دست به دست شدن منابع رانت بین دوجناح دیواربلند دربرابر اصلاحات اقتصادی در ایران کشیده است و تازمانی که دوجناح سیاسی حاکم به این کار ادامه دهند مشکلات اقتصاد ایران حل نمی شود. از نظر وی ،بر اساس تجربه هیچکدام از دو جناح چپ و راست را در واقع نمی توان چپ و راست به […]
دست به دست شدن منابع رانت بین دوجناح دیواربلند دربرابر اصلاحات اقتصادی در ایران کشیده است و تازمانی که دوجناح سیاسی حاکم به این کار ادامه دهند مشکلات اقتصاد ایران حل نمی شود.
از نظر وی ،بر اساس تجربه هیچکدام از دو جناح چپ و راست را در واقع نمی توان چپ و راست به معنی متعارف آن دانست. هیچ یک را نیز عملاً نمی توان مدافع توده وسیع جمعیت کشور که با مشکلات اقتصادی رو برو هستند دانست. بلکه عصاره کار کرد هردو جناح را به طور خلاصه نوعی چپ روی دیده ام. در این مورد جناح راست و چپ یکسان هستند. لیکن این دو جناح از دو زمینه اجتماعی مختلف ریشه گرفته اند. یکی از زمینه بازار و حیطه سنتی نفوذ اجتماعی آن و دیگری را از زمینه اجتماعی شهر نشین های متجدد و حیطه نفوذ و تحرک اجتماعی مر تبط با آن می توان شناخت. هر دو جناح هم در زمان فرصت و باز بودن دست، رانت های حجیم برای خود فراهم کرده اند و سرریز بخشی از آن را بر اساس سرند سلسله مراتب اهمیت در پایگاه اجتماعی خود برای برخی بیشتر و برای پایین تر ها کمتر به صورت رانت توزیع کرده اند. هردو جناح هم برای عموم نان و آب و برق و سوخت ارزان و کم کیفیت را تدارک دیده تا آرامش اجتماعی پیرامونی را حفظ کنند. اگر جزییات و تنوع فراوان در جزییات را کنار بگذاریم کلیات روند و شاکله را که اینجانب بر اساس تجربه دیده ام چنین می پندارم که تصویر کردم. دلیل این که مشکلات اقتصادی کشور حل نمی شود برای این است که در بین این دو دیوار منافع رانتی قرار دارد و ساز وکاری برای بیرون کشیدن آن پدیدار نیست. هر جناح در زمان قدرت از رانت های اقتصادی سیاسی اجتماعی طرف دیگر انتقاد می کند در حالی که مشغول حفاری برای رانت های خاص خود است. هیچ یک نیز مگر این که خود در خطر کرد باشد نمی خواهد پرده از کار دیگری بر افکند. مسائل پولی و بانکی، مشکلات بودجه، مشکلات بازار ارز و دارائی ها، ضعف تولید، آشفتگی تجارت خارجی، آن دسته بحران های بین المللی که از اقدامات داخلی ریشه می گیرند، تخصیص جایگاه های مدیریتی و مشاغل بر اساس روابط، همه متغیر های دستگاه معادله ای است که دو جناح سیاسی و جریان های اجتماعی مربوط مشغول بازی با آن برای حفظ جایگاه و منافع خود هستند. متغیر های وابسته هم بیکاری، تورم، رشد پایین کشور، نابرابری ، مهاجرت، حاشیه نشینی، فساد …. بوده که از آن دستگاه معادلات خارج می شود و ارمغان توده جامعه است. به نظر من زمینه چنین شرایطی در دهه ١٣۵٠ چیده شد و در اجرای سیاست های اقتصادی دوره جنگ، بر خلاف حسن نیت و سلامت اکثر مدیران دولت آن زمان، به صورت اقتصاد و سیاست رانتی ریشه دواند و پایدارشد. به همین دلیل هم بسیار افرادی را می بینید که ثروت و مکنت، مقام و جایگاه اجنماعی، مدارک تحصیلی، پایگاه های علمی و فرهنگی ادعایی آنان همه رانتی ،وتخصص ها و مهارت هایی که در مورد آن لاف می زنند سطحی، کم عمق و مغلوط است و برخلاف هیبت بیرونی از وجه اجتماعی و ملی بی ثبات و خطر ناک بر خوردار است.پرسش و پاسخ با دکتر محمد طبیبیان را می خوانید:
آیا سیاست های اقتصادی قادر نیست این گسل ها را پر کند؟
به نظرم سیاست های اقتصادی، تدابیر قانونی(اصلاح جدی بسیاری از قوانین )، شیوه های مدیریتی در حد تغیر بنیادین در دیدمان ها ضروری است. بحث وافی در هر زمینه به درازا می کشد. فقط یک مورد را گذرا عرض کنم. ریاست محترم جمهور شایسته است عنایت کنند فرصت کمی در دسترس است و اگر این فرصت هم به باری به هرجهت گذشت مسیر آینده بسی پر خطر و در این راه باز گشت ناپذیر است. یک وجه لازم برای حرکت، زمینه مدرن سازی مدیریت است. در مدیریت سنتی فامیل و آشنا و خانواده و ایل و قبیله به کار های مهم گمارده می شوند. در مدیریت مدرن اصل بر شایستگی است. همه جوانان شایسته کشور فرزندان و برادران و خواهران ریاست جمهور و رییس مجلس و سایر مقامهای یک کشور هستند. به مردم چه ربطی دارد که این فرد دوست یا فامیل فلان مقام بوده و باید برای سال ها هزینه نا وارد بودن یا نا کار آمد بودن او را مردم تحمل کنند؟ البته چنان که تاریخ جوامع نشان می دهد عاقبت هزینه و خسران این شیوه ها اگر بر پیکر مردم به صورت ضربه وارد می شود اما ممکن است دیر تر و لیکن در چهره مقامات به صورت انفجار اجتماعی ظاهر شود.
تاثیر وجود فاصله فقیر و غنی و دو قطبی شدن در جوامع انسانی و جامعه ما را چگونه می توان تحلیل کرد؟
در توضیح این پرسش از کتابی که اخیرا در مورد نابرابری و اثراتی که بر رفتار و روزگار افراد و جوامع دارد منتشر شده استفاده می کنم. مولف کتاب کیت پاین و عنوان کامل کتاب ‘ نردبان شکسته: چگونه نابرابری بر شیوه اندیشیدن، زندگی کردن و مردن ما تاثیر می گذارد'[۱] است. کتاب در واقع نه توسط یک اقتصاد دان بلکه توسط یک روانشناس اجتماعی تالیف و به همین دلیل از دیدگاه تازه و قابل تاملی نگاشته شده است. عنوان این کتاب را برای این مطلب انتخاب کرده ام از آن جهت که بسیاری از نتایج آن در مورد اکثر جوامع از جمله جامعه ما مصداق دارد و در این نوشته هم از برخی نتایج آن استفاده می شود. موضوع کتاب نحوه سنجش نابرابری یا میزان فقر و دلائل و عوامل آن و مسائلی مانند آن ها نیست . بلکه به این نکته تاکید دارد که وجود حس نابری در جوامع منجر به چه واکنش های رفتاری ، احساسی و زیستی می شود. برای توضیح مطلب از نتیجه یک پژوهش که در کتاب مذکور ذکر شده استفاده می کنیم. در برسی دلیل و علت مشاجره بین مسافران در داخل هوا پیما های مسافر بری و یا بین مسافرین و کارکنان، اطلاعات در باره هزاران پرواز مورد بررسی قرار گرفته. نتیجه بدست آمده این است که مهم ترین عامل قابل تشخیص در رخداد مشاجره، وجود بخش درجه یک و عبور مسافرین اکونومی از این قسمت است. وجود بخش درجه یک احتمال وقوع در گیری در بین مسافرین بخش اکونومی هواپیما را چهار برابر نسبت به پرواز های بدون بخش درجه یک افزایش می دهد. اثر تنش زایی آن معادل تاخیری برابر نه ساعت در پرواز است. همچنین وجود اختلاف منزلت بارز بین مسافرین بخش درجه یک، احتمال بروز در گیری در این بخش را افزایش می دهد. تنش ایجاد شده از وجود بخش درجه یک و صِرف وجود آن بخش، احتمال بروز تشنج و در گیری بین مسافرین بخش های دیگر را افزایش می دهد! در مورد این نتیجه چند نکته قابل توجه است. یکم این که مسافرین هواپیما معمولاٌ فقیر نیستند دوم این که بسیاری از مسافرین اکونومی ممکن است از مسافرین بخش درجه یک ثروتمند تر باشند. زیرا هزینه بلیط بسیاری از مسافرین درجه یک را شرکت ها ومحل کار آنان پرداخت می کنند و اگر از کیسه خودشان باید هزینه می کردند نرخ های بالا را پرداخت نمی کردند. اما تنها حس وجود نابرابی شرایط را آماده تنش می کند. روانشناسان رفتاری و زیست شناسان مشابه همین نتیجه را در مورد برخی حیوانات نیز بدست داده اند که حس وجود نابرابی موجب عکس العمل منفی می شود. مورد میمون ها شناخته شده است. وقتی به میمون های داخل قفس هایی که همدیگر را نظاره می کنند خیار داده می شود همه قبول می کنند. پس از چند بار تکرار هنگامی که به برخی انگور و به برخی دیگر خیار داده می شود دریافت کنندگان خیار آن را به اعترض پس می زنند یا به طرف فرد پذیرایی کننده پرتاب می کنند. زیست شناسان نتیجه می گیرند که نفی نابرابری از دیر باز و میلیون ها سال قبل طی مراحل تکامل در سیستم ذهنی و عصبی ما پایدار شده است. اما نتیجه حس نابرای در روحیات و ذهن و رفتار انسان چیست؟ جمع بندی نویسنده کتاب کیت پاین از پژوهش های مختلف روانشناسی اجتماعی این است که وجود حس نابرابری ،علیرغم این که فرد واقعا فقیر باشد و یا نه، و صِرف این که خود را در پایه های پایین نردبان ببیند عواقب واقعی زیر بر آن مترتب است؛ احتمال بالاتر افسردگی، هیجان روحی، درد های عضلانی مزمن. و هرچه تصور قرار داشتن در نربان در آمدی پایین تر باشد احتمال اتخاذ تصمیم های بد در زندگی و عمل کرد ضعیف تر در محیط کاربیشتر و احتمال مشکل اضافه وزن و بیماری دیابت و بیماری ها قلبی بیشتر و امید زندگی کمتر است.
هرچه تصور فرد در مورد جایگاه خود پایین تر باشد اعتقاد او به خرافات و نظریه توطئه قوی تر است.این نکته که صِرف احساس عقب ماندن و پایین تر بودن و فرو ماندن عامل عواقب روانی، جسمی و رفتاری برای انسان ها است، مورد تاکید روانشناسان اجتماعی قرار می گیرد. همچنانکه روند ها در کشور ما نشان می دهد تمام عارضه های مذکور مربوط به احساس عقب ماندن و در حیطه تبعیض های مختلف رها شدن و واماندن هم قابل مشاهده است(افسردگی، پرخاشگری، اعتیاد، عارضه های قلبی، رواج دیابت.. ). این که حس نابرابری و تبعیض نیز به اینگونه عارضه ها می انجامد بر روانشناسان رفتاری شناخته شده بوده و در این کتاب به گستردگی مستند شده است.هرچه احساس عقب افتادن و وجود فاصله با دیگران در یک جامعه تقویت شود ، علیرغم این که واقعیت چیست شرایط لازم برای بهره برداری عده ای از شرایط های مذکور را فراهم می کند. در نتیجه این که رقبای سیاسی هم در استفاده از این علت تلاش کردند قابل درک است. لیکن وجوه دیگری هست که ضروری است مورد توجه قرار گیرد.انسان ها معمولا تمایل به توجیه منطقی دارند. طبعاً اگر برای نابرابری دلیل عقلایی وجود داشته باشد تاثیر منفی آن با زمانی که نابرابری ناشی از شرایطی باشد که غیر منصفانه تلقی شود می تواند متفاوت باشد. به این معنی که توجیه برای قرار گرفتن عده ای در بالای نرده بان ثروت و منزلت اجتماعی چیست؟ آیا وجود شایستگی و تلاش برخی افراد، و وجود شرایط و فرصت های برابر است که همه می توانسته اند از آن ها استفاده کنند؟ یا عدای بر پله های بالا نشسته اند چون امتیاز ها و فرصت در اختیار گروه های خاصی است و اکثر مردم با دیوار ها و موانع پیدا و پنهان از این فرصت ها به دور نگه داشته شده اند ؟ ساختار نا پیدای تبعیض ها گزینش ها و حذف ها، پارتی بازی ها نوفوتیزم،وخانواده گرایی، طایفه گرایی، باند بازی، مقررات دست و پاگیر، رشوه خواری، فرصت های بهرینه جویی، امتیاز های موروثی و خانوادگی و منزلت های ساختگی و تحمیلی از طریق تبلیغ و یا زور همه را می توان شبکه ای مانند شبکه خیابان ها و کوچه ها و در بند ها و بن بست های نا پیدای یک شهر تلقی کرد که مردم در آن محاط هستند و گرچه شبکه ای نا مرئی است لیکن وجود آن برای مردم کاملا محسوس است. می توانند دریابند کجا کاخ ها و کوشک ها و ویلا ها، و تفرجگاه ها و دولت سراها و ذخائر ثروت و منزلت است که خیابان های وسیعی افرادی خاص را به آنجا هدایت می کند و کجا بند ها و بست ها و راهبندانها و سراشیبی هایی است که بسیاری از جامعه را به سمت دیگر یعنی حضیض عسرت تلمبار می سازند. چنانکه گفته شد این شبکه گرچه واقعی و تاثیر گذار اما نا مرئی است. کیت پاین به انبوهی از پژوهش های روانشناسی و نورولوژی اشاره می کند که به تاثیر انگیزه های مختلف بر مغز و ذهن انسان پر داخته اند. یک نتیجه این که نتیجه برداشت و درک انسان ها از نابرابری مهمتر از میزان واقعی آن است. این نیز بر می گردد به این که انسان ها تا چه حد فرا گرد های تحرک اجتماعی و بهرمندی را منصفانه تلقی کنند.دیگر این که تاثیر انگیزی ها فقط از پاداش های مالی نیست، بلکه منزلت اجتماعی و سایر انگیزنده ها نیز در ذهن و مغز انسان (در آزمایش هایی که کار کرد مغز در مقابل انگیزنده ها در زیر سی تی اسکن برسی و مطالعه می شود) مشابه است. به این معنی که حساسیت در مقابل غیر منصفانه بودن توزیع ثروت با توزیع منزلت سیاسی و اجتماعی مشابه است. وتمثیل نرده بان شکسته در مورد توزیع امکان دستیابی به منزلت اجتماعی و سایر انگیزاننده ها به نحو مشابه قابل کار برد است.اگر به آمار توزیع ثروت در جامعه آمریکا (آمار سال ٢٠١٣ برای مثال) نگاه کنیم و به عنوان تمثیل نردبان ثروت را شامل هزار پله در نظر بگیریم(نردبانی به ارتفاع حدود ۵٠٠ متر تصور کنیم)، هشتاد درصد خانوار ها بر روی پله چهاردهم و پایین تر قرار دارند. یعنی هشتاد در صد ختنوار ها بین ارتفاع صفر تا هفت متری انباشته شده اند. بیست درصد دیگر بر روی پله های از پانزده تا هزار قرار می گیرند یعنی به طور متوسط ٠٢ /.در صد خانوار بر روی هر پله قرار می گیرد. اگر جامعه را صد نفر در نظر بگیریم ، و در حالی که بر روی چهارده پله کمترین ثروت، هشتاد خانوار نشسته اند، از پله پانزده و بالاتر به طور متوسط بر هر پنجاه پله ثروت یک نفر نشسته است. (۲۰۱۳ (Survey of Consumer Finances microdata. این امر نشان از گسست اساسی در تحرک اجتماعی از پله های پایین به بالا است. توجه می کنیم که آثار روانی و رفتاری این گسست ربطی به مسئله فقر و محرومیت ندارد. زیرا در جامعه آمریکا خانوار های زیر خط فقر (چند پله پایین ترین) هم حدود هشتاد در صدشان از مبایل، وتلوزیون، اجاق مایکرو ویو، و تهویه در محل زندگی بر خوردارند و معمولاً هم اضافه وزن رایج تر از کمبود آن است، بنابراین مشکل تغذیه هم بارز نیست.
زندگی افراد زیر خط فقر بهتر از طبقه متوسط بالا در یک قرن قبل است. آنچه مهمتر است احساس فاصله و احساس واماندن و فرو نهاده شدن در سطح جامعه است، و نه بهره مندی های مادی.در کشور ما آماری از توزیع در آمد و ثروت و جود ندارد و مهمترین آمار این زمینه آمار بودجه خانوار بوده است. این آمار ها هم به نظر من پس از ورود مرکز آمار به امور یارانه نقدی دچار مشکل گردیده. لیکن آمار مربوط به کیفیت واحد های مسکونی (نوع مصالح)و توزیع مساحت زیر بنای آن ها که در سرشماری ها جمع آوری می شود به عنوان تقریب قابل استفاده است. همچنین آمار واحد های مسکونی معامله شده. این آمار نشان دهنده تلمبار شدن خانه ها در رده های پایین اندازه زیر بنا و کیفیت ساخت است. و درصد کوچکی از واحد ها، که عمدتا در مناطق خاص تهران و برخی شهر های بزرگ قرار دارند، از کیفیت و زیر بنای بارز برخوردارند، و نشانی از نردبان شکسته توزیع ثروت را بروز می دهند.
منبع : ساعت ۲۴