نظم جدید جهانی یک بنیان اقتصادی خواهد داشت که بازتاب دهنده اثراتِ قابل پیش بینی ورود اقتصاد جهانی به یک چرخه بلند مدت است. در این زمینه به طور خاص جهان با اولویتهای سرمایه گذاری جدید نیز رو به رو خواهد شد.
به گزارش نباء خبر،به تحلیل سایت پایگاه خبری “مدرن دیپلماسی” ، «در آینده نزدیک، مهمترین مولفه در جریان ظهورِ فضاهای ژئواکونومیکی جدید در جهان، تضعیفِ نفوذ بین المللی آمریکا خواهد بود. در این راستا شاهدِ خارج شدن کشورها و مناطق مختلف جهان از حوزه نفوذ آمریکا خواهیم بود و اساسا آمریکا نیز به سمت بهینه کردنِ اتحادها و ائتلافهای بین المللی خود حرکت خواهد کرد.»
«دنیایِ پساجهانی، همچنان در مراحل اولیه خود قرار دارد و تصویر روشنی از آن وجود ندارد. از این منظر، برخی ویژگیهای ابتدایی و بنیادین آن، و همچنین جزئیات و محدودیتهای این ویژگیها هنوز وضعیتی مبهم دارند. مقاله کنونی بخشی از یک پژوهش گستردهتر است. برخی از نتیجه گیریهایی که در این مقاله ارائه شده اند، با تاییدِ افراد دانشگاهی و صاحب نظر همراه بوده اند. این مقاله، تحولات بنیادینِ سیاست و اقتصاد جهانی از زمان پاندمی ویروس کرونا را پوشش میدهد. تاکنون، تمامی تئوریهای اصلی در مورد جهانِ پساتکقطبی بر دو پایه اصلی استوار بوده اند: اول، ظهورِ این جهان جدید در یک فرایند نسبتا آرام اتفاق خواهد افتاد که نهادهای اصلی جهانی را نابود نخواهد کرد و بنیانِ درهم تنیدگیِ اقتصاد جهانی (وابستگی اقتصادی شدید کشورها به هم) را نیز حفظ خواهد کرد. دوم، تولدِ یکچنین جهانی اساسا نمایش دهنده یک روند اقتصادی است که با تغییراتی در وزنِ بازیگران جهانی و فرامنطقهای همراه است.
با این همه، کاملا واضح است که آخرین تغییرات در سیاست جهانی، نَه تدریجی و نَه اقتصادمحور بوده اند. آنها در یک فرایند پرسرعت اتفاق افتاده اند که تا حد زیادی بسیاری از نهادهای مرتبط با وابستگیِ متقابلِ جهانی را تضعیف کرده اند.
مهمتر از همه، هدف نهایی این فرآیندها، ایجاد و ساختِ یک فضای ژئواکونومیکِ جدید (ژئواکونومی، اشاره به پیوندهای مولفه جغرافیا، با اقتصاد و سیاست دارد) است که در آن تصمیمات عملیاتی راهبردی، بر ملاحظاتِ غیراقتصادی استوار هستند.
در آینده نزدیک، مهمترین مولفه در جریان ظهورِ فضاهای ژئواکونومیکی جدید، “تضعیفِ نفوذ جهانی آمریکا” خواهد بود. در این راستا شاهدِ خارج شدن کشورها و مناطق مختلف جهان از حوزه نفوذ آمریکا خواهیم بود (پدیدهای در راستای برخی فرایندهای منطقه ای) و اساسا آمریکا نیز به سمت بهینه کردنِ اتحادها و ائتلافهای بین المللی خود خواهد رفت (این اتحادها محدودتر و اقتصادیتر خواهند شد).
در این چهارچوب، به هیچ عنوان نمیتوان درگیریهای گسترده جهت تلاش از سوی بلوکهای مختلف قدرت برای پُر کردن خلا قدرت آمریکا و همچنین تلاش جهت کسب جانشینی این کشور را رد کرد. در این زمینه به طور خاص شاهد ظهور مراکز جدید قدرت خواهیم بود. با این حال، آمریکا برای یک دوره نسبتا طولانی قادر خواهد بود تا این فرآیندها را از طریقِ نفوذ و قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود و زیرساختهایی که برای آن، این قدرتها را در عرصه بین المللی ایجاد کرده اند، کنترل کند.
ما نمیدانیم که قرار است جهانِ آینده چگونه باشد و چه مختصاتی داشته باشد با این حال در این رابطه میتوان پنج فرضیه بنیادین را مطرح کرد.
اول، نظم جدید جهانی یک بنیان اقتصادی خواهد داشت که بازتاب دهنده اثراتِ قابل پیش بینی ورود اقتصاد جهانی به یک چرخه بلند مدت است. در این زمینه به طور خاص جهان با اولویتهای سرمایه گذاری جدید نیز رو به رو خواهد شد.
دوم، نزاعها و رقابتهایی میان جهان شبکهای و جهانِ سلسله مراتبی (جهانی که دولت محور است) در مراکز جدید قدرت سیاسی و اقتصادی قابل مشاهده خواهند بود. در این چهارچوب احتمال افزایش تقابلهای مختلف میان بازیگران گوناگون مخصوصا از منظر نظامی، کاملا محتمل است و حتی این احتمال افزایش نیز پیدا میکند.
سوم، تکیه بر سازوکارهای نهادین و سازمانی، تا حد زیادی ارزش خود را از دست میدهد و دولتها بسیار کمتر از قبل، تکیه به آن را به مثابه تقویت بنیانهای قدرت ملی خود در نظر میگیرند. این مساله تا حد زیادی ریشه در نابودیِ نظامِ نهادینی دارد که نظام سیاسی جهان بر آن استوار است. باید توجه داشت که نابودیِ ساختار و بنیادهای نهادینِ سیاست جهان، از مدتها قبل از آغاز پاندمی ویروس کرونا آغاز شده است (البته که در دوران کرونا و با آشکار شدنِ عدم قدرت نهادهای بینالمللی در مقابله با بحران پیش آمده، سستی نهاهای بین المللی در جهان، پیش از پیش آشکار شد).
چهارم، مشارکت عمیق در فرایندهای ژئواکونومیکی از سوی جوامع مختلف مذهبی، قومی، اجتماعی و فرهنگی، ممکن است به عنوان مولفهای مهم جهت شکل گیری ترتیبات جدید منطقهای و بین المللی، ایفای نقش کند.
پنجم، وقوع یک منازعه و جنگ جهانی چندان محتمل نیست. این مساله به این دلیل مطرح میشود، زیرا اساس سیاستهای مرتبط با بازدارندگیِ هستهای همچنان در نظم جدید جهانی نیز در سر جای خود قرار دارند. با این حال، همزمان با تشدید درگیریهای نخبگان سیاسی در غرب، احتمال اینکه منازعات منطقهای با این خطر رو به رو شوند که از کنترل خارج شوند، به شدت افزایش مییابد.
از این رو در جهان آتی باید انتظار تشدید اصطکاکات منطقهای و تغییر قابل توجه کریدورهای قدرت نظام بینالملل را داشت.
شاید تحولات اخیر در افغانستان و یا تشدید منازعات چین و روسیه با آمریکا در مورد مناطقی نظیر تایوان (و دریای چین جنوبی) و همچین اوکراین را بتوان نمودهایی از پدیدار شدن نشانههای ظهور نظم جدید جهانی ارزیابی کرد. نظمی که: اقتصاد محور است، بازیگران دولتی از موقعیت برتر و مسلط در آن برخوردار نیستند، این نظم میزبان حوزههای جدید جهت سرمایه گذاری خواهد بود، و ترتیبات منطقهای و بینالمللی جدیدی نیز در آن شکل خواهند گرفت».