پشت پرده آماده شدن غرب برای سقوط پوتین و فروپاشی روسیه

به نقل از نشریه فارن پالیسی

تحلیلگران غربی به طور فزاینده‌ای این نظریه را مطرح می‌کنند که فروپاشی روسیه در راه است و اینکه غرب باید برای مدیریت سرریز احتمالی جنگ‌های داخلی، آماده شود. از نگاه آن‌ها غرب در سال ۱۹۹۱ در بهره‌گیری از فرصت ضعیف عمل کرد و نتوانست روسیه را به همراهی کامل با خواست و منافع خود سوق دهد. اکنون باید استراتژی «پایان دادن تهدید روسیه برای همیشه» در دستور کار قرار بگیرد.

به گزارش نبأخبر،از نگاه غربی‌ها شکست پوتین در اوکراین، وجهه خاص و کاریزمای پوتین را به ورطه نابودی می‌کشاند. تحلیل جامعه غربی بر این اساس است که پوتین ارتباط خود با واقعیت را از دست داده است. نشانه‌های استیصال او را می‌توان در صدور فرمان بسیج عمومی و تهدید مدوام به استفاده از سلاح اتمی مشاهده کرد. روسیه هر روز منزوی‌تر می‌شود. این کشور به شکل عمیقی اقتصاد خود را وابسته به چین کرده تا از گزند تحریم‌ها در امان بماند. تمامی این موضوعات نشانه‌های برای سقوط نظام سیاسی در روسیه هستند.
«کودتا علیه پوتین»، «سقوط نظام سیاسی مسکو» و «فروپاشی فدراسیون روسیه» سه کلید واژه‌ای هستند که این روز‌ها در محافل غربی در حال تولید و بازنشر هستند. از نگاه آن‌ها تحریم‌های غرب ،اقتصاد روسیه را تحت فشار قرار داده و در بسیاری از مناطق، نشانه‌هایی از بروز نارضایتی قابل مشاهده است. جایگاه پوتین در حال افول است و جمهوری‌های این کشور پتانسیل لازم برای شورش علیه مسکو را دارند.

خط رسانه‌ای اخیر، در سال گذشته (۲۰۲۲) نیز با طرح این مساله که «آیا پوتین در صورت شکست در جنگ اوکراین می‌تواند قدرت را حفظ کند؟»، مطرح شده بود. هم اکنون اعتقاد غربی‌ها این است که شکست در جنگ اوکراین تنها به معنای شکست در یک جنگ نظامی نخواهد بود. شکست پوتین، گستره و تاثیراتی بسیار فراتر از یک شکست عادی را به همراه خواهد داشت. حتی برخی تحلیل‌گران پا را فراتر گذاشته و از آماده شدن غرب برای فروپاشی روسیه سخن می‌گویند.

در شرایط فعلی پرسش این است که استدلال جامعه رسانه‌ای و محافل آکادمیک غربی برای طرح گزاره‌های فروپاشی، سقوط و کودتا در روسیه چیست؟ دیگر مساله مهم این است که چرا غربی‌ها در مقطع کنونی چنین جریان‌سازی‌ای را در پیش گرفته و آیا آن‌چنان که می‌گویند مسکو و پوتین در حال سقوط هستند؟ برای پرداختن به این پرسش در ضروری به نظر می‌رسد که هر یک کلیدواژه‌های مطرح شده مورد بررسی قرار بگیرند.

شکست در اوکراین و کودتا علیه پوتین
برخی تحلیل‌گران غربی در چند وقت اخیر فرضیه پایان یافتن قدرت پوتین با یک کودتا را مطرح کرده‌اند. آن‌ها معتقدند: «در صورت قطعی شدن شکست روسیه در جنگ اوکراین، وقوع کودتا، خواه به صورت شورش ژنرال‌های مسلح ناراضی و خواه شورش حلقه نزدیکان پوتین در کرملین، محتمل است. برای نمونه عباس گالیاموف، نویسنده سابق متن‌های سخنرانی پوتین، در مصاحبه با CNN پیش‌بینی کرده تا یک سال آینده یک کودتای نظامی پوتین را از قدرت برکنار کند.»

