حکومت شوروی برای روشنفکران و نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان هم احترام و هویت مستقلی قائل نبود؛ در قاموس کمونیست های حاکم بر مسکو، آنها ابزاری بودند برای تولید محتواهایی جهت تقویت حکومت و تطهیر و توجیه عملکردهای آن و اگر ذره ای پا از دایره ترسیم شده بیرون می گذاشتند با انواع سانسورها، فشارها، زندان ها و تبعیدها مواجه می شدند و یا چاره ای جز فرار از مرزهای آهنین شوروی نداشتند.
به گزارش نبأخبر، حجه الاسلام رسول فلاحتی امام جمعۀ رشت گفته است: «رسانه به عنوان ابزاری برای تغییر و تحول دنیا در دست دشمن است. غول رسانه با نیرنگ ساندویچ مکدونالد اتحاد جماهیر شوروی را منحل کرد. رسانه از موشکهای دوربرد و هواپیمای بمبافکن و پهپاد هم خطرناکتر است».
و دوست و همکار فرهیخته ام آقای مهرداد خدیر نیز در یادداشتی به این موضوع پرداخته است که مطالعه اش را پیشنهاد می کنم و می خواهم به بحث های مطرح شده یک نکته را بیفزایم که به زعم من می توان آن را علت العلل فروپاشی “شوروی” دانست.
تنها 11 ماه قبل از این که اتحاد جماهیر شوروی از هم بپاشد، اولین شعبه از رستوران های زنجیره ای “مک دونالد” در شهر مسکو آغاز به کار کرد. قرار بود این شعبه ، ساعت 10 صبح روز 30 ژانویه 1991 در میدان پوشکین مسکو اولین باز شود ولی 5 هزار نفر از مردم مسکو قبل از طلوع آفتاب مقابل آن صف کشیده و منتظر بازگشایی اش بودند. آن روز، شعبه جدید مک دونالد به 33 هزار نفر ساندویچ فروخت و رکورد جدیدی در تاریخ فروش این برند معروف آمریکایی بر جای گذاشت.
افتتاح شعبه مک دونالد در مسکو، خبر اول آن روزها بود و از این رو، خبرنگاران بسیاری برای پوشش این رویداد راهی میدان پوشکین شدند و با مدیران، کارکنان و مشتریان آن گفت و گو کردند.
صف طولانی در روز افتتاحیه شعبه مک دونالد مسکو – 1991
افتتاح مک دونالد در مسکو
یکی از نقاط مشترک حرف های مشتریان مک دونالد این بود که در این رستوران با آنها محترمانه برخورد شده و از ادبیات مودبانه ای مانند خوش آمدید، لطفا از این طرف تشریف بیاورید، دیگه چی میل دارید؟ و نظایر این ها استفاده شده است. یکی از آنها خانم جوانی بود و انگلیسی را هم خوب صحبت می کرد؛ او در گفت و گو با خبرنگاران، بیش از آن که به کیفیت بیگ مگی که خورده بود اشاره کند با هیجان گفته بود: آنها (گارسون ها) به من گفتند “have a nice day” (روز خوبی داشته باشید)!
افتتاح مک دونالد در مسکو
این که این رفتارهای مودبانه، بخشی از پروتکل رفتار با مشتریان، برای برندسازی و فروش بیشتر است، حرف درستی است که موضوع بحث حاضر نیست. به باور من، شگفت زده و خوشحال شدن مردم مسکو از این که در جایی – ولو به طور ظاهری – به آنها احترام گذاشته می شود، نکته قابل تأملی است که ما را به ریشه اصلی فروپاشی شوروی رهنمون می کند: حکومت شوروی برای مردم احترام قائل نبود و مردم، عقده احترام داشتند.
حکومت شوروی برای سلایق مختلف سیاسی احترام قائل نبود و هیچ حرمتی برای هیچ گونه مخالف و مخالفتی قائل نبود و به راحتی آنها را حذف می کرد. حتی وفاداران رژیم کمونیستی با کوچک ترین نقد و مخالفت، با بزرگ ترین بی حرمتی ها که می توانست از بی آبرو کردن آنها شروع و به زندان و اعدام منتهی شود، مواجه می شدند. تنها در یک مورد و بین سال های 1936 تا 1938، ژوزف استالین در عملیات مخوف تصفیه کبیر یا وحشت بزرگ، سه چهارم افسران و تقریباً همه یاران کمونیست لنین را اعدام کرد یا به اردوگاه های کار اجباری فرستاد. در آن دو سال خونبار، بسیاری از مردم ، فعالان سیاسی و ارتشیان به ظن خرابکار بودن، به دادگاه های نمایشی کشانده شدند. برآورد دقیقی وجود ندارد ولی منابع مختلف، تعداد اعدامی های تصفیه کبیر را 680 هزار تا یک میلیون و 200 هزار نفر برآورد می کنند.
بخشی از قربانیان تصفیه کبیر استالین
قتل مخالفان در شوروی
حکومت شوروی برای روشنفکران و نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان هم احترام و هویت مستقلی قائل نبود؛ در قاموس کمونیست های حاکم بر مسکو، آنها ابزاری بودند برای تولید محتواهایی جهت تقویت حکومت و تطهیر و توجیه عملکردهای آن و اگر ذره ای پا از دایره ترسیم شده بیرون می گذاشتند با انواع سانسورها، فشارها، زندان ها و تبعیدها مواجه می شدند و یا چاره ای جز فرار از مرزهای آهنین شوروی نداشتند.
اوسیپ ماندلشتام ، یکی از شاعران و روشنفکران دوران شوروی بود. او می گفت که در هیچ جای دنیا به اندازه شوروی برای شعر ارزش قائل نیستند چرا که اینجا مردم را به خاطرش اعدام می کنند.
اوسیپ ماندلشتام در زندان
به همین دلیل است که او حتی جرأت نمی کرد شعرهای انتقادی اش را روی کاغذ بیاورد. یکی از دوستان خانوادگی او به نام “اِما گرشتین” خاطره ای بدین مضمون تعریف می کند که روزی همسر ماندلشتام هیجان زده به دیدارم آمد و گفت: اوسیپ شعر تندی در نکوهش استالین گفته که نمی شود آن را نوشت. آن را ازبر کن تا بعد از مرگ ما بتوانی برای آیندگان بخوانی.” بعدها معلوم شد که که او شعری با این مطلع سروده بود:
ما
بی هیچ حسی از خاک زیر پایمان
زندهایم
حرفمان ده گام آنسوترک
بیصداست
و دهان که به نیمه باز میکنیم
پشتکوهیکرملینی
قفل زبان ماست …
او به دلیل اشعارش راهی زندان شد و در 47 سالگی در حبس درگذشت.
حکومت شوروی برای فعالان اقتصادی نیز احترامی قائل نبود؛ آنها فقط ماشین تولید ثروت برای حکومت بودند. مالکیت خصوصی هم محترم نبود و همه، در برابر دریافت نان و مسکن، کارگر و برده دولت بودند. به همین دلیل بود که تولیدات شوروی، هیچگاه خلاقیت و ظرافت و دقت محصولاتی را که در اقتصاد آزاد جهان آن روز تولید می شد، نداشتند.
مواهب اقتصادی نیز نصیب اعضای اصلی حزب کمونیست و اطرافیان آنها می شد و خارج از این مافیای سرخ، نه ارزش آفرینان واقعی و نه مردمی که از صبح تا شب در مزارع و کارخانه های اشتراکی جان می کندند، از آن بهره ای نمی بردند.
خط تولید لادا
دانشمندان و دانشگاهیان نیز نیز محترم نبودند و ناگزیر بودند علم خود را صرفاً در مسیر توسعه قدرت حکومت به کار بگیرند، نه برای رفاه و امنیت عمومی.
مردم عادی هم که نقشی جز کرنش در برابر حاکمان کرملین و ایفای نقش زینتی در آیین های پرشکوه کمونیستی نداشتند. نظر آنها درباره نحوه اداره حکومت برای حاکمان کوچک ترین اهمیتی نداشت. اگر هم دست از پا خطا می کردند و شانس می آوردند و اعدام نمی شدند راهی اردوگاه های کار اجباری می شدند که در سرزمین های یخبندان سیبری، استپهای قزاقستان و بیابانهای ترکمنستان بنا شده بودند.
تخمین زده می شود که 20 میلیون نفر از مردم شوروی به این اردوگاه های پر از کار و شکنجه تبعید شده بودند و بسیاری شان همان جا بر اثر سرما، خستگی، گرسنگی و بیماری جان داده اند.
اردوگاه کار اجباری در شوروی
به مدت هفت دهه ، 290 میلیون شهروند شوروی، از عادی ترین امکاناتی و رفتارهایی که مردم سایر نقاط دنیا – البته به جز کشورهای اقماری شوروی – از آنها بهره مند بودند، نصیبی نداشتند و حتی تصور نمی کردند که در یک رستوران، علاوه بر غذا، ممکن است “احترام” هم دریافت کنند.
دختر جوانی که از شنیدن “روز خوبی داشته باشید” در رستوران تازه تاسیس هیجان زده شده و با شور و اشتیاق به خبرنگاران گفته بود که این جمله را به او گفته اند، پرده از بی حرمتی نهادینه شده ای برداشت که در تمام اجزاء و ارکان و کنش ها و واکنش های حکومت شوروی نهادینه شده بود و الا این، یک جمله عادی است و در حالت عادی، ارزش خبری ندارد اما به بخشی از تاریخ شوروی تبدیل و صدایش نیز آرشیو شده است.
لنین و استالین
مردم شوروی 70 سال بی احترامی دیدند و درست هنگامی که ابرقدرت سرخ از درون دچار اختلاف و بحران شد، نه تنها به آن کمک نکردند، بلکه در آن بزنگاه تاریخی، به فروپاشی اش نیز مدد رساندند و چنین شد که بزرگ ترین کشور جهان که در زرادخانه هسته ای اش 45 هزار سلاح اتمی داشت، بزرگ ترین ارتش جهان را فرماندهی و بلوک شرق جهان را رهبری می کرد، بیش از 2.6 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی داشت و نرخ بیکاری در آن نزدیک صفر بود، غنی ترین و بی نظیرترین معادن دنیا را در خاک خود داشت و ایستگاه فضایی میر آن، بزرگ ترین سازه فضایی ساخته بشر بود، از درون و بدون شلیک حتی یک گلوله از خارج متلاشی شد و به تاریخ پیوست درست مانند سرود ملی اش که در میان یک آهنگ پر شور و حماسی می گفت: این اتحاد جماهیر قدرتمند که آفریده لنین است هرگز نخواهد گسست و تا ابد باقی است.
ایستگاه فضایی میر
اگر حاکمان شوروی، از ولادیمیر لنین تا میخائیل گورباچف، به جای خزیدن در هزارتوی ایدئولوژی کمونیسم و بهره مندی مادی از آن برای خود و اطرافیانشان، “احترام به مردم” را اصل اساسی حکومت شان قرار می دادند، احتمالاً شوروی همچنان زنده بود و تاریخ مسیر متفاوت تری می رفت.
میخائیل گورباچف ؛ آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی
گورباچف
برخلاف نظر امام جمعه رشت که رسانه را خطرناک تر از بمب و موشک و پهپاد می داند، بی حرمتی به مردم و خواست آنها را خطر بزرگ تری برای حکومت ها می دانم؛ شاهدش نیز همین شوروی که نه با حمله نظامی فروپاشید و نه با بمباران رسانه ای، بلکه قربانی 70 سال بی احترامی به هویت انسانی و انسان هایی شد که حتی شنیدن جمله محترمانه “روز خوبی داشته باشید” برایشان مانند آبی خنک در تشنگی بیایان، گوارا بود.