تهران راهبردِ “یکپارچهسازی عرصهها” را برای بازدارندگی اسرائیل از آغاز جنگ علیه ایران و حزبالله پیاده کرد اما تصمیم حماس به آغاز جنگ در زمانی که توسط ایران تایید نشده بود، شرایطی آکنده از ریسکهای فزاینده را پدید آورد. بنابراین راهبرد یکپارچهسازی که برای بازدارندگی در برابر اسرائیل طراحی شده بود، ممکن است ایران را به یک درگیری نظامی ناخواسته بکشاند.
به گزارش نبأخبر،به تتحلیل دکتر راز زیمت Raz Zimmt پژوهشگر ارشد در موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل ،حمله هفتم اکتبر حماس، که به یک جنگ منطقهای انجامید، ایران را غافلگیر کرد، به ویژه به خاطر زمان بندی این حمله. این وضعیت تهران را با یک معضل دشوارتر روبه رو کرد: چگونه انسجام محور نیابتی های ایران را حفظ کند بی آنکه به یک رویارویی نظامی مستقیم با اسرائیل و ایالات متحده کشیده شود.
پرهیز ایران از رویارویی مستقیم با امریکا و اسرائیل
در این پنج ماهی که از آغاز جنگ در غزه می گذرد، روشن شده که ایران، نگرانیهای فزاینده ای از احتمال تشدید بیشتر منطقهای دارد. چنین تشدیدی ممکن است ایران را به یک رویارویی ناخواسته، نه تنها با اسرائیل بلکه همچنین با ایالات متحده بکشاند. جنگ غزه، برای تهران نخستین فرصتی بود تا مفهوم “یکپارچگی عرصه ها” را پیاده کند، راهبردی که هدف آن تقویت موازنه بازدارندگی در برابر اسرائیل است. این راهبرد، شامل افزایش هماهنگی و همکاری بین عوامل محور مقاومت میشود. ترکیب حزبالله لبنان با شبه نظامیان شیعه عراق و حوثیهای یمن برای حمله علیه اسرائیل و آمریکا نشان داد که محور مقاومتِ طرفدار ایران، می تواند بطور هماهنگ دست به اقدام بزند.
در سالهای اخیر، تاکید بر مسئله فلسطین، بیش از پیش در کانون تکاپوی این محور در چارچوب مفهوم یادشده قرار گرفت. از نگاه ایران، فرایند عادیسازی میان اسرائیل و کشورهای عرب، فرصتی را برای افزایش هماهنگی بین سازمانهای حماس و جهاد اسلامی و دیگر گروه های محور مقاومت فراهم آورد تا پیرامون مبارزه با اسرائیل به عنوان دشمن مشترکشان متحد شوند. تهران، به عنوان بخشی از برنامه خود برای پیاده کردن این راهبرد، به ایجاد یک اتاق عملیات مشترک تصمیم گرفت که مسئولیت هماهنگی و برنامهریزی نظامی، لجستیکی و اطلاعاتی کلی بین شبکه شرکا و نیابتی هایی که ایران در منطقه ایجاد کرده را بر عهده گیرد. با این حال، فعالسازی این شبکه به ابتکار ایران و در زمان مناسب برای جمهوری اسلامی، در درجه اول برای خدمت به علائق تهران و به ویژه بازداشتن اسرائیل از حمله به اهداف هستهای ایران یا به حزبالله در لبنان، انجام شد.
حمله هفتم اکتبر حماس، که به یک جنگ منطقهای انجامید، ایران را غافلگیر کرد، به ویژه به خاطر زمان بندی این حمله. این وضعیت تهران را با یک معضل دشوارتر روبه رو کرد: چگونه انسجام محور نیابتی های ایران را حفظ کند بی آنکه به یک رویارویی نظامی مستقیم با اسرائیل و ایالات متحده کشیده شود.
یکی از مهمترین نشانههای رشد نگرانی ایران از کشیده شدن به یک درگیری نظامی مستقیم، در رخدادهایی دیده شد که پس از حمله پهپادی نیروهای شیعه عراقی به پایگاه پشتیبانی آمریکا در شمال شرقی اردن در ۲۸ ژانویه پیش آمد. چند ساعت پس از حمله، که به مرگ سه سرباز آمریکایی منجر شد، اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران وارد بغداد شد و به رهبران شبه نظامیان عراقی دستور داد تا حملات خود علیه نیروهای آمریکا در سوریه و عراق را متوقف کنند. بر اساس یک گزارش، قاآنی تاکید کرد که شبه نظامیان باید تنش ها را آرام کنند تا از ضربات تلافیجویانه آمریکا، از جمله علیه ایران، جلوگیری شود. او گفت که شبه نظامیان عراقی از یک خط قرمز عبور کرده اند و ایران نمیتواند اقدامات نظامی ای را تحمل کند که ممکن است آمریکا یا اسرائیل را به آغاز جنگ تحریک کند. در واقع، کمی پس از ورود او به بغداد، دبیرکل شبه نظامیان موسوم به کتائب (بریگادهای) حزبالله عراق اعلام کرد که فعالیتهای نظامی علیه نیروهای آمریکا در منطقه متوقف شده است.
موفقیت قاآنی در کاهش تنشها در صحنه عراق ممکن است این ارزیابی را تقویت کند که ایران همچنان از توانایی اعمال نفوذ قابل توجهی بر شرکا و نیابتی های خود در سراسر خاورمیانه برخوردار است. با این حال، نباید از توانایی تهران برای کنترل کامل عوامل محور مقاومت، برآوردی بالا و غیرمنطقی داشت. محور مقاومت همچون سلسله مراتبی نظامی با فرماندهی و کنترل مستقیم ایران عمل نمیکند بلکه به عنوان یک شبکه آزاد از اجزاء متصل به هم حول علائق و دیدگاه ایدئولوژیک مشترک کار میکند. علاوه بر این، در سالهای اخیر – عمدتاً از زمان ترور ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در سال ۲۰۲۰ – ایران نیابتی های خود را به شیوهای غیرمتمرکزتر از گذشته مدیریت کرده است. ایران همچنان نفوذ قابل توجهی در داخل شبکه دارد اما این به معنای داشتن کنترل کامل بر همه اجزای آن نیست. تبدیل شدن محور به یک شبکه غیرمتمرکزتر، برای ایران امکان انکار و دوری گزیدن از اقدامات تحریکآمیز شرکا را فراهم میکند. با این حال، این موضوع با ریسک هایی همراه است زیرا ضعیف شدن کنترل ایران ممکن است به اقداماتی بدون هماهنگی توسط شرکا منجر بشود که منافع ایران را تهدید کند.
در این پس زمینه است که میتوان گزارش ۱۵ مارس رویترز را درک کرد که می گوید ایران و حزبالله از خطراتی آگاهند که حمله اسرائیل به حزبالله، از جمله احتمال گسترش حملات به تاسیسات هستهای ایران به همراه می آورد. بر پایه این گزارش، در جلسه ای در تهران در فوریه که با حضور فرمانده کل سپاه، فرمانده نیروی قدس و نمایندگان محور مقاومت از سوریه، لبنان، یمن و عراق برگزار شد، همه شرکتکنندگان توافق کردند که هدف اسرائیل گسترش تنش است و باید برای جلوگیری از افتادن در این تله تلاش کرد. دلیلش هم این است که چنین تشدیدی می تواند به حضور نظامی بیشتر آمریکا در منطقه منجر شود. چند روز بعد، دبیرکل حزبالله، سید حسن نصرالله، به فرمانده نیروی قدس اعلام کرد که در صورت جنگ با اسرائیل، حزبالله خود مسوولیت جنگ را برعهده میگیرد چراکه هیچ تمایلی به کشیده شدن پای ایران به یک جنگ با اسرائیل یا ایالات متحده ندارد.
نتیجه اینکه، تهران راهبردِ “یکپارچهسازی عرصهها” را برای بازدارندگی اسرائیل از آغاز جنگ علیه ایران و حزبالله پیاده کرد اما تصمیم حماس به آغاز جنگ در زمانی که توسط ایران تایید نشده بود، شرایطی آکنده از ریسکهای فزاینده را پدید آورد. بنابراین راهبرد یکپارچهسازی که برای بازدارندگی در برابر اسرائیل طراحی شده بود، ممکن است ایران را به یک درگیری نظامی ناخواسته بکشاند. اکنون با گذشت زمان، روشن می شود که ایران از احتمال جنگ همه جانبه میان اسرائیل و حزبالله و نیز احتمال اینکه اسرائیل با بهرهگیری از فرصت به تاسیسات هستهای ایران حمله کند، نگران است. بر اساس گزارشی که روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد، حتی آقای آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب ایران به فرماندهان نظامی خود دستور داده که سیاست “صبر راهبردی” را بهکار گیرند و از هرگونه اقدامی که می تواند به تشدید قابل توجه تنش بکشد، پرهیز کنند تا بدین ترتیب از درگیری نظامی مستقیم با اسرائیل یا ایالات متحده جلوگیری شود. روزی که جنگ غزه به پایان برسد، جمهوری اسلامی هم مجبور خواهد بود تا راهبردهای امنیتی خود را مورد بازنگری قرار دهد و بسنجد که آیا مزایای آنها هنوز هم بیشتر از ریسکهای آنها هست یا نه.