از نگاه گالیانوف، شکست در جنگ و بازگشت اجساد سربازان روس، موجب شده که افکار عمومی روسیه در توانمندی‌های پوتین برای مدیریت کشور شک کنند. وخامت اوضاع اقتصادی، نارضایتی عمومی و آشفتگی داخلی روسیه را فرا گرفته است. تداوم این وضعیت در آینده نه چندان دور می‌تواند به کودتا علیه پوتین منجر شود. با این اوصاف، تحلیل نهاد‌های اطلاعاتی و مراکز تحقیقات استراتژیک آمریکایی و اروپایی این است که اگر چه کودتا غیرممکن نیست، اما امکان کودتا علیه پوتین در حال حاضر بسیار نامحتمل است.

فرار رسیدن روز‌های پایان آقای ولادیمیر
بر خلاف دسته اول تحلیل‌ها که شکست در جنگ اوکراین را با کودتا علیه پوتین گره می‌زنند، رسانه‌ها و تحلیل‌گران غربی بر تضعیف پوتین و سقوط نظام سیاسی در روسیه انگشت می‌گذارند. از دیدگاه آن‌ها شکست در اوکراین آن‌چنان تبعات بزرگ و گسترده‌ای خواهد داشت که کلیت نظام سیاسی این کشور را تحت الشعاع قرار می‌دهد. شکست در اوکراین، از یک سو، اعتمادی عمومی به ولادیمیر پوتین را به حداقل ممکن خواهد رساند و از سوی دیگر، ناکارآمدی کرملین در مواجهه با بحران‌ها را به شدت افزایش خواهد داد.

از نگاه غربی‌ها شکست پوتین، وجهه خاص و کاریزمای پوتین را به ورطه نابودی می‌کشاند. پوتین جایگاه رهبر مقتدر و کاریزما را از دست خواهد داد. تحلیل جامعه غربی بر این اساس است که پوتین ارتباط خود با واقعیت را از دست داده است. نشانه‌های استیصال او را می‌توان در صدور فرمان بسیج عمومی و تهدید مدوام به استفاده از سلاح اتمی مشاهده کرد. روسیه هر روز منزوی‌تر می‌شود. این کشور به شکل عمیقی اقتصاد خود را به چین وابسته کرده تا از گزند تحریم‌ها در امان بماند. تمامی این موضوعات نشانه‌هایی برای سقوط نظام سیاسی در روسیه هستند.

در همین ارتباط، یورن هولم هانسن، محقق و کارشناس مسائل روسیه می‌گوید: «در حال حاضر هیچ خطری جایگاه پوتین را تهدید نمی‌کند، اما باید توجه داشت که منشا قدرت او وابسته به افرادی است که به او وفادار هستند. افرادی که فراتر از ساختار حزبی، بنابر منافع خود، نزدیکی به پوتین را برگزیده‌اند.» هولم هنسن معتقد است، این وفاداری چندان استوار نیست و با تضعغیف جایگاه پوتین در جنگ اوکراین به سرعت می‌تواند فرو بریزد. حزب «روسیه متحد» به عنوان حامی پوتین نیز هیچ برنامه‌ای برای آینده ندارد.

او معتقد است: «هیچ کس پوتین را دوست ندارد؛ ترس مبنای حقیقی فرمان‌پذیری از او است. از نگاه این کارشناس مسائل روسیه، در صورتی که تضعیف پوتین در نتیجه شکست در جنگ اوکراین بُعد اجرایی به خود بگیرد، همه چیز به سرعت و با خشونت تغییر پیدا می‌کند. یک شبِ، پوتین از جایگاه اقتدار به جایگاه درماندگی تنزل پیدا می‌کند.»

آماده شدن غرب برای فروپاشی روسیه
مجله فارن پالسی اخیرا در یادداشتی تحت عنوان «غرب در حال آماده شدن برای فروپاشی روسیه است» از داستان سقوط نظام سیاسی روسیه نیز یک گام جلوتر رفته است. فارن پالسی مدعی است: «در بحبوحه جنگ در اوکراین، برخی از استراتژیست‌ها چشم خود را به “استعمارزدایی” خود روسیه معطوف کرده‌اند. عملکرد ضعیف روسیه در میدان نبرد اوکراین و این باور که تهدیدات هسته‌ای پوتین جدی نیستند، تحلیل‌گران غربی را به این باور رسانده که باید به طور آشکار خواستار «استعمارزدایی» از درون خود روسیه شد.» ظاهرا آن‌ها به تکرار خاطره فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از درون در دوران جنگ سرد امیدوار هستند.

تحلیلگران غربی به طور فزاینده‌ای این نظریه را مطرح می‌کنند که فروپاشی روسیه در راه است و اینکه غرب باید برای مدیریت سرریز احتمالی جنگ‌های داخلی، آماده شود. از نگاه آن‌ها غرب در سال ۱۹۹۱ در بهره‌گیری از فرصت ضعیف عمل کرد و نتوانست روسیه را به همراهی کامل با خواست و منافع خود سوق دهد. اکنون باید استراتژی «پایان دادن تهدید روسیه برای همیشه» در دستور کار قرار بگیرد. بدین معنا که بعد از فروپاشی روسیه، غرب باید با عدم چشم‌پوشی از فرصت به وجود آمده، نظام سیاسی‌ای همراه و هم‌فکر با خود را روی کار بیاورد.

از نگاه ناظران سیاسی غربی، پوتین در گذشته با فاسد، وابسته کردن و القای ترس از درگیری به سبک چچن، در درون نخبگان غیر اسلاو، آن‌ها را مدیریت کرده است. شکست پوتین در جنگ اوکراین و تضعیف جایگاه او، بستری خواهد بود که همانند سال ۱۹۹۱، فدراسیون روسیه دچار فروپاشی شود. نخبگان در جمهوری‌ها و مناطق مختلف روسیه، می‌توانند ببینند که مسکو نه پول دارد و نه ارتش قوی. زمانی که آن‌ها احساس کنند مسکو نه آنقدر ثروتمند است که بتواند جیب آن‌ها را پر کند و نه از نظر نظامی آنقدر قوی است که مخالفان آن‌ها را سرکوب کند، قیام خواهند کرد.

از نگاه غربی‌ها پتانسیل‌های چنین رخدادی نیز وجود دارد. در سال ۲۰۲۰ جمهوری باشقورتستان علیه استخراج سنگ آهک از تپه‌هایی که تپه‌های مقدس می‌دانستند، اعتراض کردند. در سال ۱۹-۲۰۱۸، مردم منطقه آرخانگلسک، در ۷۰۰ مایلی شمال مسکو، جاده‌ها را مسدود کردند و چادر زدند تا دولت روسیه را از استفاده از قلمرویشان به عنوان محل تخلیه زباله‌های مسکو، بازدارند.

در جمهوری تاتارستان، در ضدیت با تحمیل زبان روسی و ممنوعیت تغییر به الفبای لاتین از خط سیریلیک، ملی‌گرایی به آرامی در حال رشد است. همچنین، باشقیرستان برای حفاظت از زبان محلی خود اعتراض کرده و از شعار‌هایی مانند “بدون زبان یعنی بی ملت” استفاده کرده‌اند.

چرا غرب سقوط و فروپاشی را برجسته می‌کند؟
در تحلیل چرایی انگشت گذاشتن غربی‌ها بر گزاره‌هایی همچون کودتا، سقوط و فروپاشی در آینده روسیه می‌توان سه فرضیه را مطرح کرد. در نگاه اول به نظر می‌رسد نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب به اطلاعات خاصی دسترسی پیدا کرده‌اند که واقعا روسیه و پوتین در آستانه سقوط قرار دارد. در این فرضیه مبنا این است که علاوه بر نمود‌های عینی شکست مسکو، در جامعه سیاسی روسیه نیز نارضایتی‌های عمیقی وجود دارد و نهاد‌های اطلاعاتی غربی به آن دسترسی دارند. بنابراین، خط فکری کنونی جامعه رسانه‌ای و تحلیل غرب بر پایه‌های واقعیات میدانی استوار است.

دیگر فرضیه قابل طرح این است که غربی‌ها در پی آن هستند با طرح احتمال سقوط نظام سیاسی، شورش جمهوری‌ها و امکان کودتا علیه پوتین، فضای سیاسی داخل روسیه را علیه رئیس کرملین تهییج کنند. تحلیل‌گران و رسانه‌های غربی در پی آن هستند که با فضاسازی رسانه‌ای، انتقامی بسیار سخت‌تر از جنگ اوکراین را از پوتین بگیرند. بدین معنا که دایره تنش و بحران را از اوکراین به داخل روسیه انتقال دهند. خط فکری تکرار تجربه فروپاشی شوروی را نمی‌توان اتفاقی ارزیابی کرد. بسیار محتمل است که اتاق‌های فکر در اروپا و آمریکا، به صورت هدفمند چنین احتمال‌هایی را مطرح کنند.

فرضیه سوم بر این مبنا قابل طرح است که غربی‌ها تلاش دارند با خط فکری کنونی، پوتین را به سمت تعدیل در سیاست‌ها سوق دهند. فضاسازی رسانه‌ای و طرح فرضیات خطرناک برای آینده روسیه، می‌تواند زنگ‌های خطر را برای پوتین به صدا در آورده و او را در مسیر بازاندیشی در افکارش قرار دهد.

آیا پایان پوتین آن‌چنان که می‌گویند آسان است؟
اگر چه در چند وقت اخیر سانه‌های غربی با آب و تاب از سقوط، فروپاشی، شورش و کودتا در روسیه سخن می‌رانند، اما تبلیغات آن‌ها چندان مبنایی واقعی ندارد. این که وضعیت چنان بازنمایی شود که جمهوری‌ها در فدراسیون روسیه آماده قیام و طغیان علیه مسکو هستند، بیشتر شبیه فرضیات هالیودی است تا واقعیات عینی. وجود نارضایتی در این جمهوری‌ها امری طبیعی به نظر می‌رسد. این که دایره نارضایتی‌ها، زمینه‌های قیام تفسیر شود، بسیار اغراق‌آمیز است.

در سطحی دیگر توجه به این مساله ضروریست که تبلیغات غرب پیرامون سقوط و تجزیه فدراسیون روسیه می‌تواند کارکردی خلاف اهداف غربی‌ها داشته باشد. این تبلیغات سلبی می‌تواند زمینه‌ای برای برانگیختن شور ملی‌گرایی در میان روس‌ها باشد و روس‌ها را وادار کند که پشت پوتین جمع شوند. حتی امکان این‌که جناح راست افراطی که به شدت ضدآمریکایی نیز هستند، از تبلیغات اخیر غرب، برای تقویت جایگاه و نفوذ خود بهره بگیرند، بسیار محتمل به نظر می‌رسد.

این که غربی‌ها چنان بازنمایی می‌کنند که باید برای مرحله فروپاشی فدراسیون روسیه برنامه‌ریزی شود، در فرهنگ سیاسی روس‌ها، می‌تواند با واکنش سلبی همراه باشد. همین‌که که بعد از فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، غرور ملی روس‌ها جریحه‌دار شد و نزدیکی به اروپا عملی نشد، نشان‌دهنده این است که جامعه روسیه خواهان فروپاشی نظام سیاسی خود نیستند یا حداقل از انگیزه لازم برای چنین اقدامی برخوردار نیستند.

در حالی‌که نمی‌توان فرضیاتی همچون سقوط نظام سیاسی، کودتا علیه پوتین و فروپاشی روسیه، در نتیجه شکست در جنگ اوکراین را تماما رد کرد، بزرگ‌نمایی در تاثیرات نتایج جنگ نیز تا حدود زیادی غیرواقعی به نظر می‌رسد. این که شکست در اوکراین می‌تواند جامعه سیاسی روسیه را با زلزله‌ای بزرگ مواجه کند، به نظر می‌رسد بیشتر تلاش غربی‌ها برای اعمال فشار و پایان دادن به جنگ اوکراین باشد.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید