی درباب عدالت اجتماعی از منظر اسلام است که در ادامه، بخشهایی از آرای ایشان در این باره را میخوانیم.
1ـ عدالت در اسلام در همه زمینهها به ویژه در زمینه اجتماعی و اقتصادی نه تنها متکی بر ایدئولوژی اسلامی است بلکه اصولاً خود پایهای از پایههای ایدئولوژی اسلامی است و تأثیر شگرفی بر موازین و ارکان دیگر دارد. عدالت در همه زمینه های زندگی فردی و اجتماعی انسان جاری است و در قرآن کریم چنان مینماید که جهان هستی برآیندی از عدالت است.
جهان از دیدگاه اسلام بر اساس حق و عدالت استوار است و انسانی که رسالت خود را ترک می کند و خواهان کامیابی است باید در تعادل و همسو با جهان باشد و گرنه موجود بیگانه و رانده شده و شکست خورده ای خواهد بود که به زودی در هالهای از فراموشی گم خواهد شد. این اصل به یکسان بر فرد و جامعه صدق می کند شاید از بارزترین آیاتی که بر این پیوند تاکید می کند آیات ۷ الی ۹ سوره رحمان باشد:« وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ. وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»
2ـ اسلام ایمان بدون عدالت را به رسمیت نمیشناسد. معیاری که قرآن برای مساوات و برابری انسان با کارکردش در نظر میگیرد چنین است:« وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ. وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ. این معیار در موضوع عدالت نیز ثابت است زیرا وجود عدالت در اسلام مساوی است با وجود ایمان و ایمان بدون کوشش انسان در راه تحقق عدالت اصالتی ندارد:« وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» حدیث شریف نبوی به گونه دیگری از این اصل سخن می گوید:« کسی که شب با شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد به پروردگار و روز بازپسین ایمان نیاورده است.» صدها دستور اسلامی که عدالت اجتماعی و اقتصادی را در عمق عبادت وارد می سازد و آن را از جمله شرایط صحیح بودن آنها می شمارد به روشنی نشان میدهد که عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی نه تنها دو حکم فرعی و دو واجب عادی و معمولی نیستند بلکه بر پایه عقیده و ایمان استوارند و از آن ها جدا شدنی نیستند. اسلام ایمانی را که نتیجه آن عدالت در زندگی فرد و جامعه نباشد بر نمی تابد از اینرو عدالت اقتصادی و اجتماعی در اسلام ریشه دارد و دائمی و فراگیر است زیرا با طبیعت و هستی مومن درآمیخته و از درون فرد و جامعه مسلمان سرچشمه گرفته است.
3ـ اسلام در پی ریزی اصل عدالت برای آن خطوط روشنی ترسیم می کند که مانع ابهام و آشفتگی میگردد و شرایطی فراهم می کند که تحول و تکامل عدالت را تا مرز بی نهایت مقدور میسازد و این ویژگی اهمیت خاصی دارد:
الف) مسئولیت های فردی. ارتباط متقابل میان مسئولیت فردی و اجتماعی برای تحقق بخشیدن به عدالت یکی از ابعاد ترسیم شده عدالت است که بر اساس اصلِ «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» و بر اساس وظیفه امر به معروف و نهی از منکر هر فرد در جامعه مسئول سلامت جامعه است از این رو آنچه از اموال و امکانات و تجارب و حتی تندرستی و نیروی جسمی و هرچه دارد صرفاً نتیجه کوشش شخصی او نیست بلکه در پدید آوردن آنها دیگران از معاصران و گذشتگان نیز سهیم اند. فرد مانند درخت میوه است درخت با شاخه ها و برگها و ریشه هایش در به وجود آوردن میوه سهیم بوده و در این راه از آب و هوا و خورشید و زمین و دیگر عوامل طبیعی و کوشش های مختلف بشری بهره گرفته است.
ب) مسئولیت های جامعه. از طرف دیگر جامعه نیز نسبت به افراد مسئولیتی کاملاً برابر دارد احادیث و فتاوا نشان میدهد که کلیه ساکنان یک دهکده نسبت به فردی که از گرسنگی میمیرد مسئولیت دارند در حقیقت این مسئولیت هر نوع مرگ و هرگونه زیان و آسیبی را نیز در بر می گیرد در روایت آمده است «اهل قریه از ذمه خداوند و پیامبرش دور و بیگانه اند» زیرا آنان در امانت پروردگار خیانت کرده وعهد و پیمان خداوند را شکستند چون مسئولیت هایشان را در برابر فرد مزبور انجام ندادهاند آنچه از مسئولیت های جامعه شهری و مناطق و سرزمین هایی که مردم در آن ها تشکلی یکپارچه دارند صدق می کند.
ج) مسئولیت های متقابل. افراد و جامعه نیز نسبت به یکدیگر مسئولیت های متقابلی دارند از دیدگاه قرآن و روایات افراد جامعه همه پیکره واحدی را تشکیل میدهند:« چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»