چرا مهران مدیری در «ساعت ۵ عصر» پاشنه آشیل مواجهه با آشوب های جامعه را صرفا پایگاه اقتصادی مردم در نظر گرفته است. آیا جامعه ایرانی را می شود صرفا با کنشگری های اقتصادی که سنگ بنای زندگی مدرن غربی است روایت کرد؟ اما به هر تقدیر مخاطب از دیدن «ساعت ۵ عصر» ناراضی و […]
چرا مهران مدیری در «ساعت ۵ عصر» پاشنه آشیل مواجهه با آشوب های جامعه را صرفا پایگاه اقتصادی مردم در نظر گرفته است. آیا جامعه ایرانی را می شود صرفا با کنشگری های اقتصادی که سنگ بنای زندگی مدرن غربی است روایت کرد؟
اما به هر تقدیر مخاطب از دیدن «ساعت ۵ عصر» ناراضی و دلخور نیست، گرچه خیلی هم از آن به عنوان یک فیلم ماندگار یاد نمی کند.
ریتم فیلم، چابک و طنازانه است، اما پایان بندی آن، کم حوصله، بی رمق و کم مایه است. بازی سیامک انصاری در نقش وکیل دادگستری و شخصیت محوری فیلم، استثنایی و درخشان است.
گرچه او همان کاراکتر همیشگی طنزهای مدیری است؛ یعنی همان آدم عاقل، ساده، مظلوم و متعجب که در مواجهه با آشوب های جامعه و خنگ بازی های محیط اطراف، درمانده و مستأصل می شود، اما در مقابل، نقش مهران مدیری در مقام بازجوی پلیس، خوب از آب در نیامده است.
ساعت ۵ عصر یک کمدی اجتماعی است که به آشفتگی فرهنگی موجود در جامعه معترض است. سوژه اصلی فیلم، مهرداد پرهام (سیامک انصاری) برای یک کنش اقتصادی، یعنی پرداخت آخرین قسط وام بانکی اش، تا ساعت ۵ عصر فرصت دارد. اما بی انضباطی و رفتارهای غیرقابل پیش بینی توده، موانع زیادی برای او به وجود می آورد. ضرورتا نمی شود گفت این فیلم، سیاه نمایی کرده است، اما از ضعف های جدی در نوع نگاه و تحلیل رنج می برد.
اصلی ترین نقد آن است که مدیری جامعه را از دریچه یک «کنش اقتصادی» روایت کرده است. شاید می خواهد بگوید ضعف های فرهنگی و معیشتی جامعه باعث می شود رفتارهای اقتصادی انسان متجدد با چالش مواجه شود؛ و آنچیزی که باید در زندگی مدرن مثل «ساعت» کار کند، گردش پول و سرمایه است.
اصلا شروع ماجرا، مربوط به کش و قوس های ساکنان ثروتمند یک آپارتمان مجلل در شمال شهر تهران است که بر سر مسأله عدم پرداخت شارژ، دچار درگیری شده اند. در ادامه مدیری، اخلاقیات جامعه را هم به نسبت کنش های اقتصادی و پایگاه پولی مردم روایت می کند: زن پول داری که با سگ غول پیکرش در یک ماشین شاسی بلند سوار است، جوانی مضطرب، فقیر و بی خیال که راننده آژانس است، پیرزنی که برای تحویل گرفتن جنازه شوهرش از بیمارستان پول ندارد، راننده متوهم یک ماشین عبوری که شیشه مصرف می کند و در یک محله فقیر نشین و خانه چند خانواری زندگی می کند.
اینجاست که باید پرسیده شود چرا مدیری در این فیلم گران قیمت، پاشنه آشیل مواجهه با آشوب های جامعه را صرفا پایگاه اقتصادی مردم در نظر گرفته است. آیا جامعه ایرانی را می شود صرفا با کنشگری های اقتصادی که سنگ بنای زندگی مدرن غربی است روایت کرد؟
آیا این فیلم با استفاده از تکنیک های سینمایی و طنازی های بامزه و اغراق آمیز، نگاه بیننده را پول زده و اقتصادی تر نمی کند؟ چرا که در سرتاسر فیلم مخاطب دچار اضطراب و دلهره پنهانی است که نکند سیامک انصاری تا ساعت ۵ عصر به بانک نرسد و نتواند قسطش را پرداخت کند! چراکه در عوض بانک، به سادگی خانه لوکس او را مصادره خواهد کرد.
راستی یادمان باشد در این نوع نگاه، «بانک» قلب تپنده جامعه اقتصادی شده است.