امروز بسیاری از افرادی که بر روی چین کار کرده و سقوط آن را نزدیک برآورد کرده بودند نمیتوانند به این پرسش پاسخ دهند که چین را امروز چگونه میتوان کنترل کرد. چین توانست به خوبی از بحران اقتصادی آسیا نیز خروج کرده و دچار آن نشود و این برای تحلیلگران به مثابه این بود که به این درک برسند که چین دارای یک برنامه و مدل اقتصادی خاص خود است که این کشور را در زمان بحران اقتصادی نیز میتواند حفظ کند.
به نقل ازصدانیوز، روزنامه نیویورک تایمز در مقالهای به بررسی راهبرد چینی در مقابل راهبرد غربی پرداخته است. فیلیپ پان، تحلیلگر مسائل چین، در این مقاله به بررسی نظر تحلیلگران غربی در رابطه با چین دست زده است.
او معتقد است که بسیاری از تحلیلگران غربی سالها بر این باور بودند که راهبرد چین فایده و نتیجهای برای این کشور نخواهد داشت و باید منتظر ماند تا در آینده نزدیک، چین به سوی غرب آمده و همان مدل لیبرال دموکراسی غربی را پذیرفته و اجرایی کند اما این اتفاق نهتنها حاصل نشد بلکه چین نشان داد که مدل او میتواند کار کند و همین امر باعث شد تا تحلیلگران در بهت و شگفتی فرو روند. غرب همچنان منتظر است که چین به دستورالعمل آنها نیازمند شده و به تقلید از لیبرال دموکراسی آنان بپردازد اما این کشور در حال طی کردن مسیر خود برای رسیدن به اهداف تعیین شده و رقابت با ابرقدرتی مانند آمریکا برای کسب هژمونی جهان در آینده است.
در سالهای پر از ابهام بعد از مرگ مائو در چین، بسیار پیش از این که چین تبدیل به یک نیروی مهیب صنعتی شود و پیش از آنکه حزب کمونیست این کشور بتواند به دستاوردها و موفقیتهایی دست یابد که جهان را تغییر دهد، گروهی از دانشآموختگان و دانشجویان رشته اقتصاد در کوهی خارج از شانگهای به دور یکدیگر جمع شدند. آنان در میان خود با این سوال دست و پنجه نرم میکردند که چگونه چین میتواند به رقابت با غرب پرداخته و به حد پیشرفت این کشورها برسد. این مساله در پاییز سال ۱۹۸۴ اتفاق افتاد و در همان زمان در سوی دیگری از جهان، رونالد ریگان، رئیس جمهوری وقت آمریکا، وعده طلوع دوباره آمریکا در جهان را میداد. در همین دوران چین در حال بازسازی خود بعد از دههها بحران اقتصادی و سیاسی بود. این مساله توانست در مناطق حاشیهای چین دستاوردهایی را به دست آورد اما همچنان یک چهارم جمعیت این کشور در فقر مطلق به سر میبرد. در این وضعیت بود که دولت تصمیم گرفت که هر کسی کجا و چقدر کار کند و چه کارخانههایی ایجاد شود و هر چیزی چقدر هزینه داشته باشد. دانشجویان و پژوهشگران اقتصادی خواهان آن بودند که نیروهای بازار را آزاد کنند اما همزمان این نگرانی را داشتند که اقتصاد این کشور سقوط کند و این هشدار را به مقامات بروکراتیک و مقامات ارشد حزب کمونیست دادند تا این موضوع را کنترل کنند. بالاخره یک شب آنان توانستند به اجماع برسند، کارخانهها باید بر اساس مقررات دولتی کار کنند اما تولیدات خود را میتوانند به قیمت دلخواه بفروشند. این یک برنامه هوشمندانه و رادیکال بود که اقتصاد برنامهریزی شده را متحول میکرد. شو جینگ آن، که امروز ۷۶ ساله است در رابطه با اتفاقات آن دوران عنوان کرده است که در هنگامی که باقی افراد در رابطه با این مشکل صحبت میکردند، من ساکت نشسته بودم و در این فکر بودم که چگونه میتوان این مشکل را حل و این راهحل را اجرایی کرد.
جرقههای نوسازی در حاشیه شانگهای
اقتصاد چین به سرعت و برای مدتی طولانی رشدی سریع را تجربه کرد به طوریکه امروز به راحتی میتوان فراموش کرد که این کشور چگونه از ناامیدی دوباره متولد شد و دگردیسیهایی را طی کرد که جهان را تحت تاثیر خود قرار داد. برنامهای را که این جوانان در کوهی خارج از شانگهای بدان دست یافتند به زودی تبدیل به سیاست دولت شد که گام ابتدایی چین در راستای تحول عجیب این کشور بود. چین امروز رهبری و صدر جدول را در بسیاری از موارد مانند دارا بودن بیشترین شهروندان صاحبخانه، کاربران اینترنت، فارغالتحصیلان دانشگاهی و از برخی زوایا، میلیاردرها را در جهان دارا است و میزان فقر مطلق در این کشور به زیر یک درصد سقوط کرده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک کشور منزوی و غرق شده در فقر توانست به بزرگترین رقیب آمریکا در جهان تبدیل شود و یک رقابت تاریخی مهم میان این دو کشور شکل بگیرد. با به قدرت رسیدن شی جین پینگ و برنامههای او برای داخل و خارج از چین، ترامپ مجبور به آغاز یک جنگ تجاری با این کشور شد که چیزی شبیه به جنگ سردی دیگر را رقم زده است.
امروز در چین دیگر این سوال مطرح نیست که چگونه خود را به حد پیشرفت غرب برسانیم بلکه این سوال مطرح است که چگونه این پیشرفت را با توجه به خصومت آمریکا ادامه دهیم. این مسیر برای تاریخدانان آشنا است. یک قدرت در حال ظهور در حال به چالش کشیدن یک قدرت مستقر است. برای مدتی طولانی آمریکا رشد و پیشرفت چین را تشویق و به آن کمک کرده بود و به رهبران و مردم این کشور کمک کرد تا روابط ویژه اقتصادی را با هم بسازند که برای هر دو ملت مفید به نظر میرسید. در خلال این دوران، هشت رئیس جمهور آمریکا بر این باور و امید بودند که چین در نهایت به ایجاد قوانین در راستای مدرنیزاسیون غربی دست خواهد زد و رهبران این کشور به صدای مردم گوش داده و آزادیهای بیشتری را در عرصه اجتماعی و سیاسی ایجاد خواهند کرد که در نهایت به ملتی دموکرات ختم خواهد شد. باور این روسای جمهور بر این بود که اقتصاد این کشور نیز تحت فشار یک سیستم اقتدارگرا و پوسیدگی بروکراتیک، دچار تزلزل خواهد شد اما هیچکدام از این مسائل اتفاق نیفتاد. حزب کمونیست چین بارها و بارها این انتظارات را به مبارزه طلبید و از آن گذر کرد.
آنان با اینکه خود را مارکسیست مینامیدند، سرمایهداری را در آغوش گرفتند و از سرکوب برای حفظ قدرت خود استفاده کردند اما این کار را به نحوی انجام دادند که تولید و کارآفرینی را تحت تاثیر خود قرار نداد. آنان با اینکه در محاصره رقیبان و دشمنان خود بودند اما توانستند علیرغم تقویت ملیگرایی در داخل، از ایجاد و درگیر شدن در جنگ با دیگر کشورها جلوگیری کنند و در نهایت توانستند علیرغم آنکه تمامی کتابها و تحلیلگران بر این باور بودند که این مسیر آنان به سقوط خواهد انجامید و موفق نخواهد شد، در طول ۴۰ سال اخیر رشدی بیسابقه و سرسامآور را تجربه کنند.
در اوایل سپتامبر، حزب کمونیست این کشور توانست تا نقطه عطفی را ایجاد کند چراکه عمر آن از عمر اتحاد جماهیر شوروی بیشتر شد و همچنان ماندگار و قدرتمند مانده است بدون اینکه سقوطی را در عرصه سیاسی یا اقتصادی تحمل کند. چند روز بعد، این حزب ۶۹سالگی حکومت کمونیستی خود را جشن گرفت. چین در حال تبدیل شدن به ابرقدرتی است که در بعد اقتصادی نهتنها بزرگترین کشور در جهان خواهد شد بلکه در آیندهای نزدیک بیشترین گستره حاشیهای را نیز در این امر خواهد داشت. جهان همواره بر این اعتقاد بود که میتواند چین را تغییر دهد اما این کشور با موفقیتهای پی در پی خود نشان داد که این موضوع نهتنها اتفاق نیفتاده بلکه مسیری کاملا برعکس را نیز طی کرده چراکه نفوذ او در دیگر کشورها نیز در حال افزایش است که در آخر به تغییر جهان نیز دست زده است و آمریکاییها را بر آن داشت تا بازنگری دوبارهای را در رابطه با احتمال تغییر چین به دست جهان یا تغییر جهان به دست چین انجام دهند. هیچ توضیح سادهای برای این موضوع که چگونه چین توانست این مسیر را با موفقیت طی کند وجود ندارد. به محض اینکه دوران مائو به اتمام رسید، حزب کمونیست به مطالعه در رابطه با همتای خود در شوروی پرداخت و با سقوط شوروی سعی کرد تا از اشتباهات آنان درس گرفته و خود را اصلاح کند. در این مسیر آنان دو چیز را یاد گرفتند اول اینکه حزب برای استمرار قدرت خود نیاز به بازبینی و اصلاح مستمر دارد و دوم اینکه این اصلاح هیچ موقع نباید شامل پروسه دموکراتیزاسیون باشد. بدین ترتیب چین همواره سعی کرده است تا میان این دو لبه تیغ بازی کرده و هم اصلاح را مدنظر داشته باشد و هم فضایی را برای دموکراتیزاسیون باز نکند. بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که بازی بر روی این لبه تیغ و میان این دو مساله باعث خواهد شد تا چین سقوط کند اما تجربه این کشور نشان داد که چین میتواند با همین مدل پیش رفته و دچار ریزش ساختارها نیز نشود.
راهبرد گام به گام
امروز بسیاری از افرادی که بر روی چین کار کرده و سقوط آن را نزدیک برآورد کرده بودند نمیتوانند به این پرسش پاسخ دهند که چین را امروز چگونه میتوان کنترل کرد. چین توانست به خوبی از بحران اقتصادی آسیا نیز خروج کرده و دچار آن نشود و این برای تحلیلگران به مثابه این بود که به این درک برسند که چین دارای یک برنامه و مدل اقتصادی خاص خود است که این کشور را در زمان بحران اقتصادی نیز میتواند حفظ کند. چین تنها ترس از باز کردن فضای سیاسی را دارد اما برای این کار نیز راهحل خاص خود را پیدا کرده است. رهبران حزب هم در رابطه با بازگشایی فضای اقتصادی برای بخش خصوصی و هم برای باز کردن فضای سیاسی مدلی را درپیش گرفتند که نام آن را تجربه و حرکت آهسته گذاشتهاند که در زبان آنان به معنی رد شدن از رودخانه از طریق گام برداشتن بر روی سنگها است. این راهبرد چین در رابطه با بخش خصوصی در این کشور نشان داد که میتواند برعکس آن چیزی که غربیها در سر داشتند هم موفق شده و هم به شورش برای دموکراتیزاسیون ختم نشود. تحلیلگران بر این باور بودند که با باز شدن فضای اقتصادی در چین، گام به گام درخواست مردم برای دموکراتیزه کردن این کشور و فشار بر روی حزب کمونیست در راستای تغییر مشی اقتدارگرایانه خود ایجاد خواهد شد که در نهایت حزب یا به این مساله تن خواهد داد و چین دموکرات شده یا سقوط خواهد کرد.
راهبرد گام به گام و آهسته چین نشان داد که هیچ کدام از این مسائل برای این کشور رخ نداد. یکی از بیشترین کسانی که به این امر باور داشتند اقتصادانان آمریکایی بودند که پس از بازدید از چین در سال ۱۹۸۸ بر این باور خود محکمتر شدند. میلتون فریدمن، اقتصادان بزرگ لیبرال، این رویه حزب را یک مسیر باز برای ایجاد فساد و ناکارآمدی خواند اما تجربه چین توانست در مبارزه با مقاومت بروکراتیک در این کشور امتیازات فراوانی را بهدست آورد که راه را برای پیشرفت سرسامآور آن باز کرد. رشد سرسامآور و خارقالعاده چین از یکی از تاریکترین دورانهای آن یعنی انقلاب فرهنگی بیرون آمد. دنگ شیائوپینگ با راهبرد خود باعث شد تا این کشور در جادهای بازتر برای رسیدن به اهداف خود قرار گیرد چراکه باعث شد تا جوانان این کشور گروه گروه برای تحصیل به آمریکا و دیگر کشورهای غربی سفر کرده و در آنجا به تحصیل اقتصاد مدرن بپردازند. این افراد توانستند مدارج بالای تحصیلی را در خارج از کشور طی کنند و با بازگشت خود به چین و حزب کمونیست تحولی عظیم را که در نهایت نشانه آن در پیشرفت خارقالعاده این کشور هویدا شد را رقم زنند. این در حالی بود که بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که این دانشجویان با مدل غربی آشنا شده و زندگی در این کشورها را تحت مدل لیبرال دموکراسی تجربه کردهاند و هنگام بازگشت به چین سبب خواهند شد تا خواست لیبرال دموکراسی در چین افزایش یافته و فشارها بر حزب کمونیست این کشور برای تغییر افزایش یابد اما نهتنها این اتفاق نیفتاد بلکه کاملا برعکس شد و آنان با تجربیات خود به کمک حزب کمونیست رفته و پروسه پیشرفت این کشور و رقابت با آمریکا را رقم زدند.
شی جین پینگ قدرتمندترین رهبر این کشور پس از دنگ شیائوپینگ است اما با این تفاوت که دنگ شیائوپینگ برای پیشرفت چین به کمک خارجی تکیه و باور داشت اما شی جین پینگ مدلی با اتکای به خود را دارد و بارها در رابطه با تکیه به نیروهای خارجی و پیشرفت از طریق کمک آنان هشدار داده است و همین امر باعث شده تا او برنامه گشایش چین را بسیار کمتر از دنگ شیائوپینگ دنبال کند. رقابت میان یک قدرت نوظهور و یک قدرت مستقر شکل گرفته است و جنگ تجاری میان دو کشور تنها گام اولیه در این مسیر است که ادامه خواهد داشت. با رشد نفوذ بیجینگ در کشورهای جهان حتی کشورهای اروپایی، حوزه نفوذ دو قدرت با یکدیگر تداخل پیدا کرده و هم در فاز سیاسی و هم در فاز اقتصادی وارد جنگ با یکدیگر شوند. ممکن است بسیاری از افراد با مدل چین مخالف باشند اما تحلیلگران هر دو جناح راست و چپ چین را پیروز آلترناتیوسازی در مقابل آمریکا برای نظم جهانی میدانند. در چهل سال گذشته، رشد چین، ۱۰ برابر رشد آمریکا بوده است و حزب کمونیست این کشور نیز دارای پایگاه و حمایت مردمی گسترده در این کشور است. در حالیکه بسیاری از تحلیلگران جهان بر این باور هستند که آمریکا در دوران ترامپ در حال بازگشت از استراتژی رهبری جهان است، چین از سوی دیگر تازه در حال ورود برای رهبری جهان و رقابت با آمریکا است. در نظر شی جین پینگ و تحلیلگرانی که در واقعیت زندگی میکنند، عملکرد حزب کمونیست در این کشور بسیار مورد قبول و راضیکننده است چراکه توانسته نهتنها در طول این مدت جان سالم به در برد بلکه چین را به درجهای از پیشرفت برساند که امروز در رقابت مستقیم با آمریکا قرار گیرد.