سید محمدباقر شفتی معروف به «حجةالاسلام‌» از ثروتمندترین و بانفوذترین علمای ایران در عهد قاجار

به نقل از منابع تاریخی

حجة‌الاسلام شفتی در اصفهان به سبب شهامت، درستکاری و بی‌پروایی در اجرای احکام شرع با اقبال مردم روبرو شد و نفوذ و محبوبیت فراوانی کسب کرد. علاوه بر آن یکی از تجار مال فراوانی به او بخشید تا از عواید آن به نیازمندان کمک کند. او نیز چنین کرد و املاک بسیار خرید و ثروت فراوانی به دست آورد و از آن طریق به فقرا کمک می‌نمود.

به گزارش نبأخبر،سید محمدباقر موسوی شَفتی (۱۱۷۵-۱۲۶۰ق)، فرزند سید محمدنقی و معروف به «حجةالاسلام‌» از ثروتمندترین و بانفوذترین علمای ایران در عهد قاجار یعنی قرن دوازدهم و سیزدهم هجری بود.سید محمدباقر شفتی
سید شفتی تحصیلات علمی‌اش را در کربلا، نجف، کاظمین، قم و کاشان گذرانید و از محضر اساتیدی چون وحید بهبهانی، سید مهدی بحرالعلوم، کاشف الغطاء، ملا مهدی نراقی و دیگران بهرمند شد و به درجه اجتهاد رسید.
سید ادامه زندگی‌اش را در اصفهان گذرانید و به تدریس اشتغال داشت و به خاطر نفوذ و ثروت بسیار فعالیت‌های مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زیادی داشت و از جمله آنها ساخت یکی از بزرگترین مساجد جهان به نام مسجد سید در اصفهان و اجرای حدود الهی و مقابله با ظلم حکام بود.

فهرست مندرجات
۱ – ولادت
۲ – محل تولد
۳ – تحصیلات و اجتهاد
۳.۱ – کربلا
۳.۲ – نجف
۳.۳ – بغداد و کاظمین
۳.۴ – اصفهان
۴ – شاگردان
۵ – فعالیت‌های سیاسی و مذهبی
۵.۱ – کمک به فقرا
۵.۲ – اجرای حدود الهی
۵.۳ – ساخت مسجد سید
۵.۴ – اقامه نماز جماعت
۵.۵ – مقابله با ظلم حکام
۶ – آثار علمی
۷ – مقام حجة‌الاسلامی
۸ – سفر به حجاز
۹ – پشتیبانی از مصالح ملت
۱۰ – نجات سید از توطئه
۱۱ – وفات
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع

۱ – ولادت

سید محمدنقی از نوادگان امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) و عالم روستای چرزه بود. [۱] فرزند این عالم در سال ۱۱۷۵ق. متولد شد و محمدباقر نام‌گذاری شد.[۲]

۲ – محل تولد

سیدمحمدباقر شفتی، در روستای چرزه دیده به جهان گشود و در اینکه وی در این مکان تولد یافته اختلافی نیست، اما برخی او را اصالتا رشتی و برخی زنجانی دانسته‌اند، چنانکه صاحب روضات الجنات وی را “الرشتی الجيلانى الاصل” دانسته است. [۳] آقا بزرگ تهرانی نیز او را با همین عناوین توصیف می‌کند. [۴] برخی نیز وی را اصالتا زنجانی دانسته‌اند؛ سید مصلح‌الدین مهدوی از جمله افرادی است که او را تولد یافته روستای چرزه از نواحی طارم علیا معرفی می‌کند. [۵]
به نظر می‌رسد این اختلاف ناشی از این باشد که روستای چرزه از توابع ناحیه طارم علیا، یا از توابع شفت محسوب گردد. مؤلف مرآت البلدان می‌نویسد: «قریه‌ای است قدیم النسق از قرای طارم واقع در میان کوه و بیست و پنج خانوار سکنه دارد که بزبان فرس قدیم تکلم می‌کنند. هوایش معتدل است. زراعتش از آب رودخانه مشروب می‌شود و گردنه ناهموار و راهی صعب‌العبور دارد.» [۶]
در کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: «دهی جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در ۴۲ هزارگزی شمال باختر سیردان و ۱۰ هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و ۱۶۷ تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات، فندق، گردو و عسل، شغل اهالی زراعت، مکاری و بافتن گلیم، جاجیم و شال و راهش مالرو و صعب‌العبور است.» [۷]
بر این اساس “چرزه” روستایی است در ناحیه طارم علیا که آن‌را از آبادی‌های منطقه زنجان شمرده‌اند و در ۵۰ کیلومتری این شهر واقع است. البته فاصله این آبادی تا شفت که در جنوب غربی رشت واقع شده، ۶۰ کیلومتر است. به هرحال ایشان ملقب به سید محدباقر “شفتی” هستند و در منابع نیز با این عنوان معرفی شده‌اند، [۸][۹][۱۰][۱۱] و از آنجا که شفت، از توابع استان گیلان محسوب شده است، عده‌ای او را شفتی گیلانی دانسته‌اند،[۱۲] [۱۳] ولی روستای چرزه که محل دقیق تولد وی است، از روستاهای طارم و از توابع استان زنجان محسوب می‌شود.
بنابراین سید محمدباقر از آنجا که مشهور به “شفتی” شده، لقب گیلانی درباره ایشان به کار رفته و از آنجا که روستای چرزه از توابع استان زنجان محسوب می‌شود، می‌توان ایشان را زنجانی دانست و از آنجا که بعدها در اصفهان سکنی گزدیدند، وی را اصفهانی هم گفته‌اند.[۱۴]

۳ – تحصیلات و اجتهاد

سید محمدباقر مقدمات علوم دینی را در زادگاه خود نزد پدرش و دیگر استادان آنجا گذراند. در سال ۱۱۸۲ق. که سید محمدنقی به خواسته برخی از مؤمنان شفت همراه خانواده‌اش رهسپار آن دیار شد، [۱۵] محمدباقر نیز پدر را در این هجرت همراهی کرد و در آنجا هم از پدر بهره گرفت. این هجرت نه تنها برای مردم شفت بلکه برای سید محمدباقر نیز پربار و مبارک بود، او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزش‌های آنان بی‌نیاز دید و رهسپار عراق شد و در کربلا ساکن شد تا از محضر درس وحید بهبهانی استفاده کند. سپس در درس آقا سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) شرکت کرد و پس از آن به نجف اشرف رفت و از محضر استادانی چون سید مهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر نجفی (کاشف الغطاء) استفاده نمود. در کاظمین نیز از درس سید محسن اعرجی بهره‌مند شد و در ۱۲۰۰ق پس از اخذ درجه اجتهاد به قم آمد و به محضر درس میرزای قمی‌ پیوست و سپس از درس حاج ملا مهدی نراقی در کاشان استفاده کرد و در ۱۲۰۶ به اصفهان عزیمت نمود.

۳.۱ – کربلا
سید محمدباقر در یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ق. به کربلا رسید [۱۶] و در جمع شاگردان سید علی طباطبایی جای گرفت. زندگی در کربلا یک سال به درازا کشید. محمدباقر در این مدت از پژوهش‌های وحید بهبهانی بهره برد و از حمایت‌های استادش سید علی طباطبایی برخوردار شد، استاد به خاطر تنگدستی سید شفتی، فردی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام او آماده سازد. [۱۷]

۳.۲ – نجف
۱۱۹۳ق. سال دومین هجرت علمی دانش‌پژوه شفتی بود. او راه نجف پیش گرفت و خود را به سید مهدی طباطبایی بروجردی، سپرد و ایشان هم شاگردی سید شفتی را پذیرفت، [۱۸] البته سید محمدباقر تنها به درس آن مرجع بسنده نکرد و از اندوخته‌های دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی که بی‌تردید باید شیخ جعفر کاشف الغطاء را در شمار آنان جای داد.
سید محمدباقر در نجف از محضر محمدابراهیم کلباسی و علامه بحرالعلوم نیز بهره‌مند شد.[۱۹]
در تاریخ گفتگوها و آمد و شدهای سید با دیگران ثبت نشده اما تنها خاطره بازمانده از آن روزها می‌تواند نشان‌دهنده زندگی سید دانشجویان شفت در نجف باشد:
روزی محمدابراهیم به حجره سید محمدباقر شتافت و با صحنه‌ای غیر منتظره روبه‌رو شد، کتاب‌ها نیمه‌باز در کف اتاق پراکنده بود، کوزه آب گوشه‌ای بر زمین غلتیده، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر کهنه فرو افتاده می‌نمود. محمدابراهیم، که از شرایط زندگی سیدمحمدباقر آگاه بود، دریافت که جوانی چون سید، جز به سبب گرسنگی چنین ناتوان و زمین‌گیر نمی‌شود. پس به بازار رفت، غذایی مناسب فراهم آورد و دوستش را از چنگال مرگ رهایی بخشید. [۲۰]

۳.۳ – بغداد و کاظمین
زندگی در نجف تا ۱۲۰۴ق. ادامه یافت. [۲۱] در این سال بیماری سید را فرا گرفت و روانه بغداد ساخت. [۲۲] او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «الحلیه اللامعه» را به رشته نگارش کشید [۲۳] و سرانجام برای بهره‌گیری از محضر سید محسن اعرجی رهسپار کاظمین شد. [۲۴]
جاذبه کاظمیه و استاد شهره‌اش سید محمدباقر را یک‌سال در آن دیار ماندگار ساخت.

۳.۴ – اصفهان
سید محمدباقر بعد از یک سال اقامت در کاظمین، بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ق. راه ایران پیش گرفت. سید محمدباقر در حالی که جز یک جلد کتاب و سفره‌ای نان چیزی همراه نداشت [۲۵] در مدرسه چهار باغ اصفهان مسکن گزید ولی بزودی دریافت که محفل درسش سرپرست مدرسه را آزرده‌خاطر کرده است بنابراین به مدرسه دیگر کوچید [۲۶] و بساط تدریس و تحقیق گسترد.

۴ – شاگردان
۱. شیخ محمدمهدی بن حاج محمدابراهیم کلباسی؛
۲. میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدی کاشانی (متوفی: ۱۲۸۱ق.)؛
۳. حاج محمدجعفر آباده‌ای؛
۴. محمدشفیع جاپلقی (متوفی: ۱۲۸۰ق.)؛
۵. صفرعلی لاهیجی؛
۶. ملا صالح برغانی قزوینی؛
۷. ملا جعفر نظرآبادی؛
۸. محمد تنکابنی؛
۹. سید محمدباقر خوانساری؛
۱۰. سید علی طباطبایی زواره‌ای (علویجه‌ای)؛
و ده‌ها شاگرد دیگر. [۲۷][۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] [۳۳] [۳۴]

۵ – فعالیت‌های سیاسی و مذهبی
از جمله فعالیت‌های سیاسی و مذهبی وی می‌توان کمک به فقرا، اجرای حدود الهی، اقامه نماز جماعت و مقابله با ظلم حکام را نام برد.

۵.۱ – کمک به فقرا
حجة‌الاسلام شفتی در اصفهان به سبب شهامت، درستکاری و بی‌پروایی در اجرای احکام شرع با اقبال مردم روبرو شد و نفوذ و محبوبیت فراوانی کسب کرد. علاوه بر آن یکی از تجار مال فراوانی به او بخشید تا از عواید آن به نیازمندان کمک کند. او نیز چنین کرد و املاک بسیار خرید و ثروت فراوانی به دست آورد و از آن طریق به فقرا کمک می‌نمود.

۵.۲ – اجرای حدود الهی
سید محمدباقر احکام حدود را جاری و در برخی موارد خود اجرا می‌کرد که شمار آنها را از هفتاد تا صد و بیست مورد نوشته‌اند.

۵.۳ – ساخت مسجد سید
سید محمدباقر سال ۱۲۴۵ق. در اصفهان مسجد بزرگی بنا کرد که زمینش بیش از هشت هزار متر بود.[۳۵]
عظمت نقشه سید چنان بود که درباریان قاجار آن‌را فراتر از توان مالی مرجع شیعه می‌انگاشتند. شاه با چنین اندیشه‌ای پیشنهاد کرد در ساختن مسجد شریک شود، ولی سید از پذیرش پیشنهاد سرباز زد. شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشکوهی را ندارید.
سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است. [۳۶]
بدین‌ترتیب شاه قاجار از شرکت در بنیاد مسجد بازماند. (این مسجد هم‌اکنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.)

۵.۴ – اقامه نماز جماعت
سید محمدباقر نماز جماعت برپا می‌کرد و هزاران نفر در نماز او شرکت می‌کردند. در مجلس درس وی نیز طلاب زیادی حضور می‌یافتند که در میان مشهورترین آنان می‌توان از این کسان نام برد: حاج محمدمهدی کلباسی، حاج ملا محمدرفیع گیلانی، ملا محمدکاظم هزار جریبی، سید محمد شفیع جاپلقی، میرزا محمدباقر خوانساری (مؤلف روضات الجنات) و ملا محمدجعفر فشارکی اصفهانی.

۵.۵ – مقابله با ظلم حکام
حجة‌الاسلام شفتی در برابر زورگویی‌های حاکم اصفهان مقاومت می‌کرد و با وجود مخالفت‌های دولت، همچنان بر اجرای حدود شرعی تأکید می‌ورزید. فتحعلی شاه قاجار تا زنده بود احترام او را پاس می‌داشت اما محمدشاه قاجار با قدرت کوشید تا از نفوذ او بکاهد و از اینرو هواداران وی را در اصفهان سرکوب کرد.
در ۱۲۵۳ق دولت ایران برای الحاق هرات به‌ ایران، بدانجا لشکر کشید، اما با مخالفت انگلستان رو به‌رو شد. سرجان ماکنیل، وزیر مختار انگلستان در ایران، ضمن اتمام حجت شدید به دولت ایران، از کشور خارج شد و برای بدبین کردن علما و مردم نسبت به مقاصد شاه‌ ایران، نامه‌ای به حجة‌الاسلام ـ که می‌پنداشت به علت اختلاف و کدورتی که با شاه و صدر اعظم، میرزا آقاسی، دارد با او همکاری خواهد کرد ـ نوشت، ‌اما شفتی در پاسخ نامه وی، ضمن تأیید اقدامات دولت ایران، به وی تذکر داد که بهتر است در این قبیل موارد با اُمنای دولت ایران مذاکره کند.
در ۱۲۹۵ که سپاه عثمانی به فرماندهی نجیب پاشا، ‌به بهانه سرکوب لوطیان کربلا، هزاران تن از مردم آن شهر را ـ حتی آنان که به مرقد مطهر پناه برده بودند قتل‌عام کرد، حاج سید محمدباقر، جداً از محمدشاه خواست تا به عثمانی اعلام جنگ دهد که او را پذیرفت.

۶ – آثار علمی
حجة‌الاسلام شفتی کتاب‌ها و رساله‌های متعدد تألیف کرده، از جمله:
تحفه الابرار (فارسی)؛
الزهره البارقه؛
القضاء و الشهادات؛
‌جوابات المسائل؛
مناسک حج (فارسی)؛
رساله فی اقامه الحدود فی عصر الغیبه؛
رساله فی مشترکات الرجال.[۳۷][۳۸][۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶][۴۷][۴۸]

۷ – مقام حجة‌الاسلامی
همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونی‌های بسیار شد. پرهیزگاری، پافشاری در اجرای احکام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمدابراهیم کلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی سید شفتی را فزونی بخشید و او را به حجة‌الاسلام شهره ساخت. حاجی کلباسی با آنکه خود مجتهدی بلندآوازه بود، همواره سید را گرامی می‌داشت، هرگز پیشتر از وی راه نمی‌رفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرا می‌خواند. او بر فراز منبر وعظ می‌گفت: اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زندگی خاکی داشت و می‌خواست کسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بی‌ترید آن فرد سید حجة‌الاسلام بود. [۴۹]
این گفتار از مجتهد پارسایی که همگان وی را تندیس تقوا می‌شمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادی‌اش افزود. اینک او می‌توانست با خاطری آسوده رسالتش را انجام دهد.
در چین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید که دیدار با وی را نمی‌پسندید سرانجام با کوشش آشنایان به امید کاستن از ستم‌های دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشکلات جامعه فرا خواند. شاه در پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه!
سید پاسخ داد: نیازی ندارم.
ولی فتحعلی خان بر خواسته‌اش پای فشرد و گفتارش را چند بار تکرار کرد. سرانجام سید فرمود: اینک که در این‌باره پافشاری می‌کنید تقاضا دارم فرمان دهید نقاره‌خانه را موقوف سازند.
شاه خاموش مانده، در شگفتی فرو رفت و پس از خروج به امین‌الدوله گفت: عجب سیدی است، از من می‌خواهد نقاره‌خانه را که نشانه سلطنت است، موقوف سازم. [۵۰]

۸ – سفر به حجاز
سید در سال ۱۲۳۱ق یا ۱۲۳۲ق. همراه گروهی از دانشوران و مومنان از راه دریا رهسپار حجاز شد. [۵۱] گشاده‌دستی و مناظره‌های پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر قرار داد به گونه‌ای که وی را بزرگ شمردند و میخ‌هایی که او برای مشخص ساختن حدود طواف بر زمین کوفته بود، بی‌هیچ تردیدی پذیرفتند. [۵۲] او همچنین توفیق یافت فدک را از کارگزاران دولت عثمانی باز ستاند و به سادات مدینه بسپارد. [۵۳]

۹ – پشتیبانی از مصالح ملت
در ربیع الثانی ۱۲۵۳ ه‌.ق. محمدخان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره در آورد. [۵۴] وزیر مختار بریتانیا، که از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامه‌ای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله کرده، نیروهای ایران را از ادامه درگیری باز دارد. مرجع شیعه، که از هدف استعمارگران آگاهی داشت، از اقدام‌های پایتخت‌نشینان پشتیبانی کرد و به فریبکاران بیگانه نشان داد که هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمی‌گیرد. [۵۵]

۱۰ – نجات سید از توطئه
در آن سال شورش مردم اصفهان علیه کارگزارن دربار، خشم محمدشاه را برانگیخت بنابراین چون از سفر هرات بازگشت راه مرکز کشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچ‌کس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یک بار برای همیشه با وی درگیر می‌شد و قدرت و ثروتش را درهم می‌کوبید. [۵۶]
ولی پروردگار نقشه‌ای دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوکت و قدرتش افزوده شد [۵۷] و شاه بی‌هیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاش‌های درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شکل چیزی جز ترور و حذف فیزیکی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرف‌های غذای آن مجتهد و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشه‌هایی بود که به دقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناکام ماند. [۵۸]

۱۱ – وفات
در سال ۱۲۵۷ق. محمدتقی بن ابی‌طالب یزدی به حریم مرجعیت شیعه پناهنده شد و بار دیگر خشم شاه را برانگیخت. او که هرگز نمی‌توانست نقطه‌ای از کشور را برون از نفوذ و حاکمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمدتقی یزدی که به سبب گفتار کفرستیزانه‌اش تحت تعقیب بود، راه اصفهان پیش گرفت.
در این سفر ماموران به حریم سید یورش برده، محمدتقی یزدی را به بند کشیدند و به تهران گسیل داشتند. [۵۹] البته شاه بدین‌امر بسنده نکرد و برای فروپاشی حریم سید به بهانه‌های گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان، که چیزی جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دین‌باوران را با زیانی سنگین روبرو ساخت. [۶۰]
کردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت که وقتی خان قاجار همراه موکب ویژه همایونی برای دیدار و گفتگو با وی به محله بیدآباد روی آورد، اندهناک شد. صدای طبل‌ها و شیپورهای مزدوران سلطنت قلبش را فشرد، دست به آسمان بلند کرد و ملتمسانه گفت: پروردگارا، ذلت فزون‌تر بر فرزندان حضرت زهرا روا مدار! [۶۱] خداوند دعای بنده نیکوکارش را اجابت کرد.
با آغاز سال ۱۲۶۰ق سید محمدباقر در پیری بیمار شد و در یکی از روزهای ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، وفات کرد و در مسجد سید دفن شد. [۶۲]

۱۲ – پانویس
۱. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الکرام البرره، ج۱، ص۱۹۳.
۲. ↑ حرزالدین، محمد، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، ج۲، ص۱۹۵.
۳. ↑ خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلما و السادات، ج۲، ص۹۹.
۴. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۲۵، ص۳۱.
۵. ↑ مهدوی، سیدمصلح‌الدین، اعلام اصفهان، ج۱، ص۳۷۲.
۶. ↑ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآت البلدان، ج۴، ص۲۲۰.
۷. ↑ رزم‌آرا، حسین‌علی، فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۲.
۸. ↑ امین عاملی‌، سیدمحسن، اعیان الشّیعه، ج۱۰، ص۱۹۴.
۹. ↑ صدر، سیدحسن، تکمله امل الامل، ج۵، ص۲۳۸.
۱۰. ↑ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲۲، ص۴۲.
۱۱. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۱۴، ص۲۱۸.
۱۲. ↑ خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلما و السادات، ج۲، ص۹۹.
۱۳. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۲۵، ص۳۱.
۱۴. ↑ صدر، سیدحسن، تکمله امل الامل، ج۵، ص۲۳۸.
۱۵. ↑ محلاتی، ذبیح‌الله، اختران تابناک، ج۱، ص۳۹۴.
۱۶. ↑ حرزالدین، محمد، معارف الرجال فی تراجم العلما و الادباء، ج ۱، ص ۱۹۵.
۱۷. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۴۰.
۱۸. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۰.
۱۹. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۰.
۲۰. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۰.
۲۱. ↑ امین عاملی، محسن، اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.
۲۲. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۳۶.
۲۳. ↑ امین عاملی، محسن، اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.
۲۴. ↑ موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۱۰۰.
۲۵. ↑ جاپلقی، محمدشفیع، الروضة البهیه فی طرق الشفیعیه، چاپ سنگی.
۲۶. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۳ و ۱۴۴.
۲۷. ↑ موسوی، محمدمهدی، احسن الودیعه، ص۲۹ ـ ۳۸.
۲۸. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۷۱.
۲۹. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۹۱.
۳۰. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۳۶.
۳۱. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۸۳.
۳۲. ↑ گزی برخواری، عبدالکریم بن مهدی، تذکره القبور، ص۳۱.
۳۳. ↑ گزی برخواری، عبدالکریم بن مهدی، تذکره القبور، ص۱۵۹.
۳۴. ↑ شریف کاشانی، حبیب‌الله، لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، ص۷۸.
۳۵. ↑ هنر، لطف‌الله، اصفهان، ص۲۶۳.
۳۶. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۹.
۳۷. ↑ شمس گیلانی، حسن، تاریخ علما و شعرای گیلان، ص۳۰-۳۱.
۳۸. ↑ الگار، حامد، دین و دولت در ایران، ص۱۸۹-۱۹۴.
۳۹. ↑ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلما و السادات، ج۲، ص۱۰۰.
۴۰. ↑ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۲۵۹.
۴۱. ↑ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۳۰۴-۳۰۷.
۴۲. ↑ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج۲، ص۱۹۲.
۴۳. ↑ تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، ص۱۳۵-۱۶۸.
۴۴. ↑ اصلاح عربانی، ابراهیم، کتاب گیلان، ج۲، ص۶۵۲-۶۵۳.
۴۵. ↑ انصاری، علی، مشاهیر گیلان، ص۶۲-۷۹.
۴۶. ↑ حرزالدین، محمد، معارف الرجال فی تراجم العلما و الادباء، ج۲، ص۱۹۵-۱۹۷.
۴۷. ↑ معلم حبیب‌آبادی، میرزا محمدعلی، مکارم الآثار، ج۵، ص۱۶۱۴-۱۶۲۰.
۴۸. ↑ شفتی، سیدمحمدباقر، یادگار، س۵، ش۱۰ (خرداد ۱۳۲۸)، ص۲۸-۴۳.
۴۹. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۱۹.
۵۰. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص ۱۴۳.
۵۱. ↑ خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلما و السادات، ج۲، ص۱۰۲.
۵۲. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان، ص۹۷.
۵۳. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۴۴ – ۱۴۵.
۵۴. ↑ مشکور، جواد، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، ص۳۴۱.
۵۵. ↑ مشکور، جواد، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، ص۱۳۹ – ۱۴۰.
۵۶. ↑ جابری انصاری، محمدحسن، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص۲۵۶ – ۲۵۷.
۵۷. ↑ قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۴۴ – ۱۴۵.
۵۸. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۶۷ – ۱۶۸.
۵۹. ↑ قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۶۷ – ۱۶۸.
۶۰. ↑ قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص۱۶۷ – ۱۶۸.
۶۱. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۶۷ – ۱۶۸.
۶۲. ↑ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، ص۱۶۸.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید