اکنون قاره آفریقا یکی از اصلی ترین میدانهای نبرد میان چین و آمریکا و در عین حال حضور و فعالیتهای بازیگران غیردولتی نظیر گروه نظامی واگنر است. البته که چین نیز چند سال قبل نخستین پایگاه نظامی خارجی خود را در جیبوتی احداث کرده و کشورهای غربی به ویژه آمریکا و فرانسه نیز هرکدام در کشورهای مختلف آفریقایی به طور سنتی پایگاه های نظامی را در اختیار دارند.
در این چارچوب، در شرایطی که رقابت های ژئوپلیتیکی میان بازیگرانی نظیر چین و روسیه با قدرتهای غربی به اوج خود رسیده، هیچ عجیب نیست که شاهد باشیم نمودهای عینی این مساله خود را در قاره آفریقا و در کشورهای مختلف این قاره نیز نشان دهند.
به گزارش نبأخبر،بسیاری از ناظران و تحلیلگران حوزه توسعه، در دهه گذشته به صورت ویژه به این مساله تاکید داشتند که قاره آفریقا را بایستی یکی از بازیگران عمده و مهم در زمینه تحقق رشد و توسعه اقتصادی (و فرار از فقر و عقبماندگی) ارزیابی کرد. قاره ای که خیلی زود تصور سنتی از خود به عنوان جغرافیایی عقب مانده و فقیر را از بین خواهد برد و به یک از قطب های اصلی رشد و توسعه سریع اقتصادی تبدیل خواهد شد.
در این زمینه به طور خاص به این نکته اشاره می شد که مثلا برخی اقتصادهای آفریقایی نظیر زامبیا، تانزانیا، نیجریه و به ویژه آفریقای جنوبی، با سرعتی بالا در حال محقق کردن اهداف توسعه ای خود هستند و انتظار میرود که این مساله به الگویی برای دیگر کشورهای آفریقایی نیز تبدیل شود. با این حال، در شرایط کنونی، کمتر کسب باور دارد که این قِسم تحلیل ها، هنوز هم صادق باشند.
در شرایط کنونی، مصر با بحران اقتصادی بزرگی دست و پنجه نرم می کند. بحرانی که به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران خیلی زود به نقطه انفجار می رسد و بیش از 100 میلیون مصری را با یک چالش بزرگ رو به رو خواهد کرد. کشور مصر که پس از روی کار آمدن عبدالفتاح السیسی به عنوان رئیس جمهور مصر، توسعه گسترده زیرساخت های خود را در اولویت قرار داده و البته که پروزه های عمرانیاش را نیز به نحو قابل توجهی افزایش داده، پس از وام و قرض گرفتن های گسترده از بازیگران خارجی و البته مواجه شدن با تبعات مخرب پاندمی کرونا و جنگ اوکراین، عملا با انبوهی از بدهی رو به رو شده که بحران اقتصادی جاری در مصر را رقم زده است.
بحرانی که به به گفته برخی منابع، حجم آن چیزی در حدود 400 میلیارد دلار است (در قالب بدهی داخلی و خارجی) و اگر هر چه سریع تر دولت مصر و دیگر کشورها و نهادهای بین المللی فکری به حال آن نکنند، میتواند یکی از ویران کننده ترین بحرانهای اقتصادی سالهای اخیر را برای مصریها ایجاد کند. بحرانی که تا همین حالا نیز کاهش شدید ارزش پولی ملی مصر و البته بالا رفتن قابل توجه قیمت کالاهای اساسی در این کشور را به همراه داشته است.
درست نزدیک مصر یعنی در لیبی نیز مدت هاست که پس از سقوط معمر قذافی رهبر سابق این کشور، شاهد چنددستگیهای خونینی هستیم. از یک سو نیروهای تحت امر ژنرال خلیفه حفتر جنگ سالار لیبیایی در شرق این کشور قدرت را در دست دارند و در سوی دیگر نیز دولت وفاق ملی لیبی که مورد شناسایی سازمان ملل متحد نیز است، در طرابلس حضور داد. در این چارچوب، دو طرف مدت هاست که جنگ و درگیریهای گسترده ای را با یکدیگر تجربه میکنند و عدم چربش زور یک طرف بر دیگری سبب شده تا درگیریها در لیبی ماهیتی فرسایشی را به خود بگیرند.
وقتی به سمت شمال غرب آفریقا می رویم، کشورهای مراکش و الجزایر که سنتا با یکدیگر درگیریهای مختلفی را به ویژه در حوزه ارضی دارند و همچنان هستههای بحران برای هر دو کشور فعال است را مشاهده می کنیم. از یک سو، مراکش به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل حرکت کرده و در سوی دیگر، الجزایریها بر تعمیق روابط خود با بازیگرانی نظیر ایران و گروههای مقاومت فلسطینی به عوان گزینه جایگزین و متوازن کننده مینگرند.
جدای از این دو، در سودان نیز در چند ماه گذشته شاهد اوج گیری یک درگیری بزرگ داخلی میان ارتش سودان و نیروهای شبه نظامی موسوم به واکنش سریع هستیم و البته که هنوز هیچکدام از دو طرف نتوانسته اند بر طرفِ مقابل پیروز شود و درگیری ها نیز همچنان ادامه دارند.
در کنار اینها، هستههای بحران در غرب آفریقا در کشورهایی نظیر مالی و بورکینافاسو و نیجریه نیز همچنان فعال هستند و البته که وقوع کودتای اخیر در نیجر که سنتا یکی از کشورهای باثبات آفریقایی بوده هم بسیاری از ناظران و تحلیلگران را به این نتیجه رسانده که بهتر است در تصورات و ارزیابی های خود در مورد قاره آفریقا و شرایط و معادلات آتی حاکم بر آن تجدید نظر کنند (البته که قاره آفریقا جدای از منازعات ذکر شده، میزبان شمار قابل ملاحظه ای از دولت های ورشکسته نظیر سومالی نیز است).
شرایطی که در قالب آن بار دیگر مساله اوج گیری قدرت بازیگران شورشی و در عین حال تضعیف اولویتهای اقتصادی و توسعه ای، از اهمیت برخوردار می شود. با این حال، شرایط کنونی در قاره آفریقا که عملا شانس تحقق سناریوی دومینو در کشورهای مختلف آفریقایی و وقوع انفجاری بزرگ از بحران ها در قاره آفریقا را بالا برده، تا حد زیادی تحت تاثیر 3 مولفه عمده و محوری نیز است.
تبدیل شدن آفریقا به میدان جنگ نیابتیِ قدرت های جهانی
بر کسی پوشیده نیست که اکنون قاره آفریقا یکی از اصلی ترین میدانهای نبرد میان چین و آمریکا و در عین حال حضور و فعالیتهای بازیگران غیردولتی نظیر گروه نظامی واگنر است. البته که چین نیز چند سال قبل نخستین پایگاه نظامی خارجی خود را در جیبوتی احداث کرده و کشورهای غربی به ویژه آمریکا و فرانسه نیز هرکدام در کشورهای مختلف آفریقایی به طور سنتی پایگاه های نظامی را در اختیار دارند.
در این چارچوب، در شرایطی که رقابت های ژئوپلیتیکی میان بازیگرانی نظیر چین و روسیه با قدرتهای غربی به اوج خود رسیده، هیچ عجیب نیست که شاهد باشیم نمودهای عینی این مساله خود را در قاره آفریقا و در کشورهای مختلف این قاره نیز نشان دهند. تشدید این رقابت ها در سال های اخیر، کاملا نمود عینی خود را در کشورها و بخش های مختلف قاره آفریقا هم نشان داده است. کما اینکه اخیرا شاهد بودیم در نیجر، دولت حامی آمریکا ساقط شد و کودتاچیان حامی روسیه، قدرت را به دست گرفتند. در سودان و لیبی نیز عینا شاهد معادلهای مشابه هستیم.
غلبه بحرانهای جهانی بر اولویتهای توسعهای آفریقا
در سالهای گذشته دولتهایی در برخی کشورهای آفریقایی سرکار آمدند که بر اولویتهای توسعهای تاکیدات فراوانی را داشتند. البته که در این مسیر اقدامات مثبت زیادی را نیز انجام دادند با این حال، با وقوع تحولاتی نظیر پاندمی کرونا و وقوع جنگ اوکراین، شاهد آن بودیم که اهرمهای اقتصادی در دسترس این نوع از دولت ها به شدت تضعیف شد و نوعی عدم توازن را برای آنها در پیشبرد برنامههایشان ایجاد کرد.
در این فضا، این دسته از دولتها شاهد اُفت قالب توجه در پیگری دستورکارهای مطلوب خود شدند و زمینه برای تضعیف و بعضا سقوط آن ها فراهم گشت. معادله ای که در کلیت خود زمینه های مساعدی را برای اوج گیری بازیگران تنشزا و شورشی در کشورهای آفریقایی فراهم کرد. مساله ای که اکنون نمودهای عینی خود را در بسیاری از کشورهای آفریقایی نشان داده و البته که زنگ های خطر را برای دیگر کشورهای آفریقایی نیز به صدا درآورده است.
تمایل آفریقا به هماهنگی با کریدورهای آتی قدرتِ جهان
در نهایت باید گفت که کشورهای آفریقایی نیز همسو با بسیاری از بازیگران در محیط بین المللی، به خوبی این واقعیت را دریافته اند که کریدورهای قدرت جهان در آینده نظام بین الملل، در حال حرکت از غرب به شرق جهان هستند. از این رو، این دسته از بازیگران با توجه به سابقه استعماری جهان غرب در کشورهای آفریقایی و در عین حل رغبت خود جهت آزمودن راهها و مسیرهای جدید، گرایشی قابل تامل را به سمت توسعه روابط با قدرتهای شرقی نشان داده و می دهند.
در این چارچوب، صِرف ابراز تمایل بسیاری از کشورهای آفریقایی به سمت توسعه روابط با قدرتهای شرقی، از دید غرب به عنوان یک تهدید راهبردی در نظر گرفته شده و درست در همین منظومه شاهد آن بودهایم که این دسته از بازیگران (قدرتهای غربی) که سنتا در آفریقا از قدرت و نفوذ بالایی برخوردار بودهاند، عوامل و نیروهای خود را علیه آن دسته از کشورهای آفریقایی که به دنبال تغییر کانال خود از غرب به شرق هستند فعال کردهاند و نتیجه این موضوع خود را در قالب انفجار درگیریها و تنش در بخشهای مختلف قاره آفریقا نشان داده است.
از این رو، با در نظر گرفتن آنچه تاکنون گفته شد، چندان بیراه نیست اگر بگوییم که قاره آفریقا به بمب ساعتی تبدیل شده که انفجار آن در آینده نزدیک می تواند تبعات گسترده ای را در عرصه بین المللی ایجاد کند.