نقش پنهان چین در شکاف بزرگ بلوک غرب !

بر اساس «دکترین فریلند»

غرب دیگر نباید زمان و انرژی خود را صرف کند کردن روند ژئوپلیتیکی که پس از جنگ سرد آغاز شد، کند. در عوض، باید قطع رابطه با حکومت‌های خودکامه را در اولویت قرار داده و بیشتر بر تشکیل گروه‌های همفکر کوچک‌تری مانند گروه هفت متمرکز شود.این موضع گیری، موضع گیری توخالی نیست. مجارستان و کانادا هم اکنون اجرای برنامه های جدید خود را آغاز کرده اند. علاوه بر تأیید کارخانه Huayou، مجارستان طرح شرکت چینی CATL برای ساخت بزرگترین کارخانه باتری در اروپا را کلید زده است. به واسطه این دو پروژه، این کشور روی آینده روابط اقتصادی چین با اتحادیه اروپا شرط بندی می کند

به گزارش نبأخبر، ماه گذشته، کانادا به طور ناگهانی اعلام کرد که تمامی ارتباطات خود را با بانک سرمایه‌گذاری زیرساختی آسیایی (AIIB) را متوقف می‌کند، یک بانک چندجانبه که توسط چین به عنوان جایگزین بانک جهانی ایجاد شده است.
بر اساس ادعاهای کریستیا فریلند، وزیر مالی کانادا، این تصمیم به واسطه ین اتخاذ شده که دولت کانادا تصور می کند که مقام های حزب کمونیست بانک را پر کرده اند و و به سان پلیس مخفی چین از ان استفاده می کنند.چند روز بعد از آن پتر سیجارتو، وزیر خارجه مجارستان، اعلام کرد که شرکت چینی موسوم به Huayou Cobalt نخستین کارخانه اش در اروپا را در این کشور مستقر کرد؛ کارخانه ای که قرار است در آن مواد کاتد باتری خودرو الکتریکی تولید شود.

دو روایت از تعاملات جهانی
در میانه رقابت آمریکا و چین، آسان است که این دو موضع گیری متفاوت را به عنوان مسائلی سطحی نادیده گرفت. اما حقیقت آن است که رویکرد کانادا و مجارستان مرتبط با این روایت تعاملات جهانی است. در حالی که تصمیم‌گیری در واشنگتن و پکن بدون شک مهم است، شرط‌بندی‌های استراتژیک توسط کشورهای کوچکتر نگرش‌های مهمی را درباره آینده جهانی شدن ارائه می‌دهند.

کانادا و مجارستان در بین کشورهای عضو ناتو، بازیگرانی کم جمعیت هستند. هر دو کشور به واسطه تغییرات بنیادین در نگرش استراتژیک شان به طور ناگهانی جایگاهشان نیز در سطح جهانی متغیر است. پنج سال پیش، مجارستان نماد ملی‌گرایی بود و کانادا نماد جهانی‌شدن و تجارت آزاد. اما اکنون ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان و بالاز اوربان، مدیر سیاسی اش به استراتژی اقتصادی متفاوتی متوسل شده اند، در حالی که کانادا مسیر متفاوتی را برگزیده است.

 

دکترین «اوربان»
بالاز در واکنش به مباحث مرتبط با حمایت گری، جداسازی و استراتژی گردش دوگانه اقتصادی چین، بر این باور است که اگر نظم بین‌المللی متلاشی‌شده و بلوک‌محوری حاکم بر دوران جنگ سرد احیا شود، مجارستان در موضع ضعف خواهد بود و اینگونه روابطش با سایر بازیگران و وضعیت تجاری اش تهدید می شود. برای کشوری که مدل اقتصادی اش به تجارت با آلمان و چین و واردات نفت و گاز روسیه متکی است، جدا شدن از پکن چندان خوب نیست. بنابراین، «دکترین اوربان» در مورد یافتن نقطه ای شیرین بین چین و ایالات متحده است، نه انتخاب یکی بر دیگری.

چرخش استراتژیک بر مدار سیاست های پکن
از سوی دیگر، کانادا که زمانی پرچمدار چندجانبه گرایی و نظم بین المللی لیبرال بود اکنون ظاهرا ایده نظم جهان گرا را کنار گذاشته و حامی نظمی است که در چارچوبش دولت های جدا شده ازارزش هایشان باید حذف شوند.نماینده اصلی این استراتژی فریلند است، روزنامه نگاری که در قامت معاون نخست وزیر و وزیر دارایی در دولت جاستین ترودو، نخست وزیر وقت فعال است. در حالی که جانت ال. یلن، وزیر خزانه داری ایالات متحده، اصطلاح «سقوط دوست» را برای توصیف امتیاز روابط تجاری با کشورهایی که ارزش های مشابهی دارند، ابداع کرد، فریلند این مفهوم را بسیار فراتر برده و نه تنها از روابط اقتصادی عمیق تر با کشورهای همفکر حمایت می کند، بلکه حامی پیوندهای اجتماعی و سیاسی نزدیک تر است.

بر اساس «دکترین فریلند»، غرب دیگر نباید زمان و انرژی خود را صرف کند کردن روند ژئوپلیتیکی که پس از جنگ سرد آغاز شد، کند. در عوض، باید قطع رابطه با حکومت‌های خودکامه را در اولویت قرار داده و بیشتر بر تشکیل گروه‌های همفکر کوچک‌تری مانند گروه هفت متمرکز شود.این موضع گیری، موضع گیری توخالی نیست. مجارستان و کانادا هم اکنون اجرای برنامه های جدید خود را آغاز کرده اند. علاوه بر تأیید کارخانه Huayou، مجارستان طرح شرکت چینی CATL برای ساخت بزرگترین کارخانه باتری در اروپا را کلید زده است. به واسطه این دو پروژه، این کشور روی آینده روابط اقتصادی چین با اتحادیه اروپا شرط بندی می کند

چین به باتلاق بلوک غرب تبدیل شده است؟
به نوشته پروجکت سندیکیت، رویکرد کانادا و مجارستان تاثیر بسیار اندکی بر شکل گیری نظم جهانی خواهند گذاشت. با این حال وقتی زمان واکنش به تغییرات ساختاری در حال انجام می‌رسد، آن‌ها به سان کشورهای کوچک‌تر و متوسط دو مدل کاملا متفاوت را در نظر گرفته‌اند. اینکه تا چه حد از دیگری جذاب تر باشند، به همین دلیل باید گفت که سیاست هایشان پیامدهای گسترده ای خواهد داشت. طبیعتا مواضع این دو بازیگر موجب خواهد شد تا علامت‌های سوال بزرگی برای سایر کشورهای اتحادیه اروپا با جمعیتی نزدیک به 500 میلیون نفر و مجموع تولید ناخالص داخلی 16 تریلیون دلاری مطرح شود. در چنین شرایطی گروهی از بازیگران بالاخص آلمان باید انتخاب‌های راهبردی داشته باشندغ انتخاب هایی که به ناچار سایر بازیگران بلوک را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.

این امید وجود داشت که استراتژی مورد انتظار آلمان برای چین که در اوایل ماه جاری رسانه ای شد، سرنخ هایی را در مورد اینکه آیا این کشور در مسیر کانادا یا مجارستان قرار بگیرد ارائه دهد. با این حال، پیش‌نویس تنظیم شده به سندی ختم شد که در چارچوبش سعی بر آن است دستور زبان فریلند و منطق اوربان همزمان تعریف شود.

استراتژی آلمان با این گزاره روشن آغاز می شود که چین تغییر کرده و در همین راستا ریسک زدایی فوری لازم است. با این حال، این رویکرد انحراف از پیش‌نویس استراتژی پیشین است.علیرغم سند استراتژیک جدید، سیاست آلمان همچنان بین دو گرایش مختلف در حرکت است. رویدادهای چین و ایالات متحده بدون شک بر این فعل و انفعال ها تاثیر می گذارد و به تعیین اینکه کدام جناح پیروز می شود کمک خواهد کرد. خطرات زیاد است، زیرا مسیری که امروز آلمان آن را انتخاب کرده، گزینه بعدی کشورهای دیگر اروپایی است. در حالی که لفاظی های حاصل اندکی برای جهان دارد، تصمیمات سیاسی این گروه از بازیگران گویای واقعیت های حاکم است.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید