در یک تاثیر و نتیجه پارادوکسیکال، به جای اینکه برنامه های توسعه، موجب توسعه شوند، موجب بازتاب توسعه نیافتگی در روابط میان مردم و دولت هستند. همان رابطه ناتوان سازی که سالها در جامعه دوام داشته، در برنامه ها بازتاب داشته و بازتولید می شود. ما در برنامه های توسعه می بینیم که برنامه های توسعه به جای اینکه گسستی در فرایند توسعه نیافتگی ایران باشند ، به مثابه حلقه ای در این فرایند بازتولید مثبت، آن را بازتولید می کنند.
به گزارش نبأخبر،دکتر مژگان رضاییان اصفهانی، با بیان اینکه در یک پارادوکس، برنامه ها توسعه نیافتگی را بازتولید می کنند، گفت: به جای اینکه برنامه های توسعه، موجب توسعه شوند، موجب بازتاب توسعه نیافتگی در روابط میان مردم و دولت هستند. همان رابطه ناتوان سازی که سالها در جامعه دوام داشته، در برنامه ها بازتاب داشته و بازتولید می شود. ما در برنامه های توسعه می بینیم که برنامه های توسعه به جای اینکه گسستی در فرایند توسعه نیافتگی ایران باشند ، به مثابه حلقه ای در این فرایند بازتولید مثبت، آن را بازتولید می کنند.به گزارش جماران، دکتر «مژگان رضاییان اصفهانی»، نویسنده کتاب «بررسی روابط دولت و مردم ایران در فرایند توسعه» که حاصل پژوهشی چند ساله با راهنمایی « سید علیرضا حسینی بهشتی» است در مراسم رونمایی از این کتاب و در موسسه مطالعات دین و اقتصاد، با بیان اینکه رابطه دولت و مردم امروز به عنوان متغیری اصلی در مباحث سطح توسعه مطرح است، به آرای «جوئل میگدال» و سه کتاب منتشر شده از او در این رابطه اشاره و تصریح کرد: میگدال توسعه دولت محور را به نقد می کشد و می گوید نگاه به دولت در ایده توسعه دولت محور، دولت را خارج از جامعه درنظر گرفته که بر فراز و برون آن قرار دارد و دولتها نمودی از شبکه ها و نیروهای اجتماعی هستند. همچنین الگوی توسعه دولت محور قابلیتهایی برای دولتها در نظر می گیرد که اغلب در جوامع جهان سوم، دولتها چنین قابلیتهایی ندارند.
وی قابلیت های «نفوذ»، «تنظیم روابط اجتماعی» و «تخصیص منابع» را سه قابلیتی برشمرد که میگدال برای دولتها در نظر گرفته است و افزود: فوکویاما هم می گوید جوامع توسعه نیافته، جوامعی هستند که فاقد سنت قدرتمند دولتمندی هستند و بنابراین در این جوامع نمی شود انتظار داشت توسعه از بالا رخ دهد؛ چرا که دولت این توانمندی را ندارد. در این شرایط است که یک دولت ضعیف، آنچنان که عجم اوغلو و رابینسون بیان می کنند، نمی تواند در یک جامعه ضعیف به توانمندی برسد. تنها وقتی یک جامعه قدرتمند است، در یک تعامل می تواند دولت را به قدرتمندی برساند.
رضاییان با بیان اینکه از نظر آنها این توانمندی دو سویه دولت و جامعه است که می تواند برایندی به نام توسعه داشته باشد و به آزادی بینجامد، ادامه داد: در جریان هم افزایی دولت و جامعه، دخیل داشتن جامعه مدنی و اتکا داشتن دولت به جامعه مدنی آن را از منابعی بهره مند می کند که در غیر این صورت نمی توانست از آن بهره مند شود. در جامعه ایران هم پژوهشهای مفصل و مشاهدات عینی هر روزه ای درباره رابطه دولت با مردم شاهد هستیم. رابطه دولت با ایران مسلما در چارچوب هم توانمندسازی و هم افزایی تعریف نمی شود. سه مولفه «بی اعتمادی»، «عدم همکاری» و «ناامنی» را ما در این رابطه شاهد هستیم. اگر این سه مولفه را به عنوان سه ضلع یک مثلث درنظر بگیریم، می توانیم آن را به عنوان الگوی ناتوان ساز دوسویه درنظر بگیریم.
وی اضافه کرد: این الگو آنچنان به صورت متوالی و در بازه زمانی طولانی تکرار شده که می توانیم آن را به عنوان یک چرخه توسعه نیافتگی در حوزه روابط مردم و دولت در ایران تعریف کنیم و از آنجا که این رابطه امروز متغیر اصلی و مستقل برای توسعه است، می توانیم بگوییم ما فاقد یکی از متغیرهای اصلی توسعه هستیم. از این منظر انجام پژوهشهای متعدد در این رابطه ضروری است.
این پژوهشگر توسعه با اشاره به مکانیسم فرایندهایی که منجر به وابستگی به مسیر و بازتولید چرخه ها می شوند، اظهارداشت: در یک تاثیر و نتیجه پارادوکسیکال، به جای اینکه برنامه های توسعه، موجب توسعه شوند، موجب بازتاب توسعه نیافتگی در روابط میان مردم و دولت هستند. همان رابطه ناتوان سازی که سالها در جامعه دوام داشته، در برنامه ها بازتاب داشته و بازتولید می شود. ما در برنامه های توسعه می بینیم که برنامه های توسعه به جای اینکه گسستی در فرایند توسعه نیافتگی ایران باشند ، به مثابه حلقه ای در این فرایند بازتولید مثبت، آن را بازتولید می کنند.رضاییان تاکید کرد: اگر می خواهیم گسست ایجاد شود، باید ماده به ماده برنامه ها در هر حوزه ای مورد تحلیل قرار گیرد و با بررسی روابط، وضعیت بازتولید آنها را ارزیابی کنیم. توسعه اساسا یک تغییر و تحول نهادی است و تحولی صوری و تنظیمی نیست. سازمان بازیگر است و نهاد قاعده است، اگر صرفا بازیگر را خلق کنی و نهاد که قاعده است را خلق نکنی، آن بازیگر یا به قواعد قبلی بازی می کند و یا اینکه هیچ کار جدیدی نمی کند و در واقع شما فقط سازمان ایجاد کرده اید. بنابراین ما در ایران هیچ قاعده تاسیسی برای توسعه نداریم یا اگر می خواستیم تاسیس کنیم، فقط سازمان تاسیس کرده ایم. مثلا شورای عالی استانها نمی تواند یک قاعده تاسیسی باشد و در راستای توسعه متوازن هیچ ارتباط نهادیه ای میان مردم و دولت ایجاد کنند. بنابراین برنامه های ما همان الگویی از روابط ناتوان ساز دو سویه را بازتاب می دهند که بر جامعه مان حاکم است و در یک پارادوکس، برنامه ها توسعه نیافتگی را بازتولید می کنند